گفتگوی اختصاصی با رضا شفیعی جم: نقاشی می کشم و شاید به زودی «خواننده» شوم!

شهرت چیز جالبی نیست!

رضا شفیعی جم متولد نه تیر هزار و سیصد و پنجاه، تهران، بازیگر و کارگردان سینما، تئاتر و تلویزیون، چهره محبوب و دوست داشتنی تصویر ایران که در کارنامه هنری او می توان به مجموعه های شناخته شده «تلویزیون کابلی بچه ها»، «ساعت خوش»، «این چند نفر»، «نقطه چین»، «شب های برره»، «باغ مظفر»، «ترش و شیرین»، «گنج مظفر»، «شوخی کردم»، «در چشم باد» و همچنین فیلم های سینمایی «مرد عوضی»، «ارتفاع پست»، «صورتی»، «داماد خجالتی»، «فوتبالی ها» و «چارچنگولی» اشاره کرد، در این شماره به بهانه پخش «شب های مافیا» در یک عصر برگریزان از آخرین پاییز هزار و سیصد و تنهایی با رضا شفیعی جم گفتگویی مفصل و صمیمی داشته ایم که با هم می خوانیم.

 

*مجموعه «شبهای مافیا» چه حرفی برای گفتن دارد؟

اینکه چه حرفی برای گفتن دارد را واقعا نمی دانم چون هر کس با توجه به برداشت خودش نظر می دهد.

*چرا بازی در این مجموعه را پذیرفتید؟

وقتی که ما برای حضور در یک کار قرارداد می بندیم تا حدودی روال آن کار را می دانیم و بقیه آن را می گذاریم به عهده شانس، تکنیک و حرفه ای بودن کارگردان و سازمانی که می خواهد کار را ارئه بدهد، ما نمی دانیم آن کار چگونه می خواهد ارائه شود در نتیجه مردم باید خوب و بد آن را به ما ببخشند.

*ذهنیت اولیه شما از این مسابقه چه بود؟

من خودم فکر می کردم مسابقه و نمایش باشد، برای همین وقتی به ما گفتند اسلحه و کلاه بیاورید حتی روی یک تیپ مافیایی هم کار کردم و حضور در این برنامه را پذیرفتم، اما از آن جایی که من بیشتر شب ها انرژی دارم منتظر بودم که زمان ضبط این برنامه بعدازظهر باشد که گفتند ضبط صبح است و من هم چون چهل و هشت ساعت نخوابیده بودم با تب و لرز و ویروسی که به جان من افتاده بود آنجا حاضر شدم، واقعا در روزی که فیلمبرداری انجام شد انگار خود من آنجا نبودم چون حال من خیلی بد بود ولی به احترام جمع، تهیه کننده، کارگردان و مخاطب ها حضور پیدا کردم.

*بازی شما پیامدهایی داشت که در فضای مجازی بیشتر نمود پیدا کرد.

بله با وجود اینکه من دو دست هم بیشتر بازی نکردم ولی از من سوتی گرفتند و همان ها هم «بولد» شد، بعضی ها خیلی این قضیه را جدی می گیرند و فکر می کنند ما بازیکن واقعی این کار هستیم، من اصلا بلد نبودم و در دو یا سه جلسه یک چیزهایی یاد گرفتم، در ضمن از آنجایی که دائم کات می دادند فکر می کردم در تدوین آن قسمت ها را حذف می کنند اما این اتفاق نیفتاد، من اصلا نمی دانستم روانشناس در این بازی باید چکار کند و الان که سی دی آموزشی آن را به همراه کتاب تهیه کرده ام تازه دارم شخصیت ها را پیدا می کنم، بچه ها می خندیدند و من فکر می کردم کات می خورد اما در نهایت همان ها را گذاشتند!

*با توجه به سابقه تان پیشنهادی برای این مجموعه نداشتید؟

دوست داشتم از تخصص و کارهایی که بلد هستم استفاده کنم و این را به کارگردان هم پیشنهاد دادم که در روزی دیگر حتی دوربین را هم خودم بیاورم و آن جاهایی که خستگی من مشهود بوده است را با حرکت های بامزه جایگزین کنیم که دیدم تحویل نگرفتند و کار همانطور پخش شد.

*پخش شدن آن اتفاقات در فضای مجازی، کلا دنیای مجازی برای شما چقدر مهم است؟

اگر بخواهم واقعیت را بگویم فضای مجازی را دوست ندارم و ای کاش شرایطی بود تا کامنتهای خودم را ببندم چون خیلی ها شاید نه از روی منظور ولی صدای ذهنشان را انتقال می دهند و خیلی آدم ناراحت می شود. مخاطب ها دچار هیجان می شوند و ناگهان یک حرف بد می زنند، مردم باید به این فکر کنند که مخاطب آنها یک انسان است و بی جهت و تحقیق نکرده چیزی را ننویسند.

*چه انتظاری از این مخاطب دارید؟

من تمام سعی خودم را می کنم تا به عنوان هنرپیشه و مخصوصا یک کمدین مردم را بخندانم و شاد کنم اما از اینکه مردم به خود من بخندند بدم می آید و این موضوع را اصلا دوست ندارم، این یک مقدار خطرناک است و اصلا جالب نیست، مثلا مدتی قبل که به بیمارستان رفته بودم و حالم خوب نبود دکترها و پرستارها اصلا به من توجه نمی کردند و فقط دنبال عکس گرفتن بودند، وقتی می گفتم فلان دارو را می خواهم می خندیدند و خیلی بی توجه برخورد می کردند، این قضیه همیشه من را خیلی می ترساند و دوست ندارم مردم «مسخ» شوند و خیلی چیزها را فراموش کنند، به همین دلیل هم در استندآپ برنامه رامبد جوان عمدا خاطراتی از خودم را تعریف کردم تا مردم یک مقدار خود من را هم ببینند و بشناسند.

*آقای شفیعی جم موافق هستید تلویزیون با ریزش مخاطب مواجه شده است؟

صد در صد حرف شما درست است و تلویزیون حتی سعی هم نمی کند از هنرمندان کمک بگیرد و به این اتفاق کمک کند.

*این رسانه برای بازگشت مخاطب باید چه کند؟

تلویزیون به راحتی با وجود هنرمندان و نه آنهایی که عشق شهرت دارند می تواند مخاطب را برگرداند، هنرمندانی که اهل آزمون و خطا و گره گشا هستند، هر کسی نقد را بلد است و شما حتی اگر داخل همین کوچه خودتان هم بروید چیزهای بدی می بینید که همه می توانند آنها را بگویند اما هنرمند یاد گرفته است که آنها را خیلی تمیز به مردم ارائه بدهد و در کنار آن راه چاره هم بدهد.

رضا شفیعی جم

*منظور شما نگاه هنری هنرمند است؟

صد در صد، هنرمند کسی نیست که فقط بتواند آواز بخواند یا یک نقش را بازی کند.

*فکر می کنید تلویزیون دوباره به روزهای اوج خودش، مثلا زمان «جنگ هفتاد و هفت» و یا «ساعت خوش» نزدیک شود؟

هر نیازمندی قابل جبران و قابل اجرا است و می توانید آن را بازسازی کنید ولی باید یک سرمایه و اعتقادی به این قضیه داشته باشید، در این مورد متاسفانه ما اصلا سرمایه گذاری نمی کنیم و انگار اصلا نمی خواهیم سرمایه گذاری کنیم، کار خیلی سختی نیست، شما باید با یک سری بازیگر خوب قرارداد ببندید و آنها بیایند جلوی دوربین برای شما بازی کنند، گاهی حتی همین اتودهایی که ما می زنیم هم خوب از آب در می آید و جالب است بدانید خیلی از کارها را ما بداهه جمع کرده ایم چون خیلی راحت می توانستیم بنویسیم و هنرمندان بیایند و دقیقا همان فضا را کار کنند.

*و انتظار شما از برنامه سازها چه است؟

انتظار من از تهیه کننده ها و سرمایه گذارها این است که به خودشان و فرزندانشان اهمیت بدهند و سرمایه گذاری کنند تا ما کار بسازیم، به این موضوع بیشتر توجه کنند.

*کرونا تقریبا یک ساله شد، چقدر قرنطینه را رعایت کرده اید؟

به خدا نود و پنج درصد خانه بوده ام، نقاشی کشیده ام و سریال های اینترنتی را تماشا کرده ام، همه این مدت را خانه بوده ام.

*در قرنطینه دوست داشتید با چه کسی تنها باشید؟

صادقانه بگویم آدم همیشه دوست دارد با جفت خودش تنها باشد ولی ما فعلا جفتی نداریم.

*نقاشی را در چه حد دنبال می کنید؟

تدریس می کردم و تابلو می کشم هرچند خیلی ادعا ندارم چون معتقد هستم آدم نمی تواند چند هندوانه را با هم بردارد و چند کار را حرفه ای انجام دهد.

*پس به فکر برگزاری نمایشگاه نیستید؟

شاید! تا حالا بالای هزار تا تابلو کشیده ام ولی نمی مانند! انشالله اگر این دفعه سی تا شد این کار را می کنم، نمی دانم چرا هیچوقت تابلوهای من به این تعداد نمی رسند، گاهی می بینم یکی از آنها کم شده و وقتی می پرسم می گویند فلانی خوشش آمد و دادیم رفت!

رضا شفیعی جم

*علاوه بر بازیگری و نقاشی چه هنرهای دیگری را انجام می دهید؟

من بابت این قضیه خیلی غصه می خورم که سالهای سال است نویسنده و سازنده کار کمدی هستم اما فرصت ارائه آنها را نداشته ام. در کارهایی که مهران مدیری عزیز کارگردان بود هم من خیلی از متن ها را می نوشتم، کاراکتر می ساختم و حتی لباس را هم از خانه می آوردم و توانایی این را داشتم که کار ارائه بدهم ولی آن دوره دوره خیلی سختی بود که شما بخواهید کار ارائه بدهید، مثل امروز و اینستاگرام نبود که هر آدمی به راحتی کارش را ارائه بدهد، برای همین خیلی از شخصیت ها و کاراکترهایی که ساخته بودم با بزرگ شدن سن ما از بین رفت، تئاتر که می رفتیم می گفتند یازده ماه بعد به شما سالن می دهیم و تصویر هم شرایط مشابهی داشت، هیچ ورودی نداشتیم که بتوانیم کار بسازیم تا خروجی داشته باشیم، خدا را شکر باز کارهای مهران مدیری بود ولی عملا میدانی به ما داده نشد تا کار ارائه بدهیم، من آدمی بودم که شخصا می نوشتم، بازی می کردم و می ساختم ولی متاسفانه با کوهی از نوشته تنها ماندم.

* آقای رضا شفیعی جم هنری که دوست دارید اما نمی توانید انجام بدهید؟

خوانندگی را دوست دارم ولی در سطح کلاسیک و اپرا، دوست دارم در ارکستر سمفونیک بخوانم!

*در یکی از کارهای آقای مدیری و در نقش «بامشاد» هم می خواندید که گل کرده بود.

آن کار و صدا برای بامشاد بود، روی کاراکتر خواندن یک چیز است و خوانندگی و اینکه صدای خودتان باشد یک چیز دیگر، آن صدای بامشاد بود، از ته گلو می آمد و به آن کاراکتر می خورد.

*به خوانندگی فکر نمی کنید؟

فکر که می کنم ولی هیچ وقت نشده و انشاالله در آینده ببینیم چه می شود.

*خیلی از دوستان شما مثل آقای رضویان یا عطاران سراغ کارگردانی رفته اند، شما نمی خواهید جدی تر این حرفه را دنبال کنید؟

من یک کار به اسم «وفا دوهزار و دوازده» و بعد از آن هم چند کار دیگر با هزینه خودم ساختم، چند جا نمونه بردم که همان ها را کپی و خودشان پخش کردند، پشتیبان نداشتم و حمایت هم نکردند، خیلی خرج کردم و حتی هنرپیشه های خوب آوردم ولی امروز دوست دارم و انتظار دارم که از من بخواهند، اگر سرمایه بدهند کار می کنم.

*چند شخصیت که دوست دارید از نزدیک ببینید؟

«چارلی چاپلین»، «باستر کیتون»، برادر بزرگتر در گروه «بی جیز»، «رنوار» نقاش فرانسوی، «ونگوگ» نقاش هلندی، «آدری هپبورن» و «موتزارت» را هم دوست دارم ببینم.

*و چهار شماره در گوشی که وقتی به اسم آنها می رسید حالتان خوب می شود؟

قطعا خانواده یا کارگردان های سینما اگر تماس بگیرند و پیشنهاد کار داشته باشند خوشحال می شوم یا مثلا کسی که همکارم بوده و دوست داشته ام با ایشان ازدواج کنم ولی اسمش را نمی توانم بگویم!

*چرا با این همکار ازدواج نکرده اید؟

چون ایشان ازدواج کردند، زندگی تشکیل دادند و قمست نشد.

*چند وقت پیش خانم «سحر ذکریا» گله مند بودند که آقای مدیری همکاران قدیمی را فراموش کرده اند و باید در کارهای ایشان حضور داشته باشند، چقدر با این حرف موافق هستید؟

موافق نیستم چون هر کارگردانی آن استقلال و آزادی را دارد که با هر کسی که دوست دارد کار کند، نمی شود به کارگردان تحمیل کرد که رضا شفیعی جم باید حتما باشد، یک زمانی جور می شود و یک مقطعی هم جور نمی شود، این مثل معاشرت است، مثلا من شما را دوست دارم اما با هم معاشرت نمی کنیم، البته از یک نظر هم با حرف خانم ذکریا موافق هستم و به نظر من کارهای تیمی و گروهی که ثابت در کنار هم کار کنند همیشه خروجی خوب و موفقی داشته اند.

رضا شفیعی جم

*کلا همکاری با آقای مدیری چگونه تجربه ای بود؟

خیلی تجربه خوبی بود، پر از خاطرات خوب و اتفاق هایی که پشت صحنه می افتاد بامزه بود و من این روند را دوست داشتم، گاهی متن یک چیز بود و در اجرا چیز بامزه تری در می آمد و این را صادقانه بگویم کسی جز مهران مدیری نمی توانست این انرژی و خلاقیت را داشته باشد.

*اگر روزی کارگردانی کنید چه بازیگرهایی را برای کارتان انتخاب می کنید؟

ما هنرپیشه های خوبی داریم، اگر بخواهم انتخاب کنم مثلا دوست دارم یکی از نقش ها پارسا پیروز فر باشد، حسن معجونی خوب است و همینطور رامین ناصر نصیر و سحر جعفری جوزانی و البته طناز طباطبایی.

*آقای رضا شفیعی جم چقد اهل موسیقی هستید؟

موسیقی را بسیار زیاد دوست دارم و بسیار به آن علاقه مند هستم، بیشتر موسیقی های کلاسیک مثل «موتزارت»، «باخ»، «اپرا» و بی کلام را می شنوم، کارهای یک سری گروه های اروپایی و آمریکایی که خیلی فاز مثبت و قشنگی دارند را هم می پسندم، آنهایی که شعرهای انرژی مثبت و امیدوارکننده دارند چون ما به اندازه کافی در غم فرو رفته ایم و به هر سمت می چرخیم سنگینی غم ما را به سمت خودش می کشد، این موسیقی ها به ما اکسیژن می رسانند.

*و از خواننده های داخل ایران از کسی خوشتان می آید؟

واقعا خواننده های خوب زیادی داریم و من این اواخر ازآهنگ ماه و ماهی حجت اشرف زاده خیلی لذت برده ام، محمد نوری را هم دوست دارم.

*اگر دوباره متولد شوید دوست دارید کجا و با چه شغلی این اتفاق بیفتد؟

دوست دارم همین شغل را داشته باشم ولی بتوانم «پکیج» خودم را ارائه بدهم. بنویسم، بسازم و در آن بخوانم، بیشتر کلیپ های موسیقی و دوست دارم کار من بیشتر به موسیقی وصل باشد اما یک تهیه کننده هم داشته باشم.

*شهرت را چقدر دوست دارید؟

شهرت برای خود آدم لطفی ندارد و بیشتر برای دیگران است. برای خود آدم فقط مسئولیت می آورد. اینکه از صبح که بیدار می شوید باید جواب سلام و سوال بدهید و بعد سوتفاهم ها را حل کنید، برای خود آدم برعکس رویاهای آدم آنچنان لطفی ندارد، من خیلی اذیت شدم مخصوصا اوایل که هنوز آدم پخته ای نبودم، خیلی از سادگی شما سوء استفاده می کنند و دائم در حال مبارزه بودم. هر شب با غصه می خوابیدم و کابوس می دیدم.

*پس اتفاقی افتاده که دوست نداشته باشید چهره مشهوری باشید؟

بله خیلی، آدمهایی بوده اند که از شدت علاقه اذیتم کرده اند یا آدم هایی که خواسته اند سواستفاده کنند، مثل چسباندن عکس من روی محصولشان و محصولات تبلیغاتی که وقتی هم جواب رد می دادم می گفتند خیلی هم باید دل شما بخواهد و ما داریم به شما لطف می کنیم!

*غم انگیزترین لحظه زندگی تان چه بوده است؟

فوت مادر عزیزم به خاطر سرطان و مدت زمانی که در بیمارستان بستری بودند بدترین تراژدی تمام زندگی من بود.

*اگر یک آرزو داشته باشید؟

یکی اینکه بتوانم همیشه خودم، خانواده و مردم عزیز را خوشحال نگه دارم و دیگری هم که محال است این که به گذشته برگردم و خدا یک مهلت به من بدهد تا بتوانم راهی پیدا کنم و مادرم را زنده نگه دارم.

*اگر بخواهید یک نقش عجیب بازی کنید چه نقشی به ذهنتان می رسد؟

معمولا اینگونه فکر نمی کنم که بی جهت بخواهم تیپ بسازم و نقش های عجیب بازی کنم، سعی می کنم هر آنچه که مردم و مخاطب درک می کنند را انتخاب، پیدا، بازی و تمرین کنم.

رضا شفیعی جم

*آقای رضا شفیعی جم هیچ وقت جلوی آینه تمرین جایزه گرفتن کرده اید؟

واقعا نه، هیچوقت به جایزه گرفتن فکر نکرده ام و برای من جایزه خیلی ملاک نبوده است.

*خط قرمز شما چیست؟

خط قرمزهای من هم مثل خیلی از آدم های دیگر است و به هر صورت به یک سری موارد اعتقاد دارم، تعصب نسبت به خانواده و جامعه که همه ما داریم و من کلا به احترام گذاشتن خیلی اعتقاد دارم.

*اگر امکانش بود دوست داشتید با کدام بازیگران خارجی همبازی شوید؟

با هنرمندانی مثل «چارلی چاپلین»، «باستر کیتون»، کمدین ها مثل «لورل و هاردی» و از میان بازیگرهای امروزی هم «تام هنگس» و «آدری هپبورن» را دوست دارم.

*در میان نقش هایتان کدام را بیشتر دوست دارید؟

کارهایی که پروداکشن خوبی داشته اند و کارگردانی و تهیه کنندگی آنها هم تمیز بوده است، در کارهای خوبی بازی کرده ام ولی وقتی کار پخش شده دیده ام چقدر کارگردانی آن سطح پایین بوده و من چقدر زحمت کشیده ام که دیده نشده است، آن کارها را دوست نداشته ام و بازی من را هم خراب کرده اند اما کارهای مهران مدیری، در چشم باد و ارتفاع پست را چون هم کارگردانی خوب بوده و هم سایر موارد دوست داشته ام، راز دشت تاران را هم دوست داشته ام چون کار قوی و خوبی بود.

*باشکوه ترین لحظه زندگی تان چه زمانی بوده است؟

یکی زمان موشک باران بود و زمانی که آژیر قرمز به صدا در می آمد و ناگهان برق ها قطع می شد، پای برادر من تا بالای زانو شکسته بود و ما نمی توانستیم آن را تکان بدهیم پس به ناچار وقتی همه به زیرزمین می رفتند بالا می ماندیم، در آن سکوت پدر من برای اینکه فضا را عوض کند شروع می کرد چیزهای بامزه تعریف کردن و ما هم می خندیدم، این همیشه به یاد من مانده است و دیگری اینکه وقتی برای اولین بار در سینما یکی از کارهای موفق من را با خانواده تماشا می کردیم و شوق را در چشمان پدرم و خانواده می دیدم لذت می بردم، همینطور وقتی که مردم خوششان می آمد.

*آقای رضا شفیعی جم فکر می کنید ماندگار شوید؟

هیچ چیز ماندگاری در دنیا وجود ندارد ولی امیدوار هستم برای نسل های آینده جای پای خوبی گذاشته باشم. نسل های آینده برای من خیلی مهم هستند، ما همیشه کمبود داشته ایم و دوران بچگی ما همیشه همراه با ترس و نگرانی بود چون تفریحی برای بچه ها نبود و بزرگترها می گفتند شما خیلی نسل بدختی هستید! من همیشه برعکس این جمله را به نسل های آینده می گویم که امیدوارم شما دوران خوشی داشته باشید و این حرف من ماندگار شود.

*از چیزی که امروز هستید راضی هستید؟

خدا را شکر می کنم، از صد در صد چهل درصد از خودم راضی هستم ولی در کار فکر می کنم فقط پنج درصد موفق بوده ام.

*یک سوال از خودتان بپرسید و پاسخ بدهید.

از خودم می پرسم: آقا رضا تا کی می خواهی تنها باشی و تا چه زمانی تحمل این تنهایی را داری؟ و جواب می دهم: تحمل من کم شده ولی ناچار هستم فعلا تنهایی را تحمل کنم چون انگار این جبر من است، همیشه از بچگی دوست داشته ام تشکیل خانواده بدهم ولی یک چیزهایی را هرچقدر هم بجنگید انگار نمی شود و برعکس روزگار شما را به سمت چیزهایی دیگری هل می دهد، مثلا من اگر می خواستم رشته دیگری را انتخاب کنم روزگار می گفت شما برای نمایش خوب هستید، رضا جان! تلاش می کنم و راضی هستم به رضای خدا ولی دوست دارم یک جفت خوب داشته باشم، کسی که من را برای خودم بخواهد، صبور باشد و من را درک کند، خیلی ممنون آقا رضا!

 

گفتگو: عباسعلی اسکتی

عکس: فائزه سلیمیان

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا