خلاصه داستان قسمت آخر سریال پدر پسری + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال پدر پسری را که در ماه رمضان سال ۹۹ از شبکه ۵ سیما پخش می شود، قرار می دهیم. با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی محمدرضا حاجی‌ غلامی و تهیه‌کنندگی رضا جودی در ژانر طنز ساخته شده است. مهران رجبی، عزت‌الله مهرآوران، مریم سرمدی، افشین سنگ چاپ، محمدجواد جعفرپور، کتایون بختیاری، یدالله شادمانی از بازیگران اصلی این سریال می باشند.

خلاصه داستان سریال

این سریال اقتباسی از کتاب “آخرین نشان مردی” به قلم مهرداد صدقی است که به صورت طنزگونه و اپیزودیک پخش می‌شود. سریال پدر پسری در قالب طنز موقعیت ساخته شده و هر قسمت آن داستانی مجزا دارد که در همان قسمت تمام می شود. نویسندگی آن بر عهده احسان ثقفی، حسین حقیقی و محمد پایدار است.

قسمت ۱ سریال پدر پسری

حامد جوانی است که دانشجو ارشد می باشد و دنبال تکمیل کردن پایان نامه اش که به قول خودش به آرامش و سکوت احتیاج دارد. به طور اتفاقی زمان ارائه و دفاعش از ۳ ماه به ۱ ماه دیگه می افتد وقتی این موضوع را می فهمد به سمت خانه می رود و از شانس بدش متوجه می شود که همان روز پدرش بازنشسته شده و دیگر در خانه است. داشت با خودش کلنجار می رفت تا راهی پیدا کند که متوجه می شود شوهر خاله اش که در همان ساختمان آنها زندگی می کنند از کارش استعفا داده و تصمیم گرفته که با همسرش در خانه کیک بپزند و از طریق اینترنت کسب و کار کنند.

با این موضوع ها هنوز کنار نیامده بود که دایی اش از آفریقا بعد از مدت ها برگشت و به خانه آنها آمد همانطوری که دور هم جمع بودند پدربزرگش تصمیم می گیرد که هر هفته خانه یکی از بچه هایش بماند حامد که به سکوت و آرامش احتیاج داشت با این حجم از بدشانسی کلافه می شود.

به ناسبت این اتفاقات تصمیم می گیرد تا دور هم در پشت بام خانه شان جوجه کباب را به راه بیاندازند. حاد از این فرصت استفاده کرده و خانه را به روی خودش قفل می کند تا نتواند بیرون برود و به سراغ پایان نامه اش برود به محض رفتن به اتاقش متوجه می شود که لپ تاپش را برداشتند و به پشت بام بردند تا مادرش به دخترش که در شهر دیگه ای است صحبت کنند حامد برای این که نمی تواند به بیرون برود و در خانه حبس شده، اینترنت را قطع می کند تا برای اینترنت به اتاق بیایند و از خانه خلاص شود. برخلاف تصورش هیچکس نیامد بعد از مراسم کباب خوری برگشتند به خانه به محض گرفتن لپ تاپش به اتاق رفت و بعد از وصل کردن اینترنت تماس تصویری برقرار شد و دوباره همه هجوم آوردند به اتاق حامد.

حامد بعد از خوابیدن همه از صدای خروپف به ماشین پدربزرگش در حیاط پناه می برد تا به کارهایش برسد که از قضا پدرش در آنجا خوابیده بود و وقتی بیدار می شود می خواهد با پسرش خلوت پدرپسری راه بیاندازد.

قسمت ۲ سریال پدر پسری

موضوع این قسمت از سریال ازدواج حامد است. مادر حامد در یک دورهمی دوستانه متوجه می شود که همه دوستانش گواهینامه دارند و فقط او این مدرک را ندارد به همین خاطر تصمیم میگیرد که به آموزشگاه رانندگی برود اما بعد از ۳۵ ساعت آموزش نمی تواند قبول شود به همین خاطر پدر حامد تصمیم میگیرد خودش به او آموزش دهد. هر سه نفر در اتاق حامد حاضر می شوند برای شروع آموزش بعد از توضیحات برای تمرین عملی به کوچه می روند. در حین آموزش شاهد دزدیدن کیف یکی از همسایه هاشون به نام آتنا هستند که حامد برای پس گرفتن کیف دنبال دزد می رود و موفق می شود‌ مادر پدر حامد فکر می کنند که او عاشق آتناست و تصمیم میگیرند درباره اش حرف بزنند و وقتی حامد از او دفاع می کند حدسشان به یقین نزدیکتر می شود.

با دایی حامد در ماشین پدرشان جمع می شوند تا فکری بکنند که دایی حامد می گوید باید حامد به کما برود(کما یعنی کتمان، مواجه، انجام) یعنی در طول روز کارهایی بکنند تا حامد یاد آتنا و ماجرای آن روز بیوفتد تا عشقش سرباز کند. آنها به هر بهانه ای اسم آتنا را میاورند و در آخر مادرش رک و راست به حامد می گوید ولی او قبول نمی کند ولی ب قهر کردن مادرش قبول می کند که زنگ بزنند به مادر آتنا برای خواستگاری که هنوز حرف نزدند مادرش می گوید که آتنا قصد ادامه تحصیل دارد و نمی خواد ازدواج کند آنها هم حرف را عوض می کنند که اصلا برای خواستگاری زنگ نزده بودیم و ماجرا را تمام می کنند بعد از قطع‌ تلفن حامد با خیال راحت به طرف تکمیل کردن پایان نامه اش می رود.

قسمت ۳ سریال پدر پسری

آنها هنوز فکر می کنند حامد در غم عشق آتنا دارد می سوزد و این قسمت آنها تلاش می کنند که یاد آتنا را از سرش بیرون کنند و به آن فکر نکند. به تصمیم دایی اش آنها برنامه ی بدمینتون در پارک را می ریزند و حامد را به زور با خودشان می برند ولی به دلیل آلودگب زیاد به کافه نزدیک پارک می روند.

در کافه بعد از مدتی حامد به دستشویی می رود و بر حسب اتفاق آتنا با دوستش به همان کافه می آیند. پدر حامد با دایی و شوهر خاله اش تصمیم می گیرند برای اینکه حامد آتنا را نبیند باید از دستشویی بیرون نیاید و طی اتفاقاتی حامد با شوهر خاله اش در دستشویی گیر می کنند اما به محض بیرون اومدن از آنجا با آتنا روبرو می شوند. به سمت خانه می روند و حامد سریعا به اتاقش پناه می برد ولی آنها فکر می کنند که دوباره آتش عشقق فوران کرده.

قسمت ۴ سریال پدر پسری

حامد برای انجام پایان نامه اش با   چت میکنه برای مشاوره و کمک کردن به انجام پایان نامه اش، پدر و مادرش فکر می کنند داره با آتنا چت پی کند و برای اون درد دل می کنه، مادرش فکر می کند داره التماس آتنارو می کند برای همین تصمیم میگیرند کاری کنند تا فکر ازدواج با آتنا از سر حامد بیرون بیاید. به همین خاطر پدر و مادرش یه دعوای ساختگی انجام می دهند ولی مثل اینکه الکی الکی دعوای آنها تبدیل به دعوای واقعی می شود و تو دعوا می گوید که مهریه مادرش را می دهد و مادرش هم پایش را تو یه کفش میکند و میگوید مهریه ام را میخوام.

خانواده اش جمع می شوند تا این ۲ نفر را با هم آشتی دهند و دایی حامد بهشان میگوید که برای اینکه حامد معتاد نشود باید با هم مهربان باشید و از خاطرات خوبشون برایشان می گفتند. از اولین دیدارشان تا به دنیا آمدن بچه هایشان و ازدواج آنها اینطوری می شود که آنها با هم آشتی می کنند و تصمیم میگیرند با هم دوتایی به پیاده روی بروند و از آنجا به بانک بروند تا یک حساب مشترک دو امضاء باز کنند.

قسمت ۵ سریال پدر پسری

به مناسبت مراسم عقد و نامزدی یکی از فامیل های شوهر خاله حامد همه آنجا جمع می شوند، حامد طبق معمول از خلوتی خانه استفاده کرده تا به پایان نامه اش برسد اما بعد از مدتی خاله اش میاید و می گوید که به خاطر گرفتگی چاه فاضلاب آب زده بالا و بزرگای مجلس را گفته بیایند خانه آنها باز هم حامد نمی تواند با خیال راحت روی پایان نامه اش کار کند.

افراد مسن مجلس به خانه آنها میایند و حامد آنها را سرگرم می کند و باهاشون بازی می کند. آنها به مجلس خود ادامه می دهند و پاک افراد مسن را یادشون می رود. وقتی مجلس تمام می شود برمیگردند به خانه و یادشون میاید که چه اتفاقی افتاده است تصمیم میگیرند که به مدت یک هفته آنها را در خانه خاله حامد نگه دارند به عنوان رسم و رسومات خانواده داماد.

قسمت ۶ سریال پدر پسری

وقتی به بهانه جشن عقد بزرگان مجلس خانه حامد اینا اومدن پدر بزرگش از یه پیرزن خوشش میاید و این قسمت با خواستگاری این دو نفر شروع می شود. پدر مادر حامد فکر میکنند اگر پدربزرگ ازدواج کند خانه را از آنها میگیرد و آنها باید از آنجا بلند بشوند. وقتی پدر بزرگ با دختر دایی اش(پیرزن) به اتاق میروند تا صحبت هایشان را بکنند پدر بزرگ میفهمد که به درد هم نمی خورند و یجورایی پشیمان شده است و از حامد می خواهد با یک دعوای ساختگی خواستگاریو بهم زند.

اما هرکاری میکند بهم نمی خورد تا اینکه مراسم تموم میشود و آنها هم دیگر پیگیر نمی شوند. مادر حامد با خواهرش به دفترچه تلفن نگاه می کنند تا برای پدرشان زن پیدا کنند اما فعلا کسی را پیدا نمی کنند.

قسمت ۷ سریال پدر پسری

یکی از دوستان حامد که قرار است از پایان نامه اش دفاع کند از حامد دعوت کرده که به همراهش برود خانواده حامد وقتی می فهمند همشون حاضر میشوند تا با حامد به دانشگاهش بروند. وقتی می روند به دانشگاه خودشان را استاد معرفی می کنند.

هر کدامشان در یک قسمت از دانشگاه ماجرایی واسه خودشان درست می کنند یجورایی دانشگاه را بهم میریزند وقتی میبینند کار داره به جاهای باریک میکشه از دانشگاه فرار کرده و به بیرون میروند.

قسمت ۸ سریال پدر پسری

از آنجایی که وقت کمی مانده تا زمان پایان نامه حامد، در اتاقش تمرین می کند برای دفاع پایان نامه اش ، خانواده حامد به تهران گردی می روند و آنجا با یک توریست انگلیسی برخورد می کنند و آنها او را به خانه شان دعوت می کنند . بین مردها و زنها دعوا پیش میاید سر اینکه کدامشان به زبان انگلیسی مسلط تر هستند.

تصمیم میگیرند تا ۲روز دیگه که توریست به خانه شان میاید مسابقه آموزش زبان انگلیسی بزازند تا ببینند کدامشان به زبان مسلط تر هستند و نیم کره چپ مغزشان فعال تر است؟ توریست به خانه آنها میاید و همه آنها دست و پا شکسته یه چیزهایی می گویند اما همچنان با هم کل کل می کنند.

قسمت ۹ سریال پدر پسری

حامد فوبیا جمعیت دارد و این یک معضل است برای جلسه دفاع پایان نامه اش به همین خاطر خانواده اش تصمیم میگیرند برای او یک مانور دفاع درست کنند تا بتواند بر ترسش غلبه کند. آنها یک مهمانی بزرگ میگیرند تا تعداد افراد بالا برود .

آنها متوجه می شوند هرکدامشان فوبیا یه چیزی دارند و تصمیم میگیرند بر ترسشان غلبه کنند مهمان هایشان میایند اما چون کسی جز حامد خانه نبود بی احترامی تلقی می کنند و می روند حامد هم مجبور می شود به اتاقش برود و برای افراد خیالی از پایان نامه اش دفاع کند.

قسمت  ۱۰ سریال پدر پسری

این قسمت از سریال درباره تولد و سورپرایز کردن پدر حامد است. اکبر آقا با باجناقش دعواشون می شود سر اینکه به پسرش گفت قیافش شبیه قالپاق ماشین است و به خاطر همین با هم قهر میکنن. شوهر خاله حامد برای اینکه از دل کبر آقا در بیاورد تصمیم یگیرد تولدش را سورپرایز کند. نقشه می کشد که ماشینش را جلو در بزارد تا وقتی اکبر آقا دید زنگ بزند و آن رد تماس کند.

تا اینکه عصبانی شود و به خانه بیاید که با سورپرایز تولدش روبرو شود ولی اکبر آقا وقتی ماشینو میبیند عصبانی می شود ولی به او زنگ نمیزند به جاش به راهنمایی رانندگی زنگ میزند و با جرثتقیل ماشینو میبرند خودش هم ماشینو زیر تابلو حمل با جرثتقیل میزارد وقتی بالا می رود سورپرایز میشود .همگی پایین میایند اما باجناق اکبر آقا میبینند ماشینش نیست اول فکر میکند دزد برده اما اکبر آقا میگوید که دیده پلیس برده و نمی وید که کار خودش بوده است همان لحظه ماشین خودش را میبیند که حامد پشت رول است و جرثتقیل دارد مییرد.

قسمت  ۱۱ سریال پدر پسری

مادر حامد به همراه خواهرش و دوستش به بیرون می روند و دوستش بچه اش را که کار شعبده بازی می کند پیش حامد و اکبر آقا میزارند. آن بچه که اسمش سهیل بو چندتا کار کوچک انجام میدهد و اکبر آقا و باجناقش خوششان میاید و می گوید استعداد دارد و میخواهند روی آن سرمایه گذاری کنند حامد عصبانی میشود و میگوید الکی بزرگش نکنید آنها فکر میکنند که حامد دارد حسودی میکند به آن پسر.

سهیل میگوید دستهایم را ببندید و در اتاق بزارید منو و درم قفل کنید تا ۲ دقیقه دیگه دستم را خودم باز میکنم و بیرون میایم ۶ دقیقه می گذرد ی سهیل بیرون نمیاید آنها نگران میشوند و چون قبلا مادرش گفته بود که هرزگاهی از از حال میرود و فشارش میافتد نگران میشوند. اکبر آقا تصمیم میگیرد در را بشکند سپس به اورژانس زنگ میزنند تا وقتی که اورژانس بیاید مادر حامد و دوستش میرسند اما اکبر آقا بهشان زنگ میزند و می گوید که ما اومدیم سینما و حال سهیل بد شده بیاین اینجا تا آنها از خانه دور میشوند اورژانس میاید و وقتی حالش خوب می شود زنگ می زند و می گوید برگردید حالش خوب شده و داریم میریم خانه…

قسمت ۱۲ سریال پدر پسری

این قسمت از سریال درباره تولد حامد است. ۱۵ ام ماه روز تولد حامد است و حامد برای اینکه تو چشم باشد تا یادشان نرود از اتاق خود بیرون میاید و کل روز را در وسط اتاق به پایان نامه اش می رسد اما هیچ ری اکشنی از خانواده اش نمیبیند. اکبر آقا که خواب بود یکدفعه از خواب میپرد و میگوید امروز چندم است حامد فکر میکند واسه تولد او اینو پرسیده اما وقتی میگه ۱۵ام پدرش میگوید امروز کسوف اتفاق میافتد و همه به پشت بام میروند تا کسوف را ببینند.

بعد از چند دقیقه حامد عصبانی میشود و به خانه میرود که به طور اتفاق کیک تولد دست شوهر خاله اش میبیند اما چون کارش کیک پزی است عادی میبیند این قضیه را اما خود شوهر خاله اش لو میدهد که می خواهند سورپرایزت کنند. آنها تصمیم گرفته بودند که خانه تاریک باشد وقتی حامد میاد تو برقارو روشن کند و سورپرایز بشود اما چون ظهر بود این کار عملی نبود، به خاطر همین شوهر خاله اش در پشت بام را روی حامد قفل می کند که نتواند بیرون بیاید تا شب شود و بیاید و سورپرایز بشود.

قسمت ۱۳ سریال پدر پسری

این قسمت از سریال درباره افسردگی شوهر خاله حامد است. شوهر خاله حامد دچار افسردگی می شود و دایی حامد می گوید که برای اینکه خوب شود باید یه افسرده شبیه خودش یاهاش صحبت کند تا خوب شود انها هم حامد میفرستند تا باهاش صحبت کند. وقتی حامد پیش او می رود بهش می گوید که تو هم یک وسیله ای و فقط برای پز دادن تو رو می خواهند.

به خاطر همین حامد افسرده می شود و به اتاقش میرود بعد از چند ساعت شوهر خاله حامد حالش خوب می شود و پیش انها می رود و حالا آنها دنبال راه حلی می گردند تا حال حامد را خوب کنند. از پانتومیم بازی گرفته تا گرفتن جشن فارغ التحصیلی برای حامد همه کار می کنند تا حالش خوب شود اما تغییری نمی کند. در آخر اکبر آقا از خاطرات بچگی حامد برایش می گوید که در همه جا در اولویت بوده است و بعد از شنیدن آنها حالش خوب می شود.

قسمت ۱۴ سریال پدر پسری

۲تا از دوستای حامد برای اینکه بهتر روی پایان نامه شان کار کنند تصمیم میگیرند از خوابگاه بیرون بیایند و دنبال خانه باشند، حامد وقتی به پدرش اکبر آقا میگه، اکبر آقا قبول می کند که یه واحد از خانه شان که خالی است را به آنها اجاره دهد هرچند اول فکر می کنند که به یک زن و شوهر قرار است خانه اجاره دهند اما بعدا میفهمد که به ۲ تا پسر دانشجو قرار است خانه اجاره دهند.

اکبر آقا می خواهد اول آنها را امتحان کند تا ببیند معتاد هستند یا نه به خاطر همین آنها به خانه شان دعوت می کنن و در غذایشان به مقدار زیادی آبلیمو میریزن تا اگر معتاد هستن از غذا خوششان نیاید و آنها بفهمند و به اصطلاح ببرد. انقدر غذا ترش بود که نه تنها دانشجوها بلکه حامد هم نتونست بخورد. بعد از آن روز از دایی حامد کمک خواستند و تصمیم گرفتند یکبار دیگه آنها را دعوت کنند و سیگار بهشون تعارف کنند ببینند میگیرند یا نه. وقتی آمدند نه تنها سیگار نگرفتند بلکه فرار کردند و قراردادشان را فسخ کردند چرا؟ چون که اهالی خانه معتادن و محل مناسبی برای زندگی نیست از آنجا میفهمند که بچه های سالمی هستند.

قسمت ۱۵ سریال پدر پسری

اکبر آقا چون بازنشسته شده همش دکوراسیون خونه رو عوض می کند و همه جا رو به هم ریخته می کند و این کارش باعث میشه حامد نتواند به پایان نامه اش برسد به همین خاطر تصمیم میگیرند تا برایش گوشی هوشمند بگیرند تا معتادش کنند به گوشی که سرش گرم شود و به خانه کاری نداشته باشد. از انجایی که سالگرد ازدواجشان تو زمستان بود ولی آنها زودتر جشن میگیرند تا برایش گوشی بگیرند وقتی گوشی را بهش میدهند باهاش راحت نمی تواند کار کند و اشتباهی به جای برقرار کردن تماس رد تماس می کند و به جای پیام دادن به حامد به زنش پیام می دهد.

به همین خاطر به حامد میگوید که سیم کارتش را تو همون گوشی قدیمی اش بندازد. حالا آنها جلسه میزارند تا یه کاری کنند تا گوشی اکبر آقا خراب شود و برود همان گوشی جدیدرو بردارد. مهمانی میگیرند و نوشابه روش میریزند اما چیزیش نمی شود، اکبر آقا عصبانی میکنند تا گوشیو بکوبد دیوار عصبانی نمی شود یه کاری می کنند تا گوشی از بالا پشت بام بیافتد پایین اما بجاش گوشی طاهره همسرش میافتد.

بالاخره تو زمانی که گوشی طاهره تعمیرگاس تا درست شود اکبر آقا گوشی قدیمیشو بهش میدهد تا فعلا ازش استفاده کند تو همین مدت اکبر آقا معتاد گوشی می شود اما به جاش دوباره طاهره بیکار می شود و به فکر تغییر دکوراسیون اتاق حامد میافتد.

قسمت ۱۶ سریال پدر پسری

ماجرای این قسمت از آنجایی شروع شد که حامد عکس و اسم و فامیلی پدرش را در قبول شدگان کنکور ارشد دید و وقتی به پدرش گفت اول انکار کرد ولی بعدش همه چیو برای حامد توضیح داد. ماجرا از آنجایی شروع شد که فهمید برای مدیر شدن در شرکت مدرک فوق لیسانس مهم است از آنجا بود که ثبت نام کرد برای کنکور ارشد و به کلاس های کنکور حس ششم رفت. کلاسی که همه چیزش الکی و کلاهبرداری بود و به آنها یاد میداد تا حس ششمشان را قوی کنند و با حس ششم تست بزنند.

جلسه اول که تموم شد میفهمد که کلاس کنکور الکی است و دیگر نمی رود و تصمیم میگیرد خودش در خانه بخواند برای کنکور که هر سری میخواهد شروع کند اتفاقی می افتد که برنامه ریزی درس خواندنش به هم می خورد .بعد از مدتی هم مجبور می شود به مدت ۳ ماه پیش پدر زنش برود. بعد از تعریف این ماجراها حامد میگوید پس چجوری در کنکور قبول شدی اکبر آقا هم میگوید تنها یه راه برام مانده بود آن هم استفاده از حس ششم بود…

قسمت ۱۷ سریال پدر پسری

این قسمت از سریال ادامه قسمت قبل است. صبح روز کنکور ارشد خانوادگی به خواسته پدربزرگ به پارک میروند تا ورزش صبحگاهی انجام دهند. وسط‌ ورزش اکبر آقا از ورزش کردن فرار میکند و به جلسه کنکور میرود. وقتی به آنجا میرسد با مراقب جلسه کنکور اشتباهش میگیرند او هم به عنوان مراقب میماند و تقلب هایی که از آنها میگیرد را جمع میکند و با آنها تست هایش را علامت میزند.

مراقب اصلی جلسه میاید و اکبر آقا هم میگوید به خاطر اینکه خیلی معدلشان پایین است ۲ تا مراقب برایشان گذاشته اند او هم باور میکند و تقلب هایی که از آنها میگیرد را به اکبر آقا میدهد و او اینگونه تست ها را زده است و در دقایق پایانی به عنوان مسن ترین شرکت کننده کنکور باهاش مصاحبه میکنند. شب که برقا رفته است همه جمع شدن و با هم سایه بازی میکنند که خواهر حامد تماس تصویری میگیرد و میگوید که مصاحبه بابارو دیده اما از وسطاش به همین دلیل هیچکی خبردار نشده از کنکور دادنش.

قسمت ۱۸ سریال پدر پسری

دوست پدر بزرگ زنگ میزند و از شلوغی دورش میگوید که ۱۱ تا نوه دارد و او هم عصبانی می شود که چرا فقط ۲ تا نوه دارد. به داخل خانه می رود و به طاهره میگوید که نوه میخوام او میگوید از ما گذشته برو به خواهرم بگو او هم میگوید به من ربطی ندارد ۳ روز وقت دارین راضیش کنین تا تصمیم به بچه دار شدن بگیرن وگرنه وسط خانه تان یه تیغه میکشم تا جفتتون با هم تو یه خانه زندگی کنین و طبقه پایین را یتیم خانه کنم تا با بچه ها دورمو شلوغ کنم.

طاهره با اکبر آقا تصمیم میگیرند با یک سفر الکی حامد را به خانه آنها بفرستند تا حس پدر و مادر بودنشان برانگیخته کند. از همان روز اول کارش را شروع می کند و آنها هم کم کم شروع به تغییر میکنند. اول خودشان را توجیه می کنند که دست ما امانت است باید بهش برسیم ولی بعد میفهمند که حسشان حس معمولی نیست. وقتی حامد به خانه شان برمی گردد میبینند که دلشان برایش تنگ شده و بعد تصمیم به بچه دار شدن میگیرند. آنها به خانه طاهره میروند تا تصمیمشان را بهش بگویند.

قسمت ۱۹ سریال پدر پسری

پدربزرگ بعد از چند سال دوستش را در صف نانوایی میبیند و از سر و ظاهرش میبیند که چقدر تغییر کرده و وقتی باهم حرف میزنند میفهمد که هر کدام از بچه ها  داماداش زندگیشان رونق گرفته و ازینرو به اونرو شده به همین خاطر عصبانی شده و تصمیم میگیرد آخر هفته یک مهمانی ترتیب دهد و همه فامیلایی که تو زندگیشان موفق شده اند را دعوت کند. پدربزرگ به طاهره میگوید تو نقش مادر نمونه رو بازی میکنی که به تنهایی ۲تا نخبه تحویل این جامعه دادی ازین رو اکبر آقا ناراحت میشود.

از طرف دیگر به آن یکی دخترش میگوید تو باعث شدی همسرت به یک صادر کننده کیک تبدیل شود و از طرفی حامد را دکتر خطاب میکند و به دایی حامد میگوید تو یک جهانگردی. در طول تمرین حرف زدن به اصطلاح باکلاس شدن پدربزرگ تو سر ۲تا دامادها میزند و آنها بهشان برمیخورد و با زن ایشان دعوایشان میشوند و انها هم میگویند چشم ندارید ۱ روز ما تو چشم باشیم و تصمیم میگیرند مردها به مسافرت بروند تا آنها خوب به چشم بیایند و پز دهند.

زنها متوجه می شوند زیاده روی کردند و می روند جلویشان را بگیرند که پدربزرگ هم میاید تا ببیند چیکار کردن طاهره و خواهرش به پدربزرگ میگویند که ما به شوهرامون افتخار میکنیم و مهمانی نمیایم.

سریال پدرپسری
سریال پدرپسری

قسمت ۲۰ سریال پدر پسری

بالاخره روز ارائه پایان نامه و دفاع حامد میرسد. روز قبل ارائه خانواده حامد  تصمیم میگیرند در دانشگاه برای حامد مراسم بگیرند، طاهره مادرش میخواد آش بده به دانشجوها، دایی حامد میخواد بلال بده به دانشجوهاو خاله اش کیک. حامد عصبانی میشود از اینکارهای آنها و ازشون میخواد که نه تنها اینکارارو نکنن بلکه اگه میتونن اصلا نیان. مادر حامد بهش برمیخورد که آنها باعث خجالت حامد می شوند و به اتاق می رود. اکبر آقا کت و شلوار دامادی اش را میاورد و از حامد میخواهد که آن را بپوشد اگه اندازه اش بود روز دفاع آنرا بپوشد. حامد بعد از مدتی به طبقه پایین پیش خاله اش می رود تا از او کمک بخواهد آن هم با حامد موافق است که کار درستی نیست.

آنها نقشه میکشند و تلاششان را میکنند تا آنها را منصرف کنند و خاله اش با فرستادن مطلبی در گروه خانوادگی سعی میکند تا منظورشان را به آنها بفهماند. دایی حامد بعد از خواندن آن پیام موضوع اصلی را نمیفهمد و با بقیه جلسه میگذارد و میگوید باید مطلبی را آماده کنید تا آن روز برای جمع بخوانید. خاله حامد خودش یه جلسه میگذارد و میگوید به جای اینکارا باید کاری کنیم که نسل جدید آن را بپسندن و میرود. آنها تصمیم میگیرند به جای اون کارها یه فیلم از دوران بچگی تا فارغ التحصیلی حامد درست کنند و روز پایان نامه در دانشگاه نشان دهند. حامد و خاله اش متوجه میشوند که آنها دست بردار نیستند تصمیم میگیرد در چایی شان شربت خواب آور بریزد و چایی آنها را پررنگ، چایی خودش و حامدو کم رنگ ولی طاهره همه چایی هارو کم رنگ میکند و بعد از خوردن چایی می روند تا بخوابند آن ۲ نفر هم فکر میکنند نقشه شان درست از آب درومده و چایی شان را میخورند و … .

سریال پدرپسری
سریال پدرپسری

قسمت ۲۱ سریال پدر پسری

بالاخره روز دفاع و ارائه پایان نامه حامد فرا میرسد ولی از شانس بد حامد اون ۲تا چایی که شربت خواب آور توش بود را خود حامد و خاله اش میخورند. اکبر آقا از استرس کل شب را بیدار میماند و حامد را بیدار میکند ولی کل راه را چرت میزند و در آخر وقتی به دانشگاه میرسند حامد لپ تاپش را به پدرش می دهد تا برود یه آبی به دست و صورتش بزند تو این مدتی که حامد برگردد مادر پدرش ظرف های آش از صندوق عقب برمیدارند و به داخل دانشگاه می روند.

اکبر آقا به محل برگزاری دفاع میرود و لپ تاپ را روشن کرده و میخواهد تا حامد میاد کلیپی که ازش درست کرده بودند را پخش کند اما اشتباهی فایل پایان نامه حامد را پاک میکند و وقتی حامد میاد میبیند که فایل پاک شده و نیست و به پدرش میگوید کاری کند تا وقت بخرد تا پیش بچه های کامپیوتر رود تا فایل پاک شده را برگرداندند. دوستش همه فایل های پاک شده طی هفته اخیر را بازگردانی میکند و حامد چشمم به یه متنی میخورد که در آن متن نوشته شده که حامد را از پرورشگاه آورده اند.

حامد بالاخره شروع میکند به ارائه پایان نامه اش ولی در اواسط آن دلو به دریا میزند و وسط مراسم این سوال را از پدرش میپرسد که من بچه واقعی شما نیستم؟ آنها هم انکار میکنند و اکبر آقا اعتراف میکند که میخواستم تو متن نوشتن اجساسی در آخر جلسه دفاع از مادرت کم نیارم . بالاخره حامد وارد دوره جدیدی از زندگی اش می شود آن هم دوران دکتری و شروع یک زندگی جدید.

سریال پدرپسری
سریال پدرپسری

قسمت ۲۲ سریال پدر پسری

حامد بعد از ارائه پایان نامه اش با خود قرار میزارد تا بعد از مدتی یه خواب راحت داشته باشد انقدر بخوابد تا خسته شود اما سر صبح اکبر آقا شروع میکند به آواز خواندن تا از خواب بیدار میشود بعد از قطع شدن صدای پدرش، دایی حامد با سروصدا وارد اتاق حامد می شود و اعلام میکند میخواد مدتی پیش حامد بماند چون دیوار خانه اش نم کشیده و ریخته. پدربزرگ هم از خانه دخترش وسایلش را جمع میکند و میگوید میخواد مدتی پیش پسرش برود وقتی میفهمد به خانه طاهره رفته اون هم به آنجا می رود. شب موقع خواب از صدای خروپف پدربزرگ حامد و دایی اش نمیتوانند بخوابند و به سمت حیاط می روند تا با هم صحبت کنند.

دایی حامد میگوید بعد از اینکه از ماندن در زیر آوار جون سالم به در بردم حس میکنم دوباره متولد شدم میخوام تو این زندگی دوباره کارهایی که دوست داشتم ولی نکردم را انجام دهم و از حامد میخواد که همپاش باشد حامد هم قبول می کند. اولین کاری که انجام می دهند پوشیدن کت و شلوار است دومین کار به باشگاه بدنسازی رفتن است حامد و دایی اش با کت و شلوار به باشگاه می روند و در روز دوم در مسیر برگشت به خانه دعوا میکنند. سومین کاری که دایی حامد میخواد انجام دهد به دانشگاه رفتن است و از دانشگاهی که قبول شده با اصرار انتقالی گرفته به دانشگاه حامد اکبر آقا برای اینکه کم نیاورد ماجرای قبول شدنش در ارشد را به همه میگوید و تصمیم میگیرد به دانشگاه برود.

سریال پدرپسری
سریال پدرپسری

قسمت ۲۳ سریال پدر پسری

روز رفتن به دانشگاه می رسد و اکبرآقا به مناسبت قبول شدن حامد برای دکتری برایش یه کیق چرم میگیرد و از سر همان یکی هم برای خودش میگیرد که به اصطلاح با پسرش ست شود اما موقع رفتن به دانشگاه دایی حامد کیف اکبر آقا را میگیرد و میگوید یکی دیگه واسه خودت بخر تا ۳تایی با هم ست شویم. حامد با دایی اش به دانشگاه میروند ولی دایی کل دانشگاه را به هم میریزد از نگهبانی که فکر میکند او استاد است تا مسئول سلف دانشگاه که فکر میکند او بازرس است. رئیس کمیته انضباتی یکی از دوستان قدیمی دایی حامد است که وقتی دایی به آنجا میرود و او را میبیند میگوید اومدم حقمو بگیرم ازت و میگیرم و با هم کلکل میکنند.

مثل اینکه قبلا حامد عاشق دختری در دانشگاه شده بود و به خاطر همین در دانشگاه دنبال آن دختر می گردد اسامی ورودی های جدید دانشگاه را از مسئولین میپرسد تا ببیند قبول شده یا نه. اول فکر میکند اون دختر جزء ورودی های جدید نیست و حالش بد میشود حس شکست عشقی بهش دست میدهد تا اینکه سر کلاس به صورت اتفاقی آن دختر (فرهمند) را میبیند و خوشحال می شود و به مناسبت همین به دایی اش میگوید با هم به ساندویچی بروند مهمان حامد و بندری بخورند. از شانس بد حامد آن دختر مورد علاقه اش، دختر همان دوست دایی اش است که با هم مشکل دارند.

سریال پدرپسری
سریال پدرپسری

قسمت ۲۴ سریال پدر پسری

مسعود دایی حامد به پدربزرگ و اکبر آقا و عطاری می گویند باهم به دانشگاه برویم و از استخر آنجا استفاده کنیم آنها هم استقبال میکنند و به دانشگاه می روند. وقتی آنجا میرسند دوباره دانشگاه را به هم میریزند و خانم فرهمند با دوستانشان آنها میبینند و اعتراض میکنند که نظم دانشگاه را به ریختند و حامد هم روش نمی شود بهش بگوید آنها خانواده اش هستند و خودش را از آنها پنهان میکند که آبروش جلوی خانم فرهمند نرود. یکی از آنها مایو ندارد و وقتی به استخر می روند میفهمند که آنجا مایو نمی فروشندبه خاطر همین در دانشگاه به دنبال مایو میافتند.

رئیس کمیته انظباطی دوباره متوجه می شود که مسعود یه ماجرا دیگه ای دوباره راه انداخته و در دانشگاه به دنبالش میگردد. یکی از اساتید اکبرآقا را با یک استاد دیگر اشتباه میگیرد و ازش دعوت میکند که به اتاقش برود به صرف قهوه وقتی به اتاق می روند از اکبرآقا درباره مقاله ای که به تازگی ارائه داده بودند سوال میکند  میخواهد که برایش توضیح دهد ولی اکبر آقا به قول خودمان یپیچونه و در آخر بهش میگوید که اصلا استاد نیست و او را اشتباه گرفته. قبل از رفتن به خانه حامد به خانم فرهمند ماجرارو میگوید که آنها خانواده اش بودند و به خاطر فعال بودن کودک درونشان این کارهارو میکنند و بهشان افتخار میکند که همچین خانواده ای دارد.

سریال پدرپسری
سریال پدرپسری

قسمت ۲۵ سریال پدر پسری

روز بعد دانشگاه مسعود یه دوست دیگه پیدا میکند و تو راهرو مینشیند و از ظاهر و رفتار بچه ها ذهنشان را میخوانند چند نفر را مسعود میگوید و حامد را وقتی دوستش میبیند میگوید عاشقه و مسعود از عاشق بودن حامد خبردار می شود. مسعود به دوتا از همکلاسی هایش میگوید میخواد بخوابد یجوری بنشینند که استاد نفهمد اما استاد متوجه می شود و میگوید که از کلاس بیرون برود اما مسعود میگوید داشتم تمرکز میکردم استادم میگه هفته دیگه همین مبحثو امتحان میگیرد.

هفته بعد مسعود زودتر سر کلاس حاضر می شود و به بچه ها میگوید اگه سر کلاس نباشید استاد امتحان نمیگیرد و بچه هارا مجاب میکند که از کلاس بیرون روند و کلاس را منحل میکند. بعد از چند دقیقه خود مسعود سر کلاس می رود تا ببیند کسی سر کلاس رفته یا نه که میبیند هیچکی نیست ولی استاد نشسته، مسعود تا میبیند استادو میگه کلاس تشکیل میشه یا نه کسی نیومده میگه بله هم تشکیل میشه هم امتحان میگیرم بعد مجبور میشود که امتحان دهد و همه را هم مینویسد. هم کلاسیانش میفهمند ولی مثل اینکه برگه هارا استاد دست حامد میدهد تا صحیح کند حامد هم جواب هایش را خط میزند و یه جمله برای استاد از طرف مسعود مینویسد که یه زمانی امتحان بگیرید که بقیه هم باشند. این ماجرا را هم کلاسیانش میفهمند و تحسینش میکنند.

سریال پدرپسری
سریال پدرپسری

قسمت ۲۶ سریال پدر پسری

روز رفتن اکبر آقا به دانشگاه می رسد اما نمیخواد بره ولی نمیدونه چجوری بگه که دیگه دل و دماغ درس خوندن تو این سن نداره. مسعود با حامد به دانشگاه می رود ولی مثل اینکه امتحان دارند از آنجایی که میدونه حامد صحیح میکند برگه هارو به بچه های کلاسش میگوید برگه ها رو خالی بزارید فقط اسمتونو بنویسید از اونجایی که یه کانال ارتباطی با تصحیح کننده برگه ها دارم همتون با نمره بالا قبول میشید هم کلاسیاش به حرفش گوش میدهند به غیر از فرهمند.

مسعود در خانه با روش های متفاوتی سعی دارد موقع صحیح کردن برگه ها پیش حامد باشد و بهش بگوید چیکار کند اما حامد نمیزارد دایی اش پیشش باشد. مسعود نقشه میکشد با عطاری که موقع خواب برگه ها رو بدزدد درستشان کند و دوباره سرجایش بزارند. اکبر آقا را قرار است عطاری به ترمینال ببرد به گفته پدربزرگ، اکبر آقا ماجرارو به عطاری میگوید و میگه من میخوام برم آنها نقشه میکشند که به صورت پنهانی ۳روز در خانه شیرین و عطاری بماند و به دانشگاه نرود.برگه های درست شده را با پست به حامد می رسانند اما غافل از اینکه برگه های یه کلاس دیگه بوده برگه های کلاس دایی مسعودش را بنابر دلایلی زیر بالشتش قایم کرده بود و وقتی برگه هارو استاد در کلاس پخش می کند بچه ها از دیدن نمره هایشان ناراحت می شوند که جواب سوال هارو بلد بودند اما به خاطر مسعود چیزی ننوشته بودند.

سریال پدرپسری
سریال پدرپسری
۴ ۴ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا