خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
هان برگه را به سمت صفیه پرت می کند و با عصبانیت می گوید: «بگیر! برگه پیروزیت رو! » و می رود. صفیه دنبالش می رود و هان می گوید: «بالاخره تونستم خوشحالت کنم. اما نمیخندی. چرا؟ » صفیه می گوید: «من نمیخواستم تو ناراحت بشی هان. » هان از خانه بیرون می زند و با بغض کنار سطل زباله ای می نشیند.
حکمت با دیدن برگه طلاق هان لبخند میزند و می گوید: «بهترین کار همین بود! آفرین! بالاخره برگه طلاق رو امضا کردی حسیبه! » و به صفیه خیره می شود. صفیه اعصابش بهم می ریزد.
گلبن وقتی باقی مانده نان های سفره را کنار پنجره برای پرنده ها می ریزد، ناجی را می بیند و با عصبانیت می گوید: «پرنده ی روی پنجره تو پاک کن! » و تا چشمش به بچه ی ناجی می افتد بیشتر عصبانی می شود!
تومریس شکلاتی که صفیه سالها نگه داشته و حالا پس فرستاده بود را برمیدارد که ناجی می گوید: «اینا وسایل منه تومریس. بذار سرجاشون. دیگه هم دست نزن. » تومریس که یک چیزهایی را فهمیده، پدرش را برای خریدن صبحانه بیرون می فرستد و خودش یادگاری ها را برمیدارد و به در خانه ی صفیه می برد و آنجا می چیند.
او عکس سه نفره ی ناجی و گلرو و صفیه را برداشته و روی اسم صفیه اسم جادوگر را نوشته! صفحه ای از کتاب شعر را هم پاره کرده و مچاله شده اش را آنجا می اندازد!
اسد پیش هان می رود و در مورد این که حکمت دیروز به شرکت آمده و مشتری را جلوی همه خرد کرده میگوید. هان زیر خنده میزند. بعد هم در مورد درخواست طلاقی که اینجی صبح با اسرا فرستاده بود به اسد می گوید. اسد جا می خورد.
صفیه همه چیز را از چشم اینجی می بیند و می گوید: «من بهتون گفته بودم اون خائن رو وارد این خونه نکنین! گفته بودم برادرمو ناراحت میکنه. داداشم اینم فراموش میکنه. قبلی رو چطور فراموش کرد؟ اینم فراموش میکنه! »
صفیه وقتی در را باز می کند با همان دختر بچه ای که چند روز پیش دیده بود روبرو می شود و جا می خورد. تومریس با عصبانیت می گوید: «دست از سر بابام بردار! » صفیه تازه می فهمد که او دختر ناجی است. تومریس می گوید: «معلومه چرا مامانت دوستت نداشته! چون خیلی بدی! » و می رود. صفیه با چشمان پر از اشک داخل برمیگردد. ناجی وقتی می بیند تومریس از آپارتمان صفیه بیرون آمده، همه چیز را می فهمد.
صفیه به گلبن می گوید: «من تو زندگیم به خودم قول داده بودم دل هیچ بچه ای رو نشکنم! اونم نتونستم! » و تمام وسایل باقی مانده را در سطل زباله می اندازد. اما هرکاری می کند دلش نمی آید کتاب شعر را بیرون بیندازد و با خودش به اتاق می برد.
سر جلسه ی شرکت، هان عکس مدل تبلیغاتی را اینجی می بیند و به کل فراموش می کند که کجاست! ناگهان اینجی را می بیند که آنجا نشسته و از ته دل می خندد. هان احساس می کند دارد خفه می شود. مشتری ها با تعجب به او خیره می شوند. خیال اینجی رو به آنها می گوید: «جیلان بانوی قبل از من بوده! به همه گفته من ازش جدا شدم اما میدونید با دختره چیکار کرده؟! » و دم گوش آنها حرف هایی میزند. هان با وحشت به همه خیره می شود و از جایش بلند شده و جلسه را ترک می کند.
بیشتر بخوانید: