خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی علی بیلگین، امید و ناامیدی‌ها، جنگ‌ها و تلاش‌های کارکنان صنعت سینما را به تصویر می‌کشد. سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر (Menajerimi Ara) در ژانر درام و کمدی محصول سال ۲۰۲۰ برگرفته از سریال فرانسوی Dix Pour cent به سفارش کانال Star Tv میباشد.

قسمت ۷۰ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر
قسمت ۷۰ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر

قسمت ۷۰ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر

فریس برای مطمئن شدن به دکتر میره و وقتی میفهمه بارداریش حقیقت داره به سونوگرافی رفته و صدای تپش قلب بچه اش را میشنود و از خوشحالی بغض می کند همچنین عکس سونوگرافی اش را میگیرد و با خود میبرد و از طرفی دو دل است نمی‌داند این موضوع را به سرکان بگه یا نگه. سرکان با چینار و فامیلش که میخواهد بازیگر شود جلسه میزاره آن دختر که اسمش باشاک است میگه دوست دارم نقش اول سریال را به من بدین چینار ازش می پرسه که سابقه بازیگری داره یا نه که باشاک می‌گه تو بازیگری هیچ تجربه ای ندارم ولی تو فضای مجازی تولید محتوا می کنم و کلی طرفدار دارم. چینار به سرکان می گه که نقش اولش تو سریال امکان نداره و شدنی نیست سرکان بهش میگه که باید بشه ماندنت تو آژانس به این بستگی داره.

چینار باشاک را راهنمایی می‌کند به اتاقش و باهاش صحبت می کنه تا نظرش را درباره بازیگری عوض کنه و ازش میپرسه چرا حالا بازیگری چرا یک رشته دیگه نه؟ باشاک بهش میگه چون به هرچی خواستم و می خوام باید برسم همان طوری که تا حالا رسیدم و می خوام به آرزوهایی که ۲۶ سال پیش نوشتم برسم و از آن لیست حذفشان کنم و در ادامه می گه باید بشه چینار بهش میگه شایدم نشه آدم به هرچی که میخواد که نمیرسه ولی باشاک این عقیده را داره که من میتونم و بهش میرسم و به چینار میگه امروز برای فالوئرهایم استوری نذاشتم چینار می گه خیلی خوب تو استوریتو بگیر من برم بیرون کار دارم و به دوستانش زنگ میزنه تا ببینه سریالی پیدا میکنه یا نه ولی وقتی ازشون می پرسند که طرف سابقه و تجربه داره چینار بهشون میگه نه آنها هم قبول نمی کنن و به هر بهونه ای تماس را قطع میکند. دجله و فریس به تمرین اولیه سناریو عثمان میرن.

بازیگرهای نقش اول آنجا حضور دارد و در حال تمرین هستند در طول تمرین آسلی متوجه این میشه که سناریو خیلی کسالت بار و مسخره است و درباره موجودات فضایی و عشق بین آنهاست او میگه مزخرف تر از این سناریو تا حالا ندیدم تو که به من گفتی عالیه چی شد پس؟ دجله فدا کاری میکنه و به آسلی میگه ببخشید اشتباه از من بود من باید می خوندم ولی نرسیدم دیر خوندم ولی فریس خودش گردن میگیره و به آسلی میگه عزیزم ببخشید من اصلا وقت نکردم سناریو بخونم و وقتی دیدم که انقدر ذوق داری با دوست صمیمیت کار کنی نتونستم مخالفت کنم و چیزی بگم ولی تو اصلا نمیخواد ناراحت باشی من تو رو از فیلم میارم بیرون یه جوری عثمان هم از دستت ناراحت نشه. او پیشنهاد میده که دستمزدتو از اون چیزی که طی کردین ۵،۶ برابر بیشتر می کنیم تا نتوانند باهاش کنار بیان و قبول نکنن. آسلی بهش میگه فکر خوبیه.

آنها پیش تهیه‌کننده میرن و بهش مبلغ دستمزد جدید آسلی را میگن ولی تهیه کننده به فریس می‌گه چقدر که شما بگین ما قبول می‌کنیم چون دوست داریم آسلی تو سریال ما بازی کنه. فریس از اونجایی که میبینه نقشه‌اش نگرفته کلافه و عصبی میشه و ماجرا را به آسلی هم میگه. او با کلافگی بهش میگه پس باید به فکر یه نقشه دیگه باشیم. دجله در اتاقش سرگرم کارش هست که یکدفعه با‌ریش وارد اتاق میشه و دجله از دیدنش جا میخوره و بهش میگه فریس خانم نیستند باریش می‌گه عیب نداره تو به من کمک می کنی دیگه دجله بهش میگه حتما و از اتاق بیرون و به سمت اتاق فریس میرن تا آنجا صحبت کنن. او با ترس به باریش میگه چرا اومدی اینجا؟ اگه یکی بفهمه چی؟ باریش بهش میگه حالا چرا اینقدر ترسیدی؟ او براش تعریف میکنه که گولین واسم تعریف کرد یکی از دوستاش که هم کار من هم هست با یه بازیگر وارد رابطه شده و وقتی فهمیدن او را از کار اخراج کردند.

باریش می‌گه مشکل من اینه که نمیتونم ببینمت دجله ازش میخواد که بره و در اولین فرصت با همدیگه قرار بزارن بعد از مدتی باریش بهش پیام میده و میگه شب منتظرتم دجله هم قبول میکنه. بعد از ساعت کاری وقتی دجله از آژانس بیرون میزنه به باریش پیام میده و میگه کجا ببینمت؟ باریش میگه الان واست یه لوکیشن میفرستم بیا اینجا. یک دفعه چشمش به پدرش کراج  میوفته که تنهایی تو کافه نشسته و داره غصه میخوره. دجله میگه من تا نیم ساعت دیگه میام واسم یه کار مهم پیش اومده . دجله پیش پدرش میره و بهش میگه وقتی میبینم انقدر ناراحتی که انگار تمام غصه های دنیا رو دوش توئه حالم بد میشه نمیتونم اینجوری ببینمت. کیراج به دجله لبخند میزنه و میگه این روزها هم میگذره و بهت قول میدم که به همین زودیا خبرهای خوبی میشنوی. او با ذوق میگه با مایدا خانم حرف زدی؟

با هم آشتی کردین؟ کیراج میگه نه درباره سرکانه. دجله ازش می خواد تا بهش موضوع رو بگه ولی پدرش بهش میگه بهت قول میدم اولین نفر میاد واسه تو میگم همه چیزو ولی بزارم اول مطمئن بشم بعد . دجله به لوکیشنی که باریش براش فرستاده میره باریش او را با خود به دبیرستان که توش درس خونده میبره و خاطره هایی که تو هر کلاس داشته را برای دجله تعریف میکنه و در آخر بهش میگه من به جشن فارغ التحصیلی نرفتم چون مصادف بود با سالگرد فوت پدرم و ادامه میده میگه تو اون روز که همه در حال خوشگذرانی و رقص و پایکوبی بودند من هیچ حسی نداشتم و خیلی ساکت فقط یه گوشه نشسته بودم. فریس کلی خرید میکنه و به خانه چینار میره و وقتی چینار او را میبینه بهش میگه نه نمیشه تو هر سری که میای دست خالی میای فریس شروع می کنه به گفتن اسامی خوراکی‌هایی که خریده و چینار راضی میشه او را داخل راه بده.

چینار ماجرای باشاک را برای فریس تعریف میکنه و در آخر میگه اگه نشه باید پولشو خودمون بدیم میتونیم هم یه کار دیگه بکنیم کلاً از آژانس بریم‌ پیشنهاد میده که هر دو از آژانس بیرون بیان و آژانس خودشان را بزنند هر چند کوچیک و خیلی مبتدی. فریس با شنیدن این پیشنهاد شوکه میشه ولی با چشمانی گریان و اشکی به چینار میگه من حامله ام. چینار حسابی شوکه میشه و وقتی میبینه فریس چشماش اشکیه و بغض کرده او را در آغوش می گیره و بهش تبریک میگه…

بیشتر بخوانید؛

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا