مصاحبه اختصاصی با مهنا شهسوار/ از بلاگری تا کارآفرینی و مدیریت برند مهنا شهسوار

رسالت من از پنبه ريز تا فتح بازار جهانى

مهنا باقرى شهسوار، متولد دوم فروردین هزار و سیصد و شصت و هشت، شهسوار «تنکابن»، تجربه فعالیت در زمینه های بلاگری، طراحی لباس و مدیریت برند مهنا شهسوار، کارآفرین و یکی از پرمخاطب ترین چهره های دنیای مجازی، شما را به خواندن مصاحبه اختصاصی با مهنا شهسوار و گفتگوی صمیمی که داشته ایم دعوت می کنیم.

مهنا شهسوار: هنوز همان دختر نه ساله ای هستم که در روستاى خودش «بهارنارنج» می فروخت!
گفتگو: عباسعلی اسکتی
عکس: آتلیه زومین

*از فعالیت های کاری شما شروع کنیم و ابتدا سراغ بلاگری برویم.
خب من تقریبا هفت سال می شود که بلاگرى می کنم ولى بلاگرى قسمت کوچکى از زندگى من بوده و از زمانى که یادم می آید در کنار آن به کارهاى دیگر هم پرداخته ام، اگر بخواهم از اول اول بگویم ممکن است یک مقدار سوپرایز بشوید ولى باید بگویم کاملا واقعیت دارد و من هر بار آن روزها را مرور می کنم از تجربه تمام آنها هیجان زده می شوم.

*مشتاق شنیدن آنها هستیم، ادامه بدهید.
تاریخ کار کردن من برمی گردد به نه سالگی که شکوفه هاى بهارنارنج را در فصل پرتقال از کف باغ جمع می کردم و به خانم قنبرى می فروختم و با پول آن براى خودم خوراکى می خریدم، در همان سن و سال با دوستانم جعبه های پرتقال را برمی داشتیم و می بردیم جلوی مسجد محله و اسمارتیز و آدامس موزى و پم پم می فروختیم و جالب است که فقط خانواده خودمان از ما خرید می کردند! آن هم برای اینکه خوشحال بشویم و از آنجایى که هر روز از ما خرید می کردند از یک جایی به بعد دیدند توقع ایجاد می کنند و براى اینکه جلوى ضرر را بگیرند با یک حرکت انتحارى تصمیم گرفتند دیگر از ما چیزى نخرند و این مصادف با پایان امپراطورى ما شد!

*نا امید شدید یا بلافاصله سراغ شغل دیگری رفتید؟
از آن شغل تا شغل بعدى فکر کنم حدود نه سالى گذشت و من در این فاصله روزها و شبها فقط رویاپردازى می کردم، دلم می خواست به شکلی از آن روستا که هیچ امکاناتى نداشت بیرون بروم و براى رسیدن به آرزوهایم کار کنم.

*هدف مشخصی هم برای خودتان تعیین کرده بودید؟
در آن فاصله استعدادهایى نبود که من در خودم کشف نکنم، انجمن شعر می رفتم، تمرین تئاتر می رفتم و اجراهاى زیادى هم در سطح شهر و هم کلان شهر داشتم، مدتى بعد بک وکال یک گروه موسیقى شدم (یعنى ماشاالله دست رد به سینه هیچ کارى نمی زدم! ) و به واسطه ترانه هایم توانسته بودم در سن هجده سالگى براى خودم درآمد خیلى کمی ایجاد کنم.

*در مورد دستمزد این ترانه ها هم صحبت کنید.
آن موقع ها در مجالس عروسى ارگ می آوردند و ارکسترها هم براى خودشان مغازه داشتند، من چون پول چاپ شعرهایم را روى کاغذ نداشتم با خودکار روى کاغذ A4 می نوشتم و می رفتم مغازه آنها و نمونه شعرهایم را به آنها می دادم و سفارش می گرفتم، هر ترانه را بیست تا بیست و پنج هزار تومان می فروختم.

*و بعد شغل بعدی؟
شغل بعدی مربیگرى ایروبیک پیشرفته بود، من اولین کسى بودم که استارت آن را در شهر خودمان زدم، یادم می آید اول از باشگاه کوچک مردانه نزدیک خانه خودمان که درست وسط سی تا تعمیرگاه ماشین بود و داخل آن هم پر از دستگاه بدنسازى بود و اصلا جا نداشت شروع کردم، ولى آنقدر استقبال عالى بود که از شهرهاى بزرگتر هم براى ثبت نام می آمدند که بلافاصله کارم را در باشگاه بزرگترى در مرکز شهر شروع کردم، چیزى نگذشت که به خاطر استقبال مردم هم در شهر خودمان و هم شهرهاى اطراف فعالیتم را گسترده کردم و به جرات می توانم بگویم آن دوره براى من یکى از قشنگترین دوره هاى زندگی ام بود، خیلى خوشحال بودم که توانسته ام از هیچى به آن جایگاه و درآمد بالا برسم.

*و بعد از آن سراغ فضای مجازی رفتید؟
بعد از آن هم چند شغل مانند املاک و فروشندگى را تجربه کردم تا اینکه سال دوهزار و چهارده به طور جدى فعالیتم را در فضاى مجازى شروع کردم، هم بلاگرى بود و هم فروش شربت هاى خانگى پرتقال، سال دو هزار و هفده هم استارت فروش سارافون و دامن هندى را شروع کردم.

*پس سراغ فروش آنلاین رفتید؟
همیشه دلم می خواست فروش آنلاینى داشته باشم که محصولش را هیچکس دیگری نداشته باشد، یادم می آید یک بار رفته بودم بازار ترکمن و در حال گشتن بودم که دیدم انتهای یک رگال خیلى معمولى یک دامن لنگى زرد است، آن را در آوردم و پرو کردم، اینقدر این دامن به دلم نشست و آن را دوست داشتم که اولین جمله اى که گفتم این بود: تو به این زیبایى ته این رگال درب وداغون چکار می کنى؟ و آن دامن یک دامن معمولى نبود، آن دامن آمده بود تا من را وارد دنیاى بزرگ و زیباى مد و پوشاک کند، از شخصى که صاحب آن بازارچه بود آمار خرید عمده را گرفتم و اینقدر بابت آن هیجان داشتم که با کل سرمایه ام که پنج میلیون بود، دو میلیون را دوربین خریدم و دوره عکاسى رفتم، تجهیزاتش را خریدم و با یک میلیون و پانصد هم دامن لنگى خریدم و شروع کردم به عکاسى و تولید محتوا و فروش!

*تعریف شما از آن روزها که اینگونه با هیجان از آن صحبت می کنید چیست؟
آن روزها واقعا براى من حکم ساختن یک امپراطورى را داشت و تمام مدت داشتم برای آن وقت می گذاشتم، کم کم تنوع کارهایم را زیاد کردم و جالب بود چون که من اولین کسى بودم که به صورت تخصصى و در ابعاد گسترده و حرفه اى داشتم روى این لباس ها مانور می دادم، دیگر هیچکس نمی گفت دامن هندى و همه می گفتند دامن مهنا و سارافون مهنا، حتى مغازه دارهایى که از من عمده می خریدند هم به من می گفتند مشتری های ما می آیند و از ما می پرسند دامن مهنا دارید؟ سارافون مهنا دارید؟

*چه مدت این فعالیت را ادامه دادید؟
سه سال تخصصى و متمرکز روی فروش آن کار کردم تا اینکه تصمیم گرفتم تولیدش را در کشور خودم شروع کنم و نتیجه اش شد همین پیراهن قشنگى که تن من می بینید و هزاران دامن و سارافون و مانتو دیگر که به زودى کل بازار ایران را در بر می گیرد.

*گویا شغل سومی هم دارید، درباره آن هم صحبت کنید.
شغل سوم من به غیر از بلاگرى و پوشاک، نتوررک است که به واسطه این تجارت بی نظیر توانسته ام نان بیشترى را وارد سفره چند صد نفر در ایران و خارج از کشورم ببرم و کمک کنم زن ها و مردهاى زیادى به درآمد بیشتری برسند، ایمان دارم این سفره هر روز بزرگ و بزرگتر می شود و من این فرصت و اتفاق بزرگ را مدیون جناب آقاى وطن دوست پدر معنوى ارزشمند و برند جهانى پنبه ریز هستم، ما حتى در عراق و کشورهاى دیگر هم نماینده هاى قدرتمند و جسور زیادى داریم تا کمک کنیم محصول با کیفیت ایرانى در بازار تمام کشورها به فروش برسد و شهرت جهانى پیدا کند، ایمان دارم این رویا با کمک دوستانم، خواهران عزیزحاجى و برادر عزیزم جناب آقاى ابراهیمى خیلى زود به واقعیت تبدیل خواهد شد.

*موانع و مشکلات موجود در حرفه طراحی لباس را در چه می بینید؟
من اسم آن را موانع و مشکلات نمی گذارم، از نظر من ورود به هر عرصه اى بسته به میزان شناخت و آگاهى چالش هاى جذاب خودش را دارد که با گذر از این چالش ها تجربه به دست می آید و متعاقباً سرعت رشد در آن حوزه چند برابر می شود.

*مزایا و مشکلات حال حاضر در پوشاک خانم ها از دید شما چیست؟
اگر منظورر شما از لحاظ تولید است به نظر من تولید کننده هاى پوشاک از آن دسته تولید کننده هایى هستند که با کمترین تنش بازار صدمات ناشى از این تنش ها را حس می کنند، بالا و پایین بودن کیفیت و کمیت در این عرصه از هر لحاظ می تواند مزایا و مشکلاتى را به همراه داشته باشد، یکى از بزرگترین مزایاى تولید پوشاک براى بانوان از نظر من خلق ایده هاى جدید و نداشتن محدودیت زیاد در طراحى «طبق قوانین اسلامى» و ایجاد تنوع بسیار بالا است.

*رقابت در این حرفه در چه سطحی قرار دارد؟
در ایران پتانسیل زیادى براى رقابت تولید پوشاک وجود دارد، مخصوصا از زمانى که تمرکز و فشار بیشتری براى جلوگیری از واردات یا اجناس قاچاق اعمال شد بازار تولید در زمینه نساجى و پوشاک داغ تر شد و بستر عالی براى علاقه مندان به دنیای مد فراهم شد که بتوانند حسابی هنر و استعدادشان را رو کنند.

*در رابطه با مزون و برند خودتان صحبت می کنید؟
برند مهنا شهسوار دو سال به دلالیل مختلف از جمله کرونا به تعویق افتاد ولی خدا را شکر توانستیم امسال کارمان را با قدرت شروع کنیم، اسم این برند از اسم خودم برگرفته شده که شامل سارافون، پیراهن، دامن، شومیز و محصولات دیگر است و قصد داریم تنوع و ‌تعداد محصولاتمان را بیشتر و بیشتر کنیم.

*و حالا سوال کلیدی، چرا سراغ پوشاک رفته اید؟
رشته تحصیلی من طراحى لباس بود و همیشه دلم می خواست در این حوزه فعالیت کنم، براى شروع کارم ماه ها دنبال لباسى بودم که وقتى فروش آن را شروع می کنم به خاطر خاص بودنش بتوانم توجه زیادى را به آن جلب کنم و خدا را شکر تا این لحظه توانسته ام رضایت تعداد زیادى از مردم را جلب کنم.

*این رشته از لحاظ درآمدی رضایت بخش است؟
نمی توانم با قاطعیت کامل بگویم آره و نمی توانم با قاطعیت بگویم نه، به نظر من رضایت بخشى در هر تجارتى کاملا وابسته به مهارت و تلاش و ایده هاى جدید و مخصوصا اتحاد تیمى دارد، خدا را شکر براى من رضایت بخش بوده و امیدوارم براى تمام همکارانم هم رضایت بخش باشد.

*برای به روز بودن، خلاق بودن و متفاوت بودن چه کارهایی انجام می دهید؟
من همیشه پیمانه خودم را خالى نگه می دارم و سعى می کنم از تجربه ها و اطلاعات و علم روز استفاده کنم، تلاشم را می کنم که همیشه خودم و اطلاعاتم را آپدیت نگه دارم.

*برویم سراغ اینستاگرام، خیلی عکس های شیک و جذابی از شما در فضای مجازی دیده می شود، کار مدلینگ انجام می دهید؟
خیر تولید محتواى صفحه من بیشتر آموزش و طنز است و کار مدلینگ تا حالا انجام نداده ام.

*فکر می کنید چند درصد جذاب هستید؟
براى خودم صد در صد شخصیت جذابى دارم ولى براى مردم واقعا نمی دانم، مردم به ما بلاگرها همیشه لطف داشته اند و دارند و من هیچوقت نمی توانم منکر عشق و محبت بى پایان فالوورهایم بشوم، همیشه تمام تلاشم را کرده ام با تولید محتواى آموزشی ذره اى از عشق و محبتشان را جبران کنم، امیدوارم که توانسته باشم در زندگی شان اثر مثبت بگذارم و لبخند و حس خوب را به آنها هدیه بدهم.

*در رابطه با فعالیت خودتان در زمینه بلاگری بیشتر صحبت می کنید؟ چه زمانی متوجه استقبال مخاطب شدید؟
تقریبا هشت سال است که در اینستاگرام فعالیت می کنم و به جرات می توانم بگویم سه سال اول فقط هزینه می کردیم، هزینه فکرى و زمان و انرژى و پول و خیلی چیزهاى دیگر که در قبال آن هیچ دریافتى جز کمى توجه از سمت فالوورهایم نداشتیم و تمام تلاشمان را می کردیم که فقط بتوانیم تعداد بیشترى از مردم را با خودمان همراه کنیم، در این مسیر تولید محتواهاى مختلفى را امتحان کردم تا متوجه علاقه مخاطبهایم شدم و تقریبا از سال دو هزار و هجده بود که ساخت کلیپ هاى آموزشى خانه دارى، هنرى و طنز را شروع کردم.

*پیشنهاد بازیگری نداشته اید؟
پیشنهاد بازیگرى در تلوزیون نه ولى پیشنهاد تئاتر زمانى که به صورت حرفه اى تئاتر کار می کردم و اجراهاى زیادی داشتم چرا، ولى تقریبا ده سال از آن روزها می گذرد و با این سوال شما کلى از روزهاى قشنگم کنار بچه هاى تئاتر شهسوار برای من یادآورى شد و حس خوب گرفتم، امیدوارم بتوانم یک روز دوباره حتى شده برای یک بار روى سن اجرا داشته باشم.

*یک اتفاق ایده آل برای شما چه می تواند باشد؟
یک ماهى می شود که ایده آل ترین اتفاق زندگی ام افتاده و بابت آن هر روز خدا را شکر می کنم، ایمان دارم لطف و محبت خدا بوده و بابت آن بی نهایت سپاسگزارم و امیدوارم لایقش باشم.

*جایی در میان حرفهایتان بحث کارآفرینی شد، راجع به اشتغال زایى که انجام داده اید بیشتر صحبت کنید.
من با افتخار راهبر نتورک پنبه ریز هستم و به واسطه کارم توانسته ام براى چند صد نفر اشتغال زایى کنم، این تعداد هر روز و هر روز بیشتر می شود و من هم به سهم خودم تمام تلاشم را می کنم تا این سفره هر روز بزرگتر بشود تا بتوانیم کمک کنیم افراد بیشترى به درآمد برسند.

*چه پیامی برای خانم هایی که دوست دارند مثل شما کار و شخصیت مستقل خودشان را داشته باشند دارید؟
اشتباه ترین باور براى یک خانم این است که اجازه بدهد شرایط برای او و به جای او تصمیم بگیرد، مهم نیست چه کسى هستید و چند سالتان است، چه مدرک تحصیلى دارید و از چه خانواده و جایگاه و منطقه اى هستید، چیزى که مهم و اثرگذار است این است که بپذیرید این شما هستید که عامل و منشا هستید، این شما هستید که می توانید شرایط را آنطور که دلتان می خواهد به نفع خودتان تغییر بدهید، اسیر تفکرات تزریقى محدود کننده از جانب هیچکس نباشید و خودتان را دست کم نگیرید، قطعا زمان و مکان تاثیرى در رشد و پیشرفت شما ندارد پس اینکه بگوییم سنى از ما گذشته پس دیگر توانایی اش را نداریم، ما که وقت آن را نداریم، ما که استعداد آن را نداریم و هزاران برچسب دیگر که فقط ما را از هدف هایمان دورتر و دورتر می کند اشتباه است.

*خوش چهره بودن چقدر در بولد شدن یک شخص تاثیر دارد و شما خوش چهره هستید؟
زمانى که چهره براى معروف بودن ملاک بود گذشته است، الان حتى حرفه اى ترین بازیگرها هم به خاطر بازى حرفه اى و شخصیتشان محبوب هستند، من نمی دانم خوش چهره هستم یا نه این را باید از دیگران پرسید.

*اگر با خودتان ملاقات کنید از خودتان خوشتان خواهد آمد؟
صد در صد، من عاشق خودم هستم و برای رسیدن به این که هستم زحمت زیادی کشیده ام.

*چقدر اهل تماشای فیلم هستید و کدام بازیگران ایرانی و خارجی را می پسندید؟
سالهاى قبل خیلى فیلم و سریال می دیدم ولى واقعیت این است که سالهاست فیلم هاى خارجى و ایرانى را زیاد دنبال نمی کنم مگر اینکه دیگر خیلى معروف شده باشد، مثلا سریال قورباغه و آقازاده را خیلى دوست داشتم و در بازیگرهاى ایرانى بازى شهاب حسینى که همشهرى عزیزمان است به علاوه هومن سیدى و گلشیفته فراهانى را خیلى دوست دارم، از بازیگرهاى خارجى هم «جنیفرلارنس»، «ناتالى پورتمن» و «لئوناردو دى کاپریو» را دوست دارم.

*موسیقی کجای زندگی شما قرار دارد و خواننده محبوب هم دارید؟
من عاشق موسیقى مخصوصا موسیقی های شاد هستم، به من براى انجام کارهاى روزانه ام حال خوب و تمرکز بالا می دهد، خواننده محبوبم هم ناصر زینعلى است.

*آخرین فیلم و کتاب خوبی که خوانده و دیده اید را معرفی می کنید؟
آخرین فیلم را یادم نمی آید ولى کتابى که دارم می خوانم «رهبر سیصد و شصت درجه» از «جان مکسول» است که مربوط می شود به نکات کلیدى راهبرى و رفتارهاى درست راهبر در شبکه.

*و علاقه مندی ها و تفریحات شما چیست؟
عاشق سفر کردن و تجربه هاى جدید هستم، اگه بخواهم بگویم کار کردن هم در دسته علاقه مندی های من است و حال من را خوب می کند دروغ نگفته ام، خدا را شکر کارهاى من به شکلی است که تفریح جز جدانشدنى از آنها است، واقعا از انجام دادنشان لذت می برم مخصوصا سفرهاى زیادى که به واسطه نتورک می روم تجربه هاى زیادى برای من داشته است.

*شما چهره کم حاشیه ای هستید، حاشیه را دوست ندارید؟
اصلا! حاشیه براى بیکارها است و من اگر وقت داشته باشم یک کم می خوابم و استراحت می کنم، خدا را شکر جایى براى حاشیه ندارم.

*شهرت را هم دوست ندارید؟
شهرتى که در آن محبوبیت باشد را دوست دارم، آدمهاى منفور زیادى هستند که شهرت دارند ولى محبوب نیستند، بیشتر از چهره بودن اثرگذار بودن و الهام بخش بودن برای من مهم است و دلم می خواهد شخصیتى داشته باشم که وقتى از من حرف می زنند چهار تا ویژگى خوب و اثرگذار هم از من بگویند.

*نظرات مخاطبانتان مخصوصا در دنیای مجازی چقدر برایتان اهمیت دارد؟
تا حدودى که به بهتر شدنم کمک کند، من معتقد هستم مخاطب هاى من آینه تمام نماى من هستند و چیزى را به من نشان می دهند که از من دریافت می کنند پس باید حواسم به علایق، نظرها و انتقاداتشان تا حدودى باشد.

*سه وسیله که همیشه همراه دارید؟
دفتر برنامه ریزى، موبایل و شارژر.

*اگر دوباره متولد می شدید دوست داشتید این اتفاق کجا و با چه شغلی رخ بدهد؟
اگر هزار بار دیگر هم متولد می شدم دلم می خواست دقیقا همان جایى که متولد شده ام و همان مسیرى که تا به الان طی کرده ام برای من تکرار می شد.

*زندگی را چه رنگی می بینید؟
زندگى از نظر من سبز، آبى، صورتی و هرچى رنگ شاد است.

*خط قرمزهای شما چیست ؟
خط قرمز من در زندگی ام این است که حس کنم کسى دارد کنترلم می کند یا جلوى پیشرفتم را می گیرد، نه من نه هیچکسى در دایره ارتباطی ام از نزدیکترین افراد گرفته تا دورترین یادشان نمی آید حتى یک بار به جای آنها تصمیمى گرفته باشم یا نظرى داده باشم، عجیب ترین تصمیم هایشان را هم جلوی من مطرح کرده اند و هیچ نظرى نداده ام.

*چهار شخصیت که دوست دارید از نزدیک ببینید.
آقاى وطن دوست، سادگورو، رابرت کیوساکى، وارن باف.

*سه چیز که به جزیره تنهایی خودتان می برید؟
شمع، موزیک، موبایل.

*چیزی که از خودتان انتظار داشتید امروز باشید، هستید؟
همین مهنایى که هستم و خدا را هزاران بار شاکر هستم.

*فکر می کنید ده سال بعد کجا هستید؟
ده سال بعد من به رویاى بزرگ خودم که درآمد عالی است رسیده ام و این درآمد آنقدر زیاد است که تمام رویاهاى کودکان کار را برآورده کرده ام و تمام روستاهاى مناطق محروم را پر از امکانات عالى کرده ام، شغل هاى زیادى براى متکدى ها ایجاد کرده ام و عروسى هاى باشکوهى براى فقرا برگزار کرده ام، لذت تجربه زندگى در رفاه را به خیلى از آدم ها بخشیده ام و زمین هاى کوهستانى زیادى را که در معرض ساخت و ساز بى رویه است خریدارى و کد مخصوص من روى تمام این زمین ها است.

*یک آرزوی شخصی و یک آرزوی جمعی؟
آرزوى شخصى من این است که هر روز به سمت کمال و آگاهى رشد کنم و آرزوى جمعى من این است که همه مردم شاد باشند و حال دلشان خوب باشد، چون به نظر من خطرناک ترین و ‌آسیب زننده ترین رفتارها از خشم و غم و اندوه می آید.

*زیباترین جایی که سفر رفته اید و بعد از کرونا به کجا سفر خواهید کرد؟
همه می دانند من با اینکه شمال به دنیا آمده ام و شمال زندگی می کنم برای تفریح باز شمال را انتخاب می کنم، بهترین سفری که رفته ام ماسوله زیبا بوده که اینقدر به من خوش گذشت که هربار خواستم سفر بروم باز ماسوله را انتخاب کرده ام و فکر کنم باز هم بروم، کلا از جاهای خشک و کویری خوشم نمی آید، بعد کرونا وقتی ویژن بزرگم تیک خورد دلم می خواد کشور برزیل را ببینم.

*در مورد زادگاهتان صحبت کنید.
شهسوار شهر زیبای خیالی در شمال / شهر عشق و شهر نور و شهر امید و وصال.

*رویایی که به آن دست پیدا نخواهید کرد؟
رویایى نیست که بخواهم به دستش بیاورم و نتوانم، اگر نتوانستم باور دارم که آنقدرها اشتیاقى بابت آن نداشته ام و خب نمی شود مقصدى که حرکت من از آن شروع شده را فراموش کرد، من همان دختر نه ساله ای هستم که روزى در روستایی دور بهارنارنج می فروختم.

Instagram: mohanna_shahsavar

 

 

 

بیشتر بخوانید :

گفتگوی اختصاصی با مجری برنامه «زوجی نو» باربد بابایی: من «شومن» هستم

دکمه بازگشت به بالا