نقد قسمت دوم سریال قورباغه به کارگردانی هومن سیدی

در این مطلب از جدولیاب، نقد قسمت دوم سریال قورباغه به کارگردانی هومن سیدی خواهیم داشت! با ما همراه باشید. پخش سریال قورباغه از هفته گذشته تاکنون در شبکه‌ نمایش خانگی طوفان به پا کرده است! گفته‌ می‌شود قسمت اول این سریال در عرض دو روز ۴۸ میلیون دقیقه دیده شده است. قسمت دوم سریال قورباغه به نویسندگی و کارگردانی هومن سیدی و تهیه کنندگی علی اسدزاده دوشنبه ۸ دی ماه سال ۱۳۹۹ شمسی وارد شبکه‌ ی نمایش خانگی شد.

هر آنچه در قسمت اول سریال قورباغه را دیدید، فراموش کنید! هومن سیدی همانقدر که توانست یک پایلوت بی ‌نظیر بسازد و مخاطبین را تشنه نگه دارد، در قسمت دوم شلنگ را به طرح داستانی خود گرفته و با فشار زیادی تمام خلاقیت‌ها و ایده‌های خوبش را می‌شوید. قسمت دوم قورباغه به معنای واقعی یک پسرفت حسابی است. حالا ما شاهد یک فیلم هندی نازل هستیم که سر و شکل جنایی به خود گرفته است.

قسمت اول با معرفی سه شخصیت شروع شد و با اینکه پرورش این سه شخصیت کمی تصنعی بود و بازی ‌هایشان نیز به این مساله دامن می ‌زد (این کاراکترها بیشتر شبیه به تیپ‌ بچه ‌های دبیرستانی بودند تا آدم هایی بالغ) ولی پیچش داستانی و در نهایت پایان بندی مهلک آن، نوید یک سریال خوب را به تماشاگر می ‌داد. سریالی سیاه و تاریک که داستانی پیچیده را عرضه می‌کند.

قسمت دوم اما فقط یک عنصر را همچنان حفظ کرده و آن همانا تاریک بودن و خشن بودن فضای سریال است. سریال بی‌رحمانه پیش می‌رود و خشن‌ترین صحنه‌هایی که در یک فیلم ایرانی را دیده‌ایم به تصویر می‌کشد. این موضوع سریال را تبدیل به اولین عنوان درجه R واقعی در بین عناوین ایرانی می‌کند و شخصا نیز توصیه می‌کنم که نگذارید کوچکترها به پای تماشای آن بنشینند.

اما قورباغه تنها و تنها عنصری که از قسمت قبلی زیبای خود با خود به دوش می‌کشد همین درجه R بودن است و بس. سریال در یک پیچش داستانی به گذشته می‌رود و ما را با دو شخصیت جدید آشنا می‌کند. کاراکترهایی با بازیگرانی نه‌چندان خوب که گره خوردن زندگی‌شان به یکدیگر تا حد زیادی غیرمنطقی است. با اینکه فیلمنامه تمام سعی خود را می‌کند تا وصال این دو کاراکتر عقلانی به نظر بیاید ولی با کمتر منطقی می‌توان این رفاقت را پذیرفت.

کاراکتری که به گفته خود سریال دچار MS شدید است و تا دیروز نمی ‌توانسته یک خودکار یا عینک جابجا کند، تبدیل به یک قالتاق حرفه ‌ای می‌شود و این دو نفر تصمیم می‌گیرند که راه خلاف را پیشه زندگی خود کنند. ورود به دنیای خلاف و خلافکارها به سادگی در خون این دو است و معلوم نیست این چرخش شخصیت به طور ناگهانی چطوری شکل گرفته است.

از آنسو بهانه‌ هایی که سریال برای زنده ماندن شخصیت صابر ابر با خود به همراه دارد، بیش از هر چیز توهین به شعور مخاطبین است. سریال در این وادی هم سعی می‌کند منطقی جلوه کند و با دلایلی چون غلطت خون بالا و قلب در سمت راست بودن می‌ خواهد بگوید که این کاراکتر نزدیک به ۲۴ ساعت پس از شلیک به کنار مغزش و قلبش زنده مانده است و هوشیاری خود را کاملا حفظ کرده است.

این توهین‌ به شعور تماشاگر ادامه دارد. دو قالتاقی که در حین جابجایی او اصلا متوجه نمی ‌شوند که این کاراکتر زنده است. نه نفسی و نه گرمایی را حس نمی‌کنند. صحنه‌سازی پایانی برای تصادف جلوه دادن کشته شدن کاراکترهای قسمت پیشین نیز به طرز احمقانه ‌ای مضحک است. هیچ خونی در ماشین ریخته نشده و آثار انگشت روی جنازه‌ها پاک نشده و جنازه‌هایی که مدت ها از مرگشان می ‌گذرد و خون روی بدنشان خشک شده، به دست پلیس می‌افتند. هنگام تماشای این پایان بندی صد و هشتاد درجه متفاوت با پایان بندی محشر قسمت پیشین با خود فکر می ‌کردم که چطور یک نفر در پشت صحنه نبوده است تا این حد ار مرز غیرمنطقی بودن را به یاد عوامل سازنده بیندازد.

نوید محمدزاده تنها بازیگری است که می‌تواند سریال را نگه دارد و با بازی خوبش، یک سر و گردن از سایر کاراکترها پیشی می‌گیرد. او بازی روان و بی‌نظیری از خود ارائه می‌کند و خوشبختانه به خاطر مرموز بودن کاراکترش، همچنان جذاب باقی می‌ماند. او می‌تواند یکی از بهترین آنتاگونیست‌های خلق شده در سریال‌های ایرانی باشد و یاد و خاطره افتضاحی مانند شخصت منفی سریال مانکن (با بازی بسیار بد محمدرضا فروتن) را بشوید و ببرد. شخصیتی که سریال برای او در نظر گرفته یک جانی روانی است که احتمالا روحیه‌ای مانند جوکر داشته باشد با این تفاوت که بسیار جدی است.

خوشبختانه سریال همچنان از لحاظ بصری و سمعی خودش را نباخته و هومن سیدی قاب تصویر را به خوبی می ‌شناسد. در واقع برای توضیح بیشتر درخشش این بخش باید به ساخت موسیقی و طراحی صدا‌های فوق العاده‌ی بامداد افشار اشاره کرد. او که سابقه‌ی دریافت سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن را برای فیلم پوست از جشنواره‌ی فیلم فجر دارد، با کارش در قورباغه به طور حتم جزو نقاط قوت سریال محسوب می‌شود.

همچنین واقعا نمی‌توان از گریم بی‌‌نظیر سریال چیزی نگفت که بازیگران را تبدیل به تیپ ‌هایی جذاب می‌ سازد. ضمنا خبری از فیلمبرداری ‌های متعدد روی دست و چرخش بیش از حد دوربین هم نیست و فیلمساز اثرش را شسته رفته ‌تر ساخته است. با این وجود در قسمت فیلمنامه آنقدر سریال به لنگ زدن افتاده که بعید است بتواند سفره پر از غذای بدمزه‌ای که پهن کرده به این راحتی جمع کند. باید دید که در قسمت‌های آتی این حجم از تخیلی بودن سریال کاسته خواهد شد یا نه و از همه مهم‌تر، صابر ابر که گویا برای خودش ترمیناتوری است، مسیر داستانی‌اش چگونه پیش خواهد رفت.

به‌ طور کلی می‌توان گفت با وجود برخی حوادث و اتفاقات غیرمنطقی که دست‌کم برای مخاطب این‌گونه نمایش داده شده است (مانند چگونگی کشته‌شدن رامین و دوستانش در پایان قسمت اول یا روند همراه ‌شدن پسر مقتول با سروش به‌عنوان کسی که قرار است سروش خرج زندگی او را به‌جای دیه پدرش بدهد)، در این قسمت از سریال قورباغه، مخاطب در انتظار رخدادها و حوادث منطقی باقی مانده است و کاش این انتظار به خاک کشیده نشود.

با توجه به اسامی بازیگران مشهوری که هنوز در سریال حضور پیدا نکرده‌اند، باید اطمینان داشته باشیم که کاراکترهای زیادی باقی مانده تا ازشان رونمایی شود. با این روزنه امید می‌توان همچنان با نگاهی مثبت به آینده قورباغه نگاه کرد. شاید سریال به مسیر هیجان انگیز و جذابی که در پایلوت برایمان خلق کرد برگردد و حضور کاراکترهای دیگر با بازیگران خوبشان، بتواند تا حد زیادی به رشد این قورباغه (که در حال حاضر بی دست و پا است) کمک کند.

منبع: ویجیاتو

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا