جزییات رابطه ناآرام و غیرقابل باور استیو جابز با دخترش افشا شد

بر اساس یک کتاب خاطرات افشاگرانه که جزییات رابطه ناآرام جابز با دخترش در آن آمده است، استیو جابز در بستر مرگ به دخترش گفته بوده که “بوی توالت می‌ دهد.”

لیزا برنان جابز

لیزا برنان جابز، که موسس اپل او را دختر خود نمی‌ دانست، همچنین به یاد دارد که استیو جابز به او گفته بود که “هیچی گیرت نمی‌ آید”. برنان جابز همچنین در این کتاب در مورد اینکه وقتی از پدرش به خاطر حقوق کودک شکایت کرده بودند، مدعی شده بود که عقیم است و در مورد نامگذاری لیزا، یکی از اولین کامپیوترهای شخصی‌ ای که توسط اپل عرضه شد، که نامش از نام لیزا برنان جابز گرفته شده است، دروغ گفته است.

دختر استیو جابز به دوستان مدرسه‌ اش با افتخار از اینکه نام کامپیوتر اپل از نام او گرفته شده است، می‌ گفته و می‌ گفته است: “من یک راز دارم. پدر من استیو جابز است.”

این زن چهل ساله، همچنین از مادرش کریس ان برنان می‌گوید که رابطه‌ ای متشنج و پنج ساله با استیو جابز داشته و تا دوسالگی لیزا مجبور بوده تا با خدمتکاری و پیشخدمتی خرج خود و دخترش را دربیاورد. او می‌گوید: “پدرم کمکی نمی‌کرد.” او می‌نویسد: “برای او من یک نخاله، در یک عروج بسیار بلند بودم. داستان ما با روایتی که او از بزرگی و کمال خود داشت جور در نمی‌آمد. وجود من تصویرش را خراب می‌کرد.”

“بوی توالت می‌دهی!”

لیزا برنان جابز به یاد دارد که چطور در یکی از آخرین دیدارهایشان در ویلای استیو جابز در پالوآلتوی کالیفرنیا، سه ماه پیش از مرگش بر اثر سرطان پانکراس، پدرش به او گفته بود که “بوی توالت می‌دهی!” او می‌گوید که در ۱۲ ماه آخر عمر جابز، هر ماه، یک آخر هفته با او سر می‌زده، اما می‌گوید که تسلیم شده بوده: “از اینکه یک آَشتی بزرگ بکنیم، مثل فیلمها، ناامید شده بودم، اما به هر حال سر می‌زدم.”

او می‌افزاید: “تلاش برای دیدن پدر بیمارم در اتاقش برایم سخت و زحمت آور شده بود.” او به یاد دارد که پیش از رفتن به اتاق پدرش، یک اسپری مرطوب کنندۀ گرانقیمت صورت را که در دستشویی خانۀ پدرش دیده بود، برداشته بود و به صورتش زده بود.

او می‌گوید: “قبل از اینکه خداحافظی کنم، به دستشویی رفتم تا یک بار دیگر صورتم را مرطوب کنم. اسپری طبیعی بود که یعنی بعد از چند دقیقه دیگر بوی گل محمدی نمی‌داد، بلکه بوی گند و مانده‌ای می‌گرفت که در آن زمان متوجهش نبودم.” “وقتی به اتاقش رفتم می‌خواست بایستد. هر دو پایش را با یک دستش جمع کرد، با دست دیگرش به تختۀ بالای تخت فشار آورد و ۹۰ درجه چرخید و سپس با استفاده از دو دستش، پاهایش را از لبۀ تخت آویزان کرد و سپس روی زمین گذاشت. همدیگر را بغل کردیم. ستون فقرات و دنده‌هایش را حس می‌کردم. بوی نم و دارو می‌داد.”

وقتی جدا شدیم، گفتم “زود برمی‌گردم” و راه افتادم که بروم.

گفت: “لیز؟”

گفتم: بله؟”

“انگار بوی توالت می‌دهی.”

استیو جابز: “هیچی به تو نمی‌ رسد”

وقتی که لیزا حدوداً هفت ساله بود، پدرش حدود ماهی یک بار به خانۀشان سر می‌زد و دو نفری در محلۀشان اسکیت می‌کردند. یک شب لیزا، که حرفهای مادرش به دوستش که گفته بود استیو جابز وقتی روی پورشه‌ اش خش افتاده یک پورشه ی جدید خریده، از او پرسید که آیا وقتی دیگر پورشه‌اش را نخواست، آن را به او خواهد داد؟

لیزا می‌گوید: “جوری با تلخی و نیش‌دار به من گفت “مسلماً نه” که فهمیدم اشتباه کرده‌ام. فکر کردم شاید این افسانۀ خش درست نبوده: شاید به خاطر یک خش ماشین جدید نمی‌خرید. تا آن موقع فهمیده بودم که خیلی در مورد پول، یا غذا یا واژه‌ها دست و دلباز نیست. قضیۀ پورشه آن موقع برایم مثل یک استثنای پر زرق و برق بود. دوست داشتم حرفم را پس بگیرم. جلوی خانه توقف کرد و ماشین را خاموش نمود. قبل از اینکه برای پیاده شدن حرکت کنم، رو به من کرد و گفت:

“هیچی گیرت نمی‌آید. متوجه میشوی؟ هچیی. هیچی گیرت نمی‌آید.”

“اینکه منظورش ماشین بود، یا چیزی دیگر، یا بزرگتر؟ نمی‌فهمیدم. صدایش انگار سینه‌ام را سوراخ کرد.”

تکذیب پدر بودن!

استیو جابز ابتدا اینکه پدر لیزا برنان جابز است را تکذیب می‌کرد. لیزا می‌گوید که وقتی که کودک بوده، پدرش خیلی کم در زندگیش حضور داشته است. او که در بهار سال ۱۹۷۸ در یک مزرعه متولد شده، می‌گوید که استیو جابز چند روز بعد سر و کله‌اش پیدا شده و به همه می‌گفته است که: “این بچۀ من نیست.”

دو سال بعد، دادستانِ سان ماتئو کانتی در کالفرنیا از جابز برای گرفتن نفقۀ کودک شکایت کرد. لیزا در کتابش اینگونه آورده است که: “واکنش پدرم این بود که اینکه پدر من است را تکذیب کرد و در یک دفاعیه قسم خورد که عقیم است و از مرد دیگر نام برد و گفت که آن فرد پدر من است.”

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا