گفتگوی نوروزی با نیما فلاح و سحر ولدبیگی : برای نو شدن منتظر بهار نباشیم
نیما فلاح و سحرولدبیگی ، زوج دوست داشتنی سینما و تلویزیون ایران، شخصیت هایی پر از شور و شوق و اشتیاق و عشق و زندگی که به بهانه سال نو و آغاز آخرین سال صده سیصد به بهانه سنت قشنگ نوروز چند روز مانده به آغاز فصل بهار میزبان آنها بودیم و گفتگویی گرم و صمیمی و بهاری داشته ایم که با هم می خوانیم.
گفتگو: عباسعلی اسکتی
عکس ها: فائزه سلیمیان
*شما هم با آمدن بهار حالتان خوب می شود؟
سحر ولدبیگی: حال آدم همیشه می تواند خوب باشد، با آمدن بهار یک انگیزه دوباره ناخواسته به آدم داده می شود که یک سری چیزها را دوباره تازه کند، تصمیم های تازه بگیرد و هدف های تازه برای خودش بگذارد ولی به نظر من آدم می تواند این را فقط وابسته به بهار نکند و در تابستان هم همین حس را داشته باشد، در پاییز و زمستان هم همینطور، بهار از ابتدا چون فصل نو بوده این موضوع جا افتاده ولی به نظر من همه فصل ها می توانند این خصوصیت را داشته باشند.
نیما فلاح: در واقع سحر می گوید این نو شدن انگیزه ای را می دهد که می شود در دوازده ماه سال پیدا کرد، اگر خودمان را جزو طبیعت بدانیم چه بخواهیم و چه نخواهیم این اتفاق برای ما خواهد افتاد، یعنی انگیزه ای مثل بهار نمی خواهد و فقط کافی است که متوجه شویم که درختان دارند رشد می کنند و شکوفه می دهند و ممکن است پوشش حیوانات عوض شود تا این اتفاق برای انسان هم بیفتد، فقط باید انسان خودش را از طبیعت جدا نداند و نگوید که من متمدن هستم ودارم در شهر زندگی می کنم.
سحر ولدبیگی: کاملا حرف نیما را قبول دارم و می توانیم منتظر فصل بهار نباشیم تا همه چیز را تازه کنیم.
*بهار شما را یاد چه می اندازد؟
نیما فلاح: بوی عیدی.
سحر ولدبیگی: بوی شکوفه و گل.
*چقدر هنوز به سنت ها پایبند هستید؟
سحر ولدبیگی: خیلی، به نظر من یک سری سنت های زیبا داریم که بهتر است به همان شکل که از نیاکان به ما به ارث رسیده است نگاه داشته شود، ولی به یک سری چیزهایی که می شود آنها را عوض کرد دیگر سنت نمی گوییم، درست می گویم؟
نیما فلاح: دقیقا، ما ایرانی ها خیلی پایبند رعایت کردن این سنت ها هستیم، مثلا تا آخرین لحظه عمر همیشه کانون خانواده برای ما مهمترین اساس زندگی است و ممکن است با سیستم بقیه فرق کنیم، در همه جای دنیا بعد از هجده سالگی به جوان یاد می دهند روی پای خودش بایستد و برود سراغ زندگی خودش ولی ممکن است ما این را در سنت های خودمان داشته باشیم که مادربزگ و پدربزرگ، بعد پدر و مادر، بعد فرزندان، بعد نتیجه ها به واسطه این سنت دور هم جمع شوند، علاوه بر اینکه ما در بعضی سنت ها هر هفته باید خانواده را ببینیم، همه اینها محکم کردن همین اساس خانواده است، ما قابل مقایسه با بقیه جاهای دنیا نیستیم، یعنی اگر ما همین چیزها را سفت بچسبیم می توانیم سنت هایمان را حفظ کنیم و به آنها احترام بگذاریم.
سحر ولدبیگی: ما یک سری سنت های زیبا داریم که باید حفظشان کنیم و دست خودمان است و این ها بعد از ما است که دوباره انتقال پیدا می کند.
نیما فلاح: به نظر من کسی که خودش را ملزم می کند تا از قبل برود برای سفره هفت سین خرید انجام بدهد و میز هفت سین بچیند ناخوداگاه دارد از سنت ها تبعیت می کند و ناخوداگاه حواسش است که باید بعضی سنت ها را در سیستم زندگی اش زنده نگه دارد، من خیلی از آدمها را می شناسم که تک و تنها و یک نفره زندگی می کنند و برای خودشان سفره هفت سین می چینند، برای خودشان آداب و رسوم را محترم می شمارند و در زمان تحویل سال به تنهایی پای سفره هفت سین می نشینند، چیزی که من ازخانواده هایمان یاد گرفته ام این است که سفره هفت سین مثل سفره غذا همه اعضا خانواده را دور هم جمع می کند که همه از حال دل هم باخبر شوند و این نو شدن را همه از حال دل همدیگر داشته باشند، اگر هم تا روز آخر و سیزده این را نگه می داریم برای این است که باز اقوام درجه دو و درجه سه هم بیایند و بتوانیم همه همدیگه را ببینیم، حالا اگر زندگی های روزمره مدرن دارد فاصله هایمان را زیاد می کند که آشناها را دیر به دیر ببینیم ولی کلی مناسبت پارسی دیگر داریم که برای همین گذاشته شده که در فاصله کمتر از حال هم با خبرشویم.
سحر ولدبیگی: اگر این مراسم را کامل نکنیم به دل من نمی چسبد، اگر سفره هفت سین را آماده می کنید پس عید دیدنی را باید بروید، عیدی تان را باید بدهید و عیدی باید بگیرید، پروسه باید کامل باشد.
نیما فلاح: من عیدی گرفتن را خیلی دوست دارم، من مجموعه ای دارم از اسکناس های عیدی که از بزرگانم گرفته ام، ممکن است در زمانی آدم وسوسه شده که اینها را خرج کند اما الان ارزش اسکناس ده تومانی که من از مادربزرگم دارم برای من ده میلیارد تومان است، فقط کافی است آن کیف اسکناس های تا نشده که روی بعضی هایشان برای من بهترین آرزوها را کرده اند باز کنم و حالم دگرگون شود، هر بار این کیف را باز می کنم آن نو شدن در من اتفاق می افتد.
سحر ولدبیگی: فکر می کنم این برای خاصیت سال موش نیما باشد، امسال هم سال موش است، همه این ها را گذاشته یک گوشه و انبار کرده است.
*اگر بازیگر نمی شدید چه شغلی را انتخاب می کردید؟
نیما فلاح: من باز هم بازیگر می شدم.
سحر ولدبیگی: اصولا دوست دارم حرفه ای که دارم حرفه ای باشد که آدم برای مردم کاری انجام دهد، خوبی که بازیگری دارد این است که اگر شانس با شما یار باشد امکان دارد بقیه شغل هایی که دوست دارید را هم بتوانید در بازیگری تجربه کنید، یعنی اگر یک هزارم درصد گوشه ذهنم دلم می خواست یک چیز دیگر بودم امکان آن است که بتوانم آن نقش را بازی کنم.
*اتفاقی افتاده که دوست نداشته باشید چهره مشهوری باشید؟
نیما فلاح: این لطفی که مردم وقتی ما را می بینند نسبت به من و سحر دارند و ما را در آغوش می کشند، واقعا یک ذره هم اغراق نمی کنم، کسانی که ما را می بینند و ما آنها را نمی شناسیم ولی ما را بیست سال می شناسند و ما را جزوی از خانواده خودشان می دانند فراتر از شهرت است، این عشقی است که خداوند به ما داده است که من نمی توانم اسم آن را شهرت بگذارم، من هر روز که چشمم را باز می کنم خدا را شاکر هستم که این امکان را به من داده تا وارد هر جایی می شوم همه وقتی من را نگاه می کنند لبخند بزنند انگار من جزوی از خانواده آنها هستم، این خیلی برای من باارزش است و من این را با شهرت نمی توانم یکی کنم.
سحر ولدبیگی: من این را اوایل کار نمی فهمیدم ولی این چند سال و پیرو حرفی که به من زدند الان درک می کنم که آدم ها نگاهتان می کنند و یک سری چیزها را از شما نکته برداری می کنند، برای شما سخت تر می شود چون باید حواستان به رفتارتان باشد، حواستان به گویشتان باشد، برای کسی که شناخته شده است این چیزها سخت است که که حواس شما باید جمع تر باشد.
*البته که هر دوی شما هم دوست داشتنی هستید.
سحر ولدبیگی: محبویت است دیگر، اینکه نیما می گوید شما می توانید مشهورباشید ولی محبوب نباشید اما اینکه شهرت را به دست بیاورید و محبوبیت هم به دست بیاورید لطف بزرگی است.
نیما فلاح: من نخواستم از واژه محبوبیت استفاده کنم، این نعمتی است که خداوند به ما داده تا بین ما و هم وطنانمان باشد، من می دانم بین ما و تمام ایرانی هایی که در همه جای این کهکشان زندگی می کنند و حتی ایرانی هایی که برای یک سفر تحقیقاتی به مریخ سفر کرده باشند چه حسی وجود دارد.
سحر ولدبیگی: این را هم بگویم که باید رفتار و گفتارتان را کنترل کنید، سختی دارد اما آن سختی بد منظور من نیست، همین هم باعث می شود شما به عنوان یک آدم بیشتر روی خودتان کار کنید که شکوفاتر باشید، سخت است ولی همین ها هم باعث می شود سعی کنید آدم بهتری باشید.
نیما فلاح: یک زمانی خیلی مرسوم بود که دوستانمان وقتی ما را می دیدند سریع دست در کیفشان می کردند و یک قلم و کاغذ می دانند می گفتند لطفا یک چیزی برای من بنویسید، الان که مثلا بیست و پنج سال گذشته کسی من را می بیند و می گوید من از شما یک دستخط دارم، یک بیت شعر برای من نوشته اید، برای من بهترین آرزو را کرده اید یا هیچی به ذهنتان نمی آمد و فقط نوشته اید یادگاری برای شما در چهارراره ولیعصر و این خیلی برای من جالب است، الان سالها است این ها از بین رفته و همه توقع عکس یادگاری با گوشی موبایل دارند.
*زندگی را چه رنگی و شبیه چه حیوانی می بینید؟
سحر ولدبیگی: زندگی به نظر من همه رنگ است، من نمی توانم برای آن یک رنگ خاص در نظر بگیرم، شبیه همه رنگهایی است که در دنیا وجود دارد، زندگی شبیه خودش است، زندگی در نهایت برای من گرد است، کره زمین است.
نیما فلاح: تا اینکه ثابت شود حیات در کره دیگری هم وجود دارد، چیزی که در هزار سال اخیر در دنیا عوض شده و من را اذیت می کند این است که انسان در کره زمین دور خودش قفس می کشید که حیات وحش به او صدمه نزند و الان بعد از هزار سال به اینجا رسیده که انسان دور حیات وحش را قفس می کشد و به خودش این اجازه را می دهد که حیوان ها را در یک قفس کوچک به اسم باغ وحش جمع کند، خودش را مختار می داند که کره زمین مال من است، اگر انسان هم مثل موجودات روی کره زمین باشد پس به اندازه خودش حق دارد از کره زمین استفاده کند، تعداد مورچه ها و حشرات به مراتب از ما بیشتر است پس کره زمین مال مورچه ها و حشرات است و ما داریم در کره ی آنها پای خود را روی آنها می گذاریم، کاش ما دور خودمان قفس بکشیم که آنها را اذیت نکنیم.
سحر ولدبیگی: ما داریم الان به عنوان انسان حقوق آنها را ضایع می کنیم و آنها می توانند از ما شکایت کنند.
*موسیقی کجای زندگی شما است؟
سحر ولدبیگی: موسیقی برای ما بخش پررنگی از زندگی است.
نیما فلاح: این یکی از چیزهایی است که شما می پرسید اگر دوباره بخواهید زندگی کنید بازیگر می شوید؟ بله، به خاطر اینکه آدم درون خودش یک رتیم و ملودی دارد و می رود سراغ ساز و بازیگر یعنی مجموعه ای از هنرهای تجسمی و موسیقایی و انواع و اقسام هنرها، مثلا هنر عشق ورزیدن و تمام اینها که در هم جمع می شود یک بازیگر به تکامل نزدیک می شود، تا وقتی که این هنرها در یک بازیگر جمع نشود این بازیگر نمی تواند بشکفد، برای همین اصول اولیه شکل دادن یک بازیگر ریتم و ملودی و لذت بردن از رنگ ها و لذت بردن از طعم ها است.
سحر ولدبیگی: همه اینها دخیل است، شما یک بازیگر را می بینید و با او ارتباط برقرار نمی کنید چون خارج از ریتم می زند ولی موقعی که ریتم تو، عطر تو، رنگ تو درست باشد همه اینها دست به دست می دهند، برای همین هم موسیقی یکی از تیک های زندگی کردن هر روزه است.
نیما فلاح: بازیگری بدون موسیقی نمی شود.
سحر ولدبیگی: من امروز را با این خواننده و سبک و موسیقی دوست دارم و فردا به شکل دیگر، من و نیما ترجیحا یک رادیو موزیک داریم که خودش موزیک پخش می کند و ما می بینیم یکشنبه ها چه موزیکی برای ما دارد، دوشنبه ها چه موزیکی و باقی روزها.
نیما فلاح: موزیکی که دلی باشد و از دل برآمده باشد مطمئنا در دل هر کسی می نشیند.
سحر ولدبیگی: فرق نمی کند با چه زبانی و از کجای دنیا، مهم این است که حال شما را خوب کند.
*سه چیز که به جزیره تنهایی خودتان می برید؟
سحر ولدبیگی: نیما، نیما بس است!
نیما فلاح: من یک قابلمه و یک چاقو هم می توانم بیاورم؟ بالاخره نیاز به آشپزی داریم!
سحر ولدبیگی: من نیما را می برم چون بالاخره در آن جزیره چیزهای دیگر از تنه درخت و قابلمه به وجود می آید، از درخت میوه می خوریم، شما با خودت قابلمه بیاور، من با خودم نیما را می برم ولی جدا از این قضیه خوب است که هر کسی یک زمانی را برای تنهایی خودش برای خودش داشته باشد.
*نظر مخاطبانتان چقدر برای شما اهمیت دارد؟
سحر ولدبیگی: منظور شما از نظر مخاطب چه مخاطبی است؟ اینکه راجع به کار نظر بدهند یا راجع به ظاهر نظر بدهند؟ من اصولا تا این حد موافق هستم که باید به همدیگر اجازه بدهیم هر کسی نظر شخصی خودش را داشته باشد تا جایی که آن نظر شخصی توهین به کسی نباشد نظر شخصی آن آدم است و اگر چیزی باشد که بخواهد ما را اذیت کند در نهایت با آن آدم حرف می زنیم و اگر خیلی روی نظر خودش پافشاری کند خودمان را به زمین و زمان هم بزنیم نمی توانیم نظرش را عوض کنیم، من به نظر شخصی هر کس احترام می گذارم.
نیما فلاح: به نظر من ما باید دو شکل نقد را بپذیریم، یکی نقدی که نقدکننده متخصص نقد می کند و یکی نقدی که مردم ما را نقد می کنند، نقدی که مردم می کنند اینگونه است که گاهی پیش می آید که در خیابان چشم در چشم شما را نقد می کنند که انرژی همزمان از چشم ها رد می شود و تاثیرگذارتر می شود و گاهی می شود که مردم ما را از دنیای مجازی نقد می کنند که بسیار دروغی است، به همان میزان که دنیای مجازی می تواند یک نفر را نقد مثبت، بزرگ و باد کند دو تا کامنت دروغی هم می تواند برعکس آن عمل کند چون ما از حال آن آدم خبر نداریم که برچه اساسی دارد این حرف را می زند و این واژه ها را از کدام فرهنگ می آورد پس به این نتیجه می رسیم که نقد مجازی نقد سازنده ای نیست، نقدی که رو در رو باشد برای من سازنده است و نقدی که منتقد متخصص به من بگوید.
سحر ولدبیگی: نقدهای فکر نشده و غرض ورزانه و بی منطقی که گهگاه در فضای مجازی شکل می گیرد، به جای اینکه سازنده باشد تخریب کننده هستند پس بهتر است قبل از بیان آن لحظه ای خودمان را به جای طرف مقابل قرار بدهیم.
نیما فلاح: ما ایرانی ها خیلی مستعد این هستیم که خیلی راحت قضاوت کنیم، اگر این را از خودمان بگیریم خیلی بی دغدغه تر می توانیم زندگی کنیم.
*دوست دارید چه فعالیت های هنری دیگری را تجربه کنید؟
سحر ولدبیگی: نیما که همه فعالیت ها را تجربه می کند و من هم در کنار نیما تجربه می کنم، نقاشی می کند، ساز می زند و همه کار می کند.
نیما فلاح: باز هم برمی گردم به آن حرف که بازیگری مجموعه ای از همه اینها است.
*شما زوج شادابی هستید، این از کجا می آید؟
نیما فلاح: یک سری صفات خیلی بد انسانی است که فقط کافی است به آنها آگاه باشید که مثلا یک انسان می تواند در خودش ریا و حسادت داشته باشد ولی وقتی هر روز صبح بیدار شوید و بگویید خدایا این ها را از من بگیر ناخوداگاه چیزی که برای شما باقی می ماند یک عشق است، برای همین می گویم دعا کنید آن صفات بد انسانی را که گریبان همه را گرفته خدا از من بگیرد.
سحر ولدبیگی: نگوییم خداوند از ما بگیرد، قبول کنیم آن صفت ها را همه ما داریم و از آن فرار نکینم، قبول کنیم که آنها هم هستند ولی انتخاب کنیم آن کار بهتر را انجام بدهیم.
*علاقه مندی ها و تفریحات شما؟
نیما فلاح: سفر کردن.
سحر ولدبیگی: سفر کردن و خانه خودمان.
نیما فلاح: یکی از علاقه مندی هایی که هر دو داریم آشپزی دوتایی است، خرید کردن و آشپزی دوتایی، خیلی از ما این را فراموش می کنیم و فکر می کنیم کار خانه برای خانم است، در حالی که لذت آن به این است که دوتایی با هم باشیم، وقت هایی که دوتایی برای هم غذا درست می کنیم و میز می چینیم خیلی لذت می بریم و این واقعا یکی از تفریحات ما است.
سحر ولدبیگی: جواب سوال شما از نظر من می شود زندگی کردن، چون شامل آشپزی کردن، خرید کردن، فیلم دیدن، سریال دیدن، کتاب خواندن، موزیک گوش کردن، حتی در زمانی که با هم هستیم اگر کسی زمان تنهای خودش را بخواهد می تواند آن زمان را داشته باشد.
نیما فلاح: سالهاست با هم خندیده ایم و با هم گریه کرده ایم.
*از آنچه امروز هستید راضی هستید؟
نیما فلاح: قطعا.
سحر ولدبیگی: من برای بهتر شدن تلاش می کنم ولی خدا را شکر از هر چیزی تا الان وجود دارد راضی هستم.
*فکر می کنید ده سال بعد کجا باشید؟
نیما فلاح: در این بیست سالی که من با سحر آشنا شده ام و این هجده سالی که با هم زندگی کرده ایم هر اتفاق ویژه ای برای ما افتاده برگشته ام و گفته ام سحر اگر یک سال پیش کسی به ما می گفت یک سال بعد این اتفاق می افتد می گفتیم عمرا؛ مگر می شود؟ این هجده سال برای ما عین هجده تا صخره صخره، قله به قله، دره به کوه، فراز و نشیب بوده است و اتفاق هایی بوده که اگر یک سال قبل کسی می گفت می افتد ممکن نبود باور کنیم.
سحر ولدبیگی: برای همین لحظه شماری می کنیم که ببینیم ده سال بعد چه اتفاقاتی می افتد.
*یک آرزو؟
سحر ولدبیگی: درشرایط الان برای خودم، خانواده ام و مردم و برای همه آرزوی سلامتی، آرامش و حال خوب دارم.
نیما فلاح: اگر کلی بخواهم بگویم این است که آرزو می کنم که هر ایرانی به هر آنچه که از ته دل می خواهد برسد، زندگی همه ما براساس آرزوهای خودمان ساخته می شود پس بهترین آرزو این است که هر آنچه که آرزو می کنند خداوند در زمان مناسب و مکان مناسب به آنها بدهد.
*امسال لحظه تحویل سال کجا هستید؟
سحر ولدبیگی: هنوز معلوم نیست ولی فکر می کنم خانه خودمان.
نیما فلاح: اولویت برای ما سفره هفت سین خودمان است و یکی از علاقه مندی هایی که داریم این است که قبل از سال تحویل ظرف و ظروف سفره را مشخص کنیم و اگر دلمان خواست می رویم و ظرف جدید می خریم، یکی ازعلاقه مندی های ما این است که در بازار بتوانیم از بین ظرف های سفالی و لعابی برای خودمان انتخاب کنیم.
سحر ولدبیگی: چیزی که از بچگی دوست دارم هر کسی برای خودش یک چیز نو کادو بخرد و یک چیز نو برای خودش سر سفره سال نو داشته باشد.
نیما فلاح: و بعد از سال تحویل در اولین فرصت دید و بازدید را از بزرگترها شروع کنند.
سحر ولدبیگی: سعی کنیم برویم عید دیدنی را رودررو انجام بدهیم، اگر نشد زنگ بزنیم و صدای هم را بشنویم، این اس ام اس های سند تو آل من را کشته، اگر قرار است اس ام اس اینطوری بدهیم خب ندهیم، رسم و رسوم را درست حسابی انجام بدهیم، چشم در چشم یا صدای همدیگر را بشنویم.