ماجرای کامل قسمت بیست و هفتم سریال خانه امن شبکه یک
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت بیست و هفتم سریال خانه امن به کارگردانی احمد معظمی را می خوانید: با ما همراه باشید… سریال خانه امن هر شب ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه یک سیما می رود.

بازهم کمال به سراغ ابوعامر رفته است تا او را بازجویی کند باهم درباره تروریست هاو عقایدشان صحبت میکنند و کمال میگوید مستنداتی برایش می آورد که به دردش میخورد.
کامران با بالا سری اش صحبت میکند و میگوید ترسیده است که او میگوید کاری به این کارا نداشته باشد و هرکاری که میگوید را انجام دهد. کمال با یکی از همکارانش صحبت میکند و تصمیم گیری میکنند که او به کمال میگوید با خالد خبرنگار العربیه صحبت کند و از بازجویی ابوعامر میپرسد که او میگوید به این راحتی ها دهن باز نمیکند.
شهروز به سراغ پیام میرود و از او میخواهد چندتا مدرک جعل کند که پیام در جواب میگوید هیچ کاری برای او نمیکند و دیگر دور و بر خودش نبینتش.
کمال به عراق رفته تا با خالد صحبت کند و اطلاعات بگیرد که او می گوید خیلی زیاد روی ترور حسن نصرالله، قاسم سلیمانی و دانشمندانشان باشد، کمال از کنار او بلند میشود و تمام صحبت های او را به مهران همکارش انتقال میدهد و تلفن را قطع میکند…
داوود یا همان کامران تقلبی با همسرش درباره بچه صحبت میکنند که کامران میگوید بچه وابستگی است و نباید کسی را به دنیا بیاورند و مهسا همسرش میگوید اگر حرفش را قبول نکند آیا او را طلاق میدهد که کامران در جواب میگوید یک ماه صبر کند و بعد از آن برمیگردند انگلیس و از تنهایی درمیآید… مهسا باز هم خبر بارداری اش را نمیدهد، از میان حرف های این دو میشه فهمید که داوود در انگلیس پولشویی میکرده و همسرش که دختر پولداری بوده است و لای پر قو بزرگ شده بوده از این ماجرا خبر داشته و به خاطر این که بی پول نشوند جلوی داوود را نگرفته است…
کمال در بازار بغداد است که به یک قهوه خانه میرود و با مردی دیدار میکند و باهم گپ میزنند و خوش و بش میکنند و بعد از آن عکسی را به دوستش میدهد و میگوید او را میخواهد و هرطور که شده باید او را بهش برساند…
شهروز با کامران صحبت میکند و میگوید پیام کار را قبول نکرده است و حاضر نیست دیگر کاری بکند و شهروز میگوید احتمالا چون دیگر قرار نیست به خواهر تابان برسد کارا قبول نکرده است که کامران اطلاعاتی درباره تابان میگیرد و تلفن را قطع میکند. کمال و افشین حرفهای شهروز را ارزیابی میکنند تا بتوانند بهترین تصمیم را بگیرند.
مردی که کمال از او خواسته بود تا صاحب آن عکس را برایش پیدا کند با شخص دیگری به سراغ او رفته است و با کشتن مامورانی که در برجک هستند تا جایی وارد شده اند که مرد مورد نظر را در تصویر نشان میدهد در اتاقش با حال بد نشسته است.
افشین با پیام در پارک قرار گذاشته است و باهم صحبت میکنند و افشین از او میپرسد که چرا خبر کار را به او نداده است و افشین میگوید دیگر قصد کار ندارد و نمی خواهد که ادامه بدهد.
یکی از مرد های داعشی به مترو رفته است و بعد از زدن چند تا علامت در دفترچه اش به خانه اش بازگشت. در خانه اش نشسته است که صاحب خانه اش در میزند و برایش غذا میآورد و حال مادرش را میپرسد و میگوید رو کمکش حساب کند و از او خداحافظی میکند و میرود…
نوچه کامران درحال دادن اطلاعاتی است که کامران میگوید هرچه سریع تر بگردند به دنبال یک جاعل باشند تا مدارکی را که میخواهد آماده کند و او زودتر از ایران برود.
مادر و پدر فرشته به عیادتش رفته اند و باهم صحبت میکنند که فرشته میگوید چه چیزی را از او مخفی میکنند و چرا مرخصش نمیکنند، فرشته از مادرش گوشی اش را میخواهد تا با محسن صحبت کند و واقعیت را از او بپرسد، مادرش میگوید چند تا از دوستات قصد دارند به عیادتت بیان که با جواب منفی او رو به رو میشود و میگوید نمیخواهد هیچ کسی را ببیند و گوشی اش را میگیرد و به محسن زنگ میزند.