ماجرای کامل قسمت ۳۸ سریال خانه امن شبکه یک

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال خانه امن به کارگردانی احمد معظمی را می خوانید: با ما همراه باشید… سریال خانه امن هر شب ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه یک سیما می رود.

قسمت ۳۸ سریال خانه امن

کمال با ناصر صحبت می‌کند او اصرار دارد بفهمد که در قرارشان با یلدا چه حرف هایی رد و بدل شده است تا بفهمد آیا این قرار ها سازمان یافته است یا نه و بتواند به آن ها کمک کند.
کمال فیلمی که یلدا گرفته است را به او نشان می‌دهد که ناصر احساساتی می‌شود و گریه می‌کند و می‌گوید یلدا ترک خورده است و اگر ادامه بدهند می‌شکند.
اما کمال می‌گوید که او همچنان به صورت ذهنی درگیر و دروغ می‌گوید و فیلم آن ها حاوی پیام هایی بوده است که به صورت رمزی رد و بدل شده است.
محسن با خواهرش زهره درد و دل می‌کند و از حرف هایشان میشه فهمید که گویا فرشته کادوهایش را پس فرستاده است، خواهرش به او می‌گوید که مستقیما به فرشته بگوید که راه و رسم خوب کردنش را بلد نبوده است و باید فرشته را مجبور کند تا خودش را پیدا کند و به او می‌گوید اصلا عاشق نیست و داخل خانه می‌رود.
دکتر قوامی به خانه می‌رود و دخترش را صدا می‌کند که نسرین می‌گوید خواب است و آروم تر صحبت کند.
عباس می‌گوید دکتر روانشناس فرشته گفته بهتر است که او رابطه اش با محسن را ادامه دهد که باعث ناراحتی نسرین می‌شود و عباس با حرف هایش او را راضی می‌کند و با حرف های منطقی می‌خواهد که همسرش با او همراه باشد تا بتوانند فرشته را برای زندگی با محسن قانع کنند.
غزل به همراه دختری که قرار است در گاوصندوق را باز کند به محل قرار می‌روند و مامورانی که او را تعقیب می‌کنند به افشین گزارش می‌دهند.
غزل به همراه آن دختر به داخل ساختمان می‌رود و اول از دوربین ها را از کار می‌اندازند و به داخل می‌روند و بعد از انجام کارشان از آن جا می‌روند و مامور ها به تعقیبشان می‌پردازند.
غزل با کامران تماس می‌گیرد و بعد از کلی تیکه انداختن می‌گوید که امشب برات سازی زدم که فردا صداش رو می‌شنوی و قطع می‌کند‌.
چند تا از مامور ها به داخل خانه یلدا رفته اند و آن جا را برای زیرنظر گرفتن یلدا آماده می‌کنند.
مامور های کمال‌ اطلاعات جدید را رد و بدل می‌کنند و یکی از آن ها می‌گوید خالد درخواست قرار اضطراری داده است و کمال می‌گوید هرچه سریعتر شرایط سفرش را فراهم کنند.
مهسا و کمال باز هم باهم بحث می‌کنند که گوشی مهسا زنگ می‌خورد و خبر دزدی از شرکتش را به او می‌دهند و او می‌رود و با وجود این که داوود گفته پای مامور ها را کسط نکشد او با مامور ها تماس می‌گیرد.
طبق چیز هایی که ماموران کمال از گشتن خانه یلدا پیدا کرده اند آن ها متوجه شده اند که او نه با آن ها رو راست است و نه با سازمان…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا