خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۸۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۸۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه از واکنش و حرکته اینجی به شدت ترسیده و نفسش بند اومده و آروم میگه با کفش اومده تو بهشون بگو گم بشن برن بیرون از خونه ام. هان با عصبانیت بهش میگه ساکت شو هیچی نگو. باباش مرده میفهمی؟ اگه و ممدوح میان تو و سعی میکنن اینجی را بلند و آرومش کنن. صفیه جا خورده و به خاطر حرف هایی که به اینجی زده و کارهایی که کرده پشیمان می شود. هان سعی میکنه در آغوش بگیرتش تا آروم بشه که اینجی با عصبانیت از خانه بیرون میزند. هان به دنبالش می رود و اسرا که تو راهرو بود به دنبالشان می رود تا ببینه چیشده. ممدوح و اگه هم همینطور، که هان با صدای بلند اسمش را صدا میزند که اینجی میگه هیچکی دنبالم نیاد. اینجی سوار ماشینش می شود و با سرعت زیاد حرکت میکند. آهنگی میزارد و با صدای بلند اون اهنگ را هم خوانی میکند و یاد دوران کودکیش با پدرش می افتد و گریه میکند.

بعد از مدتی یه گروه نوازندگی خیابانی میبیند و می رود آنها را از نزدیک میبیند و یاد کودکیش می افتد که پدرش نی می زد و او میرقصید تا دست مادرشو میگیرد که باهم برقصن میبیند که پای چشمش کبوده. هان و اسرا پیش اینجی می روند و اسرا در حالیکه او را در آغوش میگیرد بهش تسلیت می گوید و احساس همدردی می کند. اینجی به اسرا میگه ساعت چنده؟ زودباش بریم رادیو دیر شد برنامه داریم دیر نرسیم. هان شانه هایش را میگیرد و بهش میگه اینجی پدرت مرده تو الان توی شوکی. اینجی بهش میگه من چیزیو از دست ندادم آدم ها نمیتونن چیزیو که نداشتن از دست بدن و رو به اسرا میگه بدو بریم که دیر نکنیم. صفیه برای فکر نکردن به کارو حرف هاش میوفته به جون فرشها که اونارو تمیز کنه و سعی میکنه حرف های گلبن را نشنوه، گلبن مدام درباره سیلی که به اینجی زد میگه و سرزنشش می کند.

از پنجره امبولانسو میبینه و حال داغون اگه و به خاطر این اتفاق خیلی ناراحته که صفیه صبرش تموم میشه و سرش داد میزنه که بسه دیگه ساکت شو. اون خودش باباشو قبول نمیکرد نمیخواستش حالا عزیز شده واسش؟ گلبن میگه آبجی تو هم با بابا خیلی دعوا میکنی اذیت میکرده اگه بمیره تو خوشحال میشی؟ صفیه بغض میکنه میگه خدا نکنه من واسه بابا جونمم لازم باشه میدم. آنها استرس میگیرن و به اتاق حکمت میرن تا ببینن زنده ست یا نه. وقتی میبینن بی حرکت و بی سروصدا دراز کشیده استرس میگیرن و وحشت میکنن، گلبن جیغ میکشه که یکدفعه حکمت از خواب میپره و ازشون میپرسه چرا داد میکشین چیشده؟ صفیه و گلبن با دیدن پدرشون خیالشون راحت میشه و میرن. اگه گریه میکنه و میگه تقصیر منه من بهش گفتم که انقدر بخور تا بمیری وگرنه اون که دیگه به خاطر اصرار من الکل نمیخورد!

ممدوح سعی میکنه ارومش کنه و میگه اینجوری نیست تو مقصر نیستی، ناجی پیششون میره تا تسلیت بگه و رو به اگه میگه تقصیر تو نیست اگه پدرت کسی نبود که به حرف کسی گوش بده اصلا دیروز به حرف تو گوش داد خورد قبلش چی؟ اولین بارش که نبوده. هان با عصبانیت به خانه میره و به ثفیه میگه اگه یکبار دیگه فقط یکبار دیگه دست روی زن من بلند کنی، صفیه نمیزاره حرفش تموم بشه و میگه که چی؟ چیکار میکنی؟ منم میزنی؟ یا میفرستی تیمارستان مارو؟ هان میگه نه میرم سراغ کسی که دوسش داری، صفیه وحشت زده بهش نگاه میکنه. اسرا تو رادیو همه تلاششو میکنه تا اینجی را راضی کنه بره به مراسم خاکسپاری ولی اینجی اعتنایی نمیکنه و میگه آهان فهمیدم خداحافظی موضوع خوبیه واسه امروز.

اینجی انگار که اتفاقی نیوفتاده سر برنامه میره و شروع میکنه به صحبت کردن و میگه نظر شما درباره خداحافظی با شخص خاصی یا عادت بدی یا هرچیز دیگه ای چیه؟ یه مرد زنگ میزنه و تعریف میکنه من با عشقم خداحافظی کردم، اینجی میپرسه یعنی چی؟ مخاطب میگه وقتی باهم آشنا شدیم عشقم یه بچه داشت از شوهر قبلیش من خیلی تلاش کردم که باهاش کنار بیام اما نتونستم به خاطر همین بهش گفتم یا من یا بچه، اینجی یاد پدر خودش می افتد که یه شب با پدرش دعوا میکرد که چرا مامانمو کتک زدی هالوک هم بهش گفت به خاطر تو از وقتی تو اومدی ما یه غذای دونفره نتونستیم بخوریم یه خوشگذرونیه دونفره نکردیم نتونستیم حرف بزنیم. اینجی به مخاطب میگه آهان و اون زن بچه شو انتخاب کرد جای شما درسته؟

اون مرد تایید میکنه که اینجی عصبی میشه و بهش میگه تو کی هستی که میخوای یه مادر و از بچه اش جدا کنی که خودت بهش برسی؟ و شروع میکنه به بد و بیراه گفتن به اون ادم و میگه اون بچه حق داشته تو رو دوست نداشته باشه چون میدونسته که تو چجور جونوری هستی. اسرا برنامه را قطع میکنه و جنید با عصبانیت داخل میشه و میگه معلوم هست اینجا چه خبره؟ همین الان تو برنامه میری و معذرت خواهی میکنی وگرنه احراجی، اینجی با عصبانیت به جنید میگه خودتو این برنامه ات برین گم شین هر غلطی میخواین بکنین بکنین و اونجارو ترک میکنه‌. اینجی به سر مزار میره که میبینه کنار مادرش خاکش کردن که عصبی میشه و با سرعت به طرف قبر پدرش میره و با بیل خاک هارو برمیداره و میگه این نمیتونه اینجا خاک بشه نباید کنار مادرم خاک بشه اون قاتل مامانمه ممدوح و هان جلوشو میگیرن تا آروم بشه و ممدوح میگه به فکر برادرت باش.

اگه داد میزنه اون دیگه مرده ولش کن میخوای چیکار کنی؟ جسدشو تیکه تیکه کنی خیالت راحت میشه آره؟؟ صفیه و گلبن باهم خونه را تمیز میکنن تا به اصطلاح از کثافات پاک شود. نریمان از مزار به خانه میاد و میگه حال اینجی اصلا خوب نیست زیاد بهش گیر ندین. اینجی وقتی به خانه میرسد با همان کفش های بیرونش تو خانه میاد که گلبن و صفیه وحشت زده نگاش میکنن که میگه نترس با کفشام نمیام تو خونه و کفشاشو پرت میکنه یه طرف و کاپشنشم درمیاره و پرت میکنه رو زمین و میره بالا. صفیه و گلبن وحشت زده بهش چشم میدوزن…

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا