خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۹۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۹۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه با دیدن رفتار گلبن حسابی ترسیده و نگرانش شده، همان موقع توهم مادرشو میزنه که خوشحاله و میخنده و به صفیه میگه تعجب نداره دیر یا زود باید این اتفاق می افتاد بالاخره گلبن متوجه شد که به هرکسی نباید اعتماد کنه آفرین دخترم بهتون افتخار می کنم، حالا الان نوبت نریمانه اونم باید بشه مثل ما. صفیه پیش گلبن میره که میبینه داره خونه را تمیز میکنه، بهش میگه گلبن بسه دیگه برو یخورده استراحت کن. گلبن میگه نه احتیاجی به استراحت ندارم حالم خوبه کلی کار داریم، صفیه با نگرانی میگه تو دیگه مثل قبل نیستی دیگه خودت نیستی همین منو خیلی میترسونه. گلبن روبروش می ایستد و با خونسردی میگه واسه چی؟ تو که اینجوری دوست داشتی!! مگه تو نبودی که وقتی مامان مرد میخواستی من اینجوری بشم؟

موهامو قیچی کردی دیگه نزاشتی بلند بشه، کتاب هامو میریختی دور، الان همونجوری شدم دیگه دیگه چی میخوای؟ ها؟ صفیه با نگرانی میگه من خواهر خودمو میخوام گلبن قدیمو میخوام. سر میز شام همگی نشستن غیر از نریمان. هان میپرسه پس نریمان کجاست؟ گلبن میگه اون هنوز مجازاتش تموم نشده حق اومدن به سر میز شام را نداره. هان عصبانی میشه و میخواد بره تا نریمانو بیاره که گلبن به حالت فریاد و قاطعیت بهش میگه بشین سرجات. همگی شوکه میشن حتی حکمت جا میخوره و به گلبن میگه تو چت شده گلبن؟ معلوم هست چیکار داری میکنی؟ گلبن میگه بابا خواهشن شما دخالت نکن من خواهر بزرگترشم خودم میدونم دارم چیکار میکنم صفیه از سر میز بلند میشه و نریمان را از اتاقش بیرون میاره گلبن پوزخند میزنه و به حالت تمسخر به صفیه میگه انگاری شعر و آهنگ هایی که ناجی واست میخوند و مینوشت اخلاقتو کامل از این رو به اون رو کرده آبجی!

اگه مثل سابق بودی الان نریمانو زندانی میکردی ولی الان چی؟ رفتی آوردیش بیرون. صفیه گریه میکنه و با ترس میگه خدایا من با خواهرم چیکار کردم و به اتاقش میره. ناجی نامه مینویسه و تو نامه همه ی ماجرارو تعریف میکنه واسش و به طرف آپارتمان میره. صفیه همان موقع پایین میاد و اولش فکر میکنه دوباره توهم ناجی را زده و با خودش میگه نه تو نیستی، من خیالاتی شدم، تو رفتی دیگه نیستی اینجا و میخواد برگرده بالا که ناجی صداش میکنه و میفهمه که خود ناجیه. صفیه پایین میره و گریه میکنه میگه چرا اومدی؟ میخوای ذره ذره منو بکشی؟ چرا گورتو گم نمیکنی بری؟ گم شو برو دیگه، ناجی سعی میکنه آرومش کنه و میگه اومدم همه چیزو بهت بگم همه چیزو تو این نامه نوشتم اومدم اینو بزارم و برم، صفیه با عصبانیت تامه را برمیداره و میگه چی توش نوشتی؟ دوباره شعر نوشتی و نامه را پاره میکنه و میگه نمیخوام بخونم ناجی من مرده ناجی من خیلی وقت پیش رفت زیر اتوبوس مرد از اینجا برو دیگه هم نیا.

شب هان میخواد بره رو تخت خواب که تا پتو را کنار میزنه با یه مجسمه یونانی روبرو میشه و جا میخوره و به اینجی میگه این چیه؟ اینجی میگه چیه ترسیدی؟ مگه تو این کارو نکردی با اسرا که از اینجا بزاره بره؟ هان که تز چیزی خبر نداره عصبی میشه و میگه تو چی فکر کردی درباره من؟ من بخوام بره میرم مستقیم تو چشش نگاه میکنم و میگم از اینجا برو. اینجی میگه برای فردا صبح وقت گرفتم از دکتر باهم میریم اونجا. نصفه شب گلبن در حال تمیز کردن فرش هستش که صفیه میشینه کنارش و باهم تمیز میکنن. فردا صبح وقتی اینجی و هان میخوان برن صفیه از هان میخواد که واسه اخرین بار یه جا ببرتش‌.

انها به پل معروف گالاتا میرن و صفیه تمام خاطراتش را اونجا میزاره و گل سری که ناجی واسش خریده را تو دریا میندازه و با بغض به ماشین برمیگرده. ناجی او را از دور میبیند و ناراحت میشه.هان به مطب دکتر میره و ایتجی میگه من اینجا منتظرت میمونم. هان که خیلی عصبیه خودشو کنترل میکنه و به دکتر میگه من هیچ مشکلی ندارم همسرم ازم خواسته که اینجام. دکتر بهش میگه ادامه بدین من گوش میدم هان میگه نه شما گوش نمیدین به حرف ها شما قضاوت میکنین. همسرمم وقتی موضوع را فهمید فقط گوش نکرد مثل بقیه رفتار کرد. همتون مثل هم هستین . هرکی که مثل ما نیست. دکتر بهش میگه این ما کیا هستن؟ هان میگه اصلا تا حالا مجبور شدین که با کسی که اصلا دوستش ندارین زندگی کنین؟

یا اینکه تا حالا شده بتون بگن چقدر ساکتی کم حرفی در صورتیکه از صداهای توی مغزتون دارین منفجر میشین و کر میشین؟ اسد پیش گلبن میره تا درباره سوء تفاهم پیش اومده حرف بزنه که گلبن با خونسردی بهش میگه نه نمیتونم باهات حرف بزنم میدونی چرا؟ چون دیگه اینجا نیستی گذاشتمت واحد بالایی. اسد میپرسه واحد بالایی؟ چرا؟ سعنی چی؟ گلبن میگه اونجا آشغال هارو نگه میداریم و میره. هان در آخرهای جلسه مشاوره به دکتر میگه بالاخره دیر یا زود همه میرن، و شروع میکنه به خندیدن مثل دیوانه ها. اینجی از شنیدن صدای خنده هاش میترسه و به در اتاق زل میزنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا