بیشترین قلمرو حاکمیت تشیع در طول تاریخ، در چه زمانی بوده است؟

سده‌های ۴ تا ۸ قمری – مقارن ۹۰۰ تا ۱۴۰۰ مسیحی، یعنی تا حدود یک سده پیش از نوزایش غرب در ۱۴۹۲ میلادی – زمانه‌ی فرهمندی و اوج و فراز و شکوفایی و عالم‌گیری اسلام است. اینجا مجدداً بر این مهم تأکید می‌شود که دقت در تاریخ این سده‌ها نشان از آن دارد که تمام، یا لااقل بخش اعظمِ سیلِ مفاهیمِ فکری و فرهنگی و سیاسی، از کانون ایران بزرگ به اقطار عالم صادر شده است.

پیش از این عرض شد که اثبات این مدعا به هیچ وجه دشوار نیست، چه اینکه کافی است ضریب نفوذ زبان و ادبیات پارسی را در این سده‌ها بررسی کنیم. در این مسیر، آمد که حاکمیت سیاسی بر بخش اعظم نقاط موسعی از عالم – لااقل از دامنه‌های هیمالیا در نپال کنونی تا مرزهای وین و ایالت ونیز آن زمان – طی بازه‌ای بین ۶۰۰ تا ۱۰۰۰ سال، از آنِ پارسی‌زبانان بوده است.

بجز مسیرِ  گسترش فاطمیون در مصر و زیدیان در ولایت‌های شمالی افریقا و سپس اندلس؛ از قبایل و تیره‌های توسعه‌دهنده‌ی «جغرافیایِ» عالم اسلام، آنان که به کانون ایران اسلامی ورود کرده و سپس گسترش یافته‌اند (به‌ویژه یعنی غزنویان و گورکانیان به‌سوی هند بزرگ تا آن سوی آسام و مرزهای جنوبی چین کنونی؛ و سلجوقیان و عثمانیان به سمت آناتولی و سپس اروپای مسیحی تا ونیز و وین) تقریباً بی‌استثنا صبغه‌ی حکمت و دانش و فرهنگ ایرانی به خود گرفته، و باز تقریباً بی‌استثنا فارسی‌گو شده‌اند.

البته، گذشته از مناطقی که حاکمیت سیاسی در سیطره‌ی پارسی‌گویان قرار داشت، دلایلی و اسنادی آمد که نشان می‌داد نفوذ زبان پارسی بسیار فراتر از این نواحی بوده، و در پهنه‌ای دست‌کم از دریای شرق چین تا اقیانوس اطلس رواج داشته است؛ دراین‌باره به دو سند – سفرنامه‌ی ابن‌بطوطه‌ی مراکشی، و نیز نامه‌ی تیمور لنگ به پادشاه فرانسه – اشاره شد. در این زمینه پیش از این نوشتیم و پس از این نیز در پرونده‌ی «جهادسازندگی» بیشتر خواهیم نوشت.

اما بعد

اینجا مناسب است که پرده‌ای دیگر از علل موجده‌ی آن تمدن عریق و جهانگیر ایران اسلامی در این سده‌ها کنار رود. در این بخش، تأکید بر نقش بی‌مانندِ اَعلام تشیع در شکل‌گیری این تمدن بزرگ و چشم‌نواز مدّنظر است.

این قلم با بررسی اسناد و کتب متعدد مستنداً و نیز عمیقاً معتقد است و در ادامه به اقامه‌ی اسناد و دلایل خواهد پرداخت که حکمت و دانش و فرهی منبعث از کانون ایران ما در این سده‌ها، ناشی از شبکه‌سازی و کار تشکیلاتی سیاسی ائمه، و متعاقب آن، هم در همان محالّ و زمان، و هم در سده‌های بعد، ناشی از کار پرحجم اعیان و بزرگان «شیعه» بوده است.

با نگاهی دیگر، گسترش و سیطره‌ی حیرت‌آور و همه جانبه‌ی تمدن ایران اسلامی در اقطار عالم را باید ناشی از دو دلالت اصلی دانست؛ اول، توسعه یافتن و عمق‌یابی ارزش‌های مذهب تشیع، خصوصاً دانایی و حکمت – که از منازل ائمه‌ی هدا صادر شد و بسط پیدا کرد – در این کانون جغرافیایی (و نمونه‌های ناقص و بریده شده‌ی آن، یعنی نحله‌های زیدی و اسماعیلی در نواحی دیگر مانند آفریقا)؛ و دوم، فرهیختگی و ثقافت ذاتی ساکنان ایران زمین، که بستر آمادگی و پذیرایی و نضج و قوام و باروری و در نهایت به عرصه آمدن آن حکمت را فراهم آورد.

قرن سوم؛ آغاز فترت راهبر

نیمه‌ی دوم از قرن سوم قمری، یک ویژگی منحصر به فرد دارد؛ این برش از تاریخ، زمان آغاز غیبت امام معصوم از میان مردم است. تا پیش از این، شیعیان به پشتوانه و دلگرمی امام هر عصر، که علمدار دین و حجت خدا بر مردم بود، مبارزات تشکیلاتی و سیاسی خود را سامان می‌دادند. در بی‌سامانی‌ها و دشواری‌ها و گردنه‌های صعب و پیچ‌های خطرناک و سرنوشت‌ساز، حضور امام، عَلم و رایت اسلام راستین را در اهتزاز نگاه می‌داشت و کشتی طوفان زده‌ی دین و دینداری را در این اعصار بلاخیز به ساحل امن توحید رهنمون می‌شد. اکنون اما با فرارسیدن سال ۲۶۰، و با شهادت حضرت أبامحمد الحسن عسکری، خورشید عالم‌تاب امامت در پس ابرهای تیره قرار گرفت و از دسترس همگان خارج شد.

این تغییر تکان‌دهنده و سنگین، وقتی ابعاد گسترده‌تری یافت که هفت دهه بعد، با رحلت علی بن محمد سمری، نایب چهارم ولیعصر روحی فداه، همان معبر باریک و محدود دسترسی به حضرت نیز مسدود شد. این رویداد مهم فشارهای وارد شده به شیعیان و پیروان آن حضرات را به‌شدت افزایش داد. کتاب ارجمند «تاریخ تشیّع»، این شرایط را این گونه تصویر می‌کند:

فرقه‌های مختلفی چون معتزله، زیدیه، ماتریدیه و دیگر فرق نیز زمینه را برای به زیر سؤال بردن موضوع امامت و نص و نیز امامت امام غایب، مساعد دیدند. بسیاری اقدام به نوشتن رساله‌ها و کتاب‌های مختلف در رد شیعه نمودند و زمینه را برای ایجاد تشکیک در میان شیعیان به‌وجود آوردند. ابوزید علوی، کتابی با نام الأشهاد تألیف کرد و در آن مبانی شیعه در باب امامت به‌خصوص نص  و غیبت امام غائب را مورد انتقاد شدید قرار داد. ابوالقاسم بلخی، کتاب المسترشد فی الامامه را تألیف کرد و ابوالحسن علی بن احمد بن بشار یکی از هواداران جعفر کذّاب، برادر امام عسکری و مدعی جانشینی امام، رساله‌ای در رد ادعای امامیه بر وجود فرزند حضرت عسکری و امامت او نوشت. این کتاب‌ها با توجه به مؤلفان آنها و اخبار دیگری که خواهیم گفت، نشان می‌دهد که فعالیت تشکیک از بلخ و بخارا تا بغداد بوده است و زمینه‌ی شک و تحیر را در میان شیعیان به وجود آورده بود، به‌طوری که این عصر، «عصر تحیر» نام گرفته است.

بنابراین رشد تصاعدی فعالیت جریان‌های انکارکننده و تکفیریِ فکری، و نیز ایراد فشارهای سیاسی کشنده از سوی جریان حاکم بر اعیان و فرهیختگان امامیه، دو مشخصه‌ی محیطی بارز این دوران برای شیعیان است.

تشکیلات تشیع در آغاز غیبت

از سوی دیگر، آنچنان که در بخش‌های پیشین هم اشاره شد، فعالیت تشکیلاتی ائمه، خصوصاً پس از مجال کوتاه اما عجیب و گهربار ولایت‌عهدی علی بن موسی الرضا – و متعاقب آن، اقدامات سه فرزند گرامی‌اش – موجب شد بود که پایه‌های سیاسی و فکری جریان‌های موازی، حتی در دربار خلفا به‌شدت متزلزل شود و عمق و گستره‌ی نفوذ تشکیلات استخوان‌دار و مستحکم اعتقادی و سیاسی ائمه تا اقصا نقاط عالم اسلام عمیق شود و توسعه یابد؛ چنان که اگر تزویر درباریان نبود، ای‌بسا در مقاطعی حتی خلفای عباسی کار را به ائمه‌ی هدا وانهاده بودند. در «انسان ۲۵۰ ساله» می خوانیم:

یکی از خلفای بنی‌عباس نامه‌ای نوشت و دستور داد که در خطبه‌ها نام اهل‌بیت را بیاورند و بگویند که حق با اهل‌بیت است. این نامه در تاریخ ثبت شده است. نوشته‌اند وزیر دربار، خود را به‌سرعت به خلیفه رساند و گفت: «چه‌کار می‌کنی؟!»، جرأت نکرد بگوید حق با اهل‌بیت نیست! گفت: «الآن در کوه‌های طبرستان و جاهای دیگر، عده‌ای با شعار اهل‌بیت قیام کرده‌اند. اگر این حرف تو همه‌جا پخش شود، آن وقت لشکری پیدا می‌کنند و به جان تو می‌افتند». خلیفه دید که راست می‌گوید، گفت: «بخشنامه را پخش نکنید.» (ص۳۲۷)

این شرایط، عمق نفوذ جریان تشکیلاتی و اعتقادی ائمه را در عالم اسلام می‌رساند. در بیانی دیگر و روشن‌تر، رهبر انقلاب درباره‌ی عمق و گستره‌ی نفوذ شبکه تشکیلاتی تشیع در این زمان تصریح دارند:

شما اگر حالات این سه امام را در «مناقب» و جاهای دیگر ملاحظه کنید، متوجه می‌‌شوید که در زمان این بزرگواران، شبکه‌ی ارتباطاتی شیعه، بیشتر از زمان امام باقر و امام صادق بوده است. از اقصی نقاط دنیا، نامه می‌فرستادند، پول می‌فرستادند و دستور می‌گرفتند؛ میراث‌داران تشیع در این شرایط و با چنین فرصت‌ها و تهدیدهای راهبردی مواجه بودند، و الحق شایسته‌ترین عملکردها در تاریخ تشیع را از خود به یادگار گذاشته‌اند. (همان؛ ص ۳۲۵)

چنان که خواهیم دید تشیع در سه سده پس از فترت ناهموار و  دردناک امام معصوم، هم به لحاظ فکری و هم سیاسی، بی‌چون و چرا بر کانون سرزمینی ایران اسلامی حاکم بود؛ و از همین کانون است که فرهنگ و معارف – و به تعبیر بهتر “حکمتِ” – ناب الهی، بر بال زبان پارسی به اقصا نقاط عالم آن روز صادر شد، و شفته‌ریزی و پی‌سازی تمدنی تحول‌خواه و توسعه‌یابنده و هویت‌بخش و انسان‌ساز را سامان بخشید.

معرفی مختصر قلمرو حکومت های شیعه در این سه قرن

وقتی از «حکومت‌های شیعی» در ابتدای این اوج تمدنی بحث می‌کنیم، احتمالاً تداعی‌گرِ «حکومت‌ها یا شورش‌های محلی و محدود و ضعیف و غیر مؤثری که همواره در جدل با سلاطین جائر و به‌ویژه بنی‌عباس در انفعال سیاسی بوده‌اند» خواهد بود؛ حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست؛ بلکه اتفاقاً فراگیری و عمق ضریب تأثیر حکومت‌های شیعی‌مذهب در شکل‌گیری آن تمدن بزرگ، نکته‌ای اساسی و درخور بررسی است. چه اینکه کار تشکیلاتی تشیع تا آنجا ادامه یافت که در سده‌ی چهارم، بخش اعظم قلمرو خلافت اسلامی، زیر سیطره‌ی حکومت‌های شیعه قرار داشت؛ تا آنجا که قاضی عبدالجبار معتزلی از بزرگان اهل تسنن آن عصر، سده‌ی چهارم قمری را «قرن تشیع» نامید. مهمترین این حکومت‌ها و قلمرو آنها به این قرار بود:

حکومتدوران حکمرانیناحیه‌ی حکمرانی
ادریسیان۱۷۲-۳۶۳مغرب، صحرای غربی، بخشی از موریتانی، بخشی از الجزایر
بنی حمود۴۰۷-۴۴۶مالاگا – اسپانیا
علویان۲۵۰-۳۱۶طبرستان، از گرگان و دامغان تا قزوین، به انضمام ری
آل بویه۳۲۰-۴۴۷طبرستان، شیراز، کرمان، سیستان تا هرمز، عمان، بغداد، اهواز، همدان، بخشهایی از خراسان
حمدانیان۲۹۳-۳۹۴شمال عراق (موصل) و بخش عمده ای از مرکز و شرق سوریه
فاطمیان۲۹۷-۵۶۷

با کش و قوس

بخش‌های وسیعی از نوار شمال افریقا – حجاز، عراق، سوریه، فلسطین و لبنان
زیدیه یمن۲۸۴ به بعد در چند دوره طولانییمن و بخش‌هایی از عربستان

بنابراین جمله‌ی عبدالجبار معتزلی، بیراه نیست؛ چنان که از جدول فوق نیز برمی‌آید، قرن چهارم، قرن تفوّق و حکمرانی سیاسی شیعیان بر بخش قابل ملاحظه‌ای از دارالخلافه‌ی اسلامی است. هنگامی که این «تفوق سیاسی» را کنار «سیل جوشان حکمت شیعی» در این سده قرار می‌دهیم، منظومه‌ی خوش‌ترکیبِ تمدن اوج‌گیرنده‌ و توسعه یابنده از کانون ایران اسلامی، خودنمایی خواهد کرد. در بخش‌های بعدی به ریشه‌های شکل‌گیری این حاکمیت سیاسی، ابعاد سیاسی این حکومت‌ها، و همچنین به تفوق حِکمی و دانشی شیعیان بر این سرزمین‌ها نیز خواهیم پرداخت.

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا