ماجرای کامل قسمت بیست و یکم سریال خانه امن شبکه یک
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت بیست و یکم سریال خانه امن به کارگردانی احمد معظمی را می خوانید: با ما همراه باشید… سریال خانه امن هر شب ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه یک سیما می رود.

کامران در حال صحبت کردن با نوچه هایش و گرفتن آخرین وضعیت اتفاق ها میباشد. انسی و شوهرش ضیا بالا سر فرشته که تیر خورده نشسته اند و انسی ترسیده او را صدا میزند که چه بلایی بر سرش آمده است.
ابوعامر درحال سخنرانی برای عواملش است و از قرار فردایشان برای آن ها میگوید که قرار است چه ثوابی ببرند و از آن طرف کمال و نیرو هایش در حال آنالیز حرف هایشان هستند.
داوود یا همان کامران به همراه همسرش به رستوران رفته اند و باهم صحبت میکنند و همسرش از او میپرسد که آیا شغلش خطرناک است که او تایید میکند و بعد کمی گپ و خنده میروند.
ابوعامر درباره شرایط خانه از زیردستش سوال میپرسد و میگوید که نسبت به این خانه مشکوک است و احساس میکند که داخل هچل افتاده اند.کمال به زیر دستانش دستور میدهد که کمی ساختمان را سبک کنند و خودشان را برای عملیات آماده کنند.
دو تا از افراد داعشی از خانه خارج میشوند و کمال با نیروهای خارج از خانه امن برای پیگیری شرایط هماهنگ میشوند که به سمت ساندویچی میروند و چندتا ساندویچ سفارش میدهند و بعد از آن ها یکی از نیرو های کمال به بهانه خرید ساندویچ به داخل میرود تا از کارشان سر دربیاورد.
دکتر قوامی با عصبانیت به کمال زنگ میزند و میگوید که با این شرایط پیش آمده او به استخوان های دخترشم نمیرسد و گوشی را روی کمال قطع میکند.
کمال و همراهانش همچنان آن ها را زیر نظر دارند، آن ها داخل خانه امن میشود و بعد گفتن چند کلمه به ابوعامر به داخل اتاق مهمات میروند و با برداشتن دو تا بمب به سمت خانه نیمه تمام کمال میروند و ابوعامر با دوربینش آن ها را زیر نظر دارد.
داعشی ها به بهونه پخش کردن نذری داخل میشوند و با زیر نظر گرفتن تمامی نقاط ساندویچ ها را پخش میکنند و از آن جا میروند.
ابوعامر درحال شست و شوی مغزی آن ها است و فیلمی را میگذارد که صحنه هایی از کشتار داعشی ها است که یکی از آن ها به اسم سعید ناراحت میشود و او میگوید ما این کار ها را میکنیم تا قدرت خدا را نشان بدهیم و بگوییم که خداوند با ماست.
کمال و مامورانش آن ها را زیر نظر دارند و قصد دارند قبل از طلوع آفتاب عملیات را انجام دهند.
افشین با کمال تماس میگیرد و درباره اتفاقات پیش آمده حرف میزنند و افشین به کمال میگوید که خانواده اش منتظرش هستند و مراقب خودش باشد.
انسی نگهبان فرشته زخم تیر فرشته را میبندد و مراقب او است و ازش نگهداری میکند.