خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران این سریال خلاصه داستان تمام قسمت های سریال ترکی داستان یک شب را قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال داستان یک شب، که در ابتدا قرار بود با نام سریال شهرزاد منتشر شود، کاری از کمپانی ترکیه‌ای NGM Media است. این مجموعه در ژانر اکشن، درام و عاشقانه ساخته شده است. تاریخ پخش اولین قسمت از سریال ۳ سپتامبر ۲۰۲۴، برابر با ۱۳ شهریور ۱۴۰۳ بود. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۳ از شبکه جم سریز و یه ساعت بعد از جم سریز پلاس بر روی آنتن می رود.

داستان سریال داستان یک شب

خلاصه سریال ترکی داستان یک شب که در وبسایت رسمی این سریال منتشر شده، به شرح زیر است: داستان یک شب درباره عشق غیرممکن کمیسر ماهیر ییلماز به یک دختر عشایر به نام یوروک جانفزا است. یک عاشقانه تماشایی که از فضای جادویی پاموکاله آغاز می‌شود و تا عمارت آصف‌بی در استانبول ادامه می‌یابد. در این روایت پری‌گونه از داستان عشق ماهیر و جانفزا، ما نیز به تماشای چالش‌های این زوج عاشق می‌نشینیم.


 

 

قسمت ۴۴ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۴۴ سریال ترکی داستان یک شب

جان افزا با داداش خورشید ماهر را تعقیب میکنه و داداش خورشید به جان افزا میگه واسه ما دردسر میشه اگه داداش ماهر بفهمه همچین کاری میکنیم جان افزا میگه اون منو زیاد دعوا میکنه اگه چیزی فهمید بگو من گفتم! اونا از دور میبینن که میرن واسه عملیات تو یه خونه خرابه که جان افزا پیاده میشه و میگه که تو برو…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۲ و ۴۳ سریال ترکی داستان یک شب

تو عمارت یک سری از خبر باردار بودن جان افزا خوشحال شدند و یک سریا نه. عفت از شنیدن این خبر فشارش افتاده و میگه من نمی‌خوام از اون دختر ماهر بچه‌دار بشه! جیلان ازشون می‌پرسه که ماجرا چیه چرا انقدر با زن ماهر مشکل داره؟ عفت تعریف می‌کنه چون اون دختر، دختر قاتل پسر منه کسی که با ثریا ازدواج کرده بود…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۱ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۴۱ سریال ترکی داستان یک شب

آنها سریعاً جان افزارو با خودشون می‌برند به بیمارستان تو مسیر جان افزا به هوش میاد که ماهر و کورشاد خوشحال میشن. مادربزرگ جان افزا حسابی استرس داره و دعا می‌کنه برای حالش. دکتر پیش ماهر و کورشاد میره و میگه حالش کاملاً خوبه و خطری اونو تهدید نمی‌کنه می‌خوایم یه جراحی سرپایی انجام بدیم…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۰ سریال ترکی داستان یک شب

تو جنگل ماهر و جان افزا هرچی منتظر سارا و صالح می‌مونن اونا نمی‌رسن هوا تاریک شده و آنها تصمیم می‌گیرند که بخوابند دیگه چون وقتی می‌بینن گوشیاشونو هم بردن حدس می‌زنن که از قصد این کارو کرده باشن. ماهر به جان افزا میگه از اونجایی که تنهایی نمی‌تونم چادر بزنن باید تو همین چادر بخوابم آنها می‌گیرن میخوابن…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۹ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۳۹ سریال ترکی داستان یک شب

جیلان دختری که سلیم به خانه خودش برده باهاش دعوا میکنه و از اونجا میخواد بره که سلیم بهش میگه که رفتنی در کار نیست و تا زمانی که او بگه همون جا می‌مونه. موقع خواب جان افزا کمی با ماهر بحث و کل کل می‌کنه سپس وقتی میره روی کاناپه تا بخوابه می‌بینه کاناپه شکسته و جا می‌خوره و میگه مگه میشه؟.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۸ سریال ترکی داستان یک شب

فرمان تو اتاق به دست و پای جان افزا افتاده و ازش خواهش میکنه که به کسی چیزی نگه چون بدبخت میشه همان موقع ماهر میاد و میگه چیشده؟ فرمان میخواد بحثو عوض کنه که جان افزا به ماهر میگه فرمان جا میخوره و بهش میگه واست متأسفم! ماهر تعجب کرده و بهش میگه تو دوست دختر حامله تو آوردی خونه ای که زنتم اونجاست؟.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۷ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۳۷ سریال ترکی داستان یک شب

جان افزا برای حرص دادن ماهر میگه من میخوام برم خرید او قبول میکنه و کارت بانکیشو بهش میده. جان افزا از هرچیزی که خوشش میاد میخره و با مادر ثریا میره آرایشگاه و حسابی به خودشون میرسن ماهر از پیام تراکنش ها حسابی جا خورده و به دوستش میگه دارم دیوونه میشم! ببین چقدر داره خرید میکنه! و غر میرنه.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۶ سریال ترکی داستان یک شب

ماهر وقتی به بیمارستان میره می‌بینه جان افزا مرخص شده و از اونجا رفته او بهش زنگ می‌زنه و میگه چرا به من چیزی نگفتی؟ جان افزا میگه بهت گفته بودم که میرم خونه بابام الان اینجام ماهر با کلافگی میگه آخرشم کار خودتو کردی و با همدیگه کمی کل کل می‌کنن. قاتل اجاره‌ای که از طرف سلیم می‌خواد ماهر را بکشه…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۵ سریال ترکی داستان یک شب

عفت وقتی با عروسش گلزار درباره فرزند خوانده بودن فرمان صحبت می‌کنه چون افسون که از اونجا در حال رد شدن بوده حرفاشونو می‌شنوه و شوکه می‌شه. عفت اونو می‌بینه و ازش می‌خواد تا سر جاش وایسه و بگه چیا رو شنیده اما او که به اتاقش رفته بهشون میگه من چیزی نشنیدم آن دو نفر به جان افزا فشار میارن.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۴ سریال ترکی داستان یک شب

سودا و فرمان میخوان برن غذا بخورن که سودا میگه بریم رستوران خود هتل خیلی لوکس و با کلاسه فرمان قبول میکنه. تو رستوران آنها نشستن و از اسم غذاها چیزی سر در نمیارن که شانسی دوتا غذا سفارش میدن وقتی غذا میاد میبینن که سوشیه حتی بلد نیستن چجوری بخورن و اصلا خوششون نمیاد که فرمان سر سودا غر میزنه.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۳ سریال ترکی داستان یک شب

رشید ماهر را تو بیمارستان میبینه که جا میخوره و میگه اینجا چیکار میکنی؟ او بهش میگه اومدم سلیمو ببینم رشید میگه بلایی که سرش نیاوردی! ماهر میگه به قلبش شلیک کردم رشید میگه چی؟ ماهر میگه نگران نشو با اسلحه نه با حرفام سند ازدواجو آوردم بهش نشون دادم رشید میگه تو عقد کردی؟…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۲ سریال ترکی داستان یک شب

سودا وقتی به عمارت برمیگرده میبینه دارن تو کوچه شیرینی پخش میکنن که سودا از عفت میپرسه برای داداشم خیرات میدی؟ او میگه نه واسه ماهره نذر کرده بودم که اگه برگشت و از اون دختر جدا شد شیرینی پخش کنم سودا حرص میخوره و میره داخل. جان افزا و ماهر رفتن برای عقد و سپس از اونجا میرن سر خاک پدر ماهر.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۱ سریال ترکی داستان یک شب

سلیم عزرا را تو اتاقی زندانی میکنه و بیرون با جان افزا بحث میکنه و بهش میگه که باید لباسی که بهت دادم را بپوشی و به زور میخواد اونو متقاعد کنه که بپوشه و میگه من تا الان بدون خواسته کسی بهش دستم نزدم تو هم زن میشی جان افزا میگه من الانشم زن ماهرم! سلیم میگه سند کو؟…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۰ سریال ترکی داستان یک شب

سلیم لباسی میبره برای جان افزا و میگه اینو بگیر بپوش میخوام از همیشه زیباتر بشی به خودت برس اما او میگه مگه بابام نگفت بهم حق نداری دست بزنی؟ او میگه یه خبر بد دارم واست که پدرت خونه نیست بجنب منو عصبی نکن! و میره. ماهر و صالح رفتن جلوی خونه سلیم و منتظر یه فرصته تا بره تو.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۹ سریال ترکی داستان یک شب

سارا با مامان ماویش رفتن به خونه صالح که میبینن حسابی اونجا بهم ریخته ست صالح سریع اونجارو مرتب میکنه. سارا به صالح میگه بیا بشین تعریف کن ببینیم چیشد اونجا! جان افزا تو اتاقش به رد حنای کف دستش نگاه میکنه و یاد ماهر میوفته و گریه میکنه. او یادش میاد که شب حنابندان ماهر ازش درباره فلسفه حنا میپرسه.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۸ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۲۸ سریال ترکی داستان یک شب

کورشاد با مادر و دخترش میره سمت خونه سلیم. جابر رفته اونجا و سیلا ازش میپرسه حال پدرم چطوره؟ او بهش میگه که پدرت مرده سیلا شوکه میشه و گریه میکنه. کورشاد اینا به اونجا میرسن که سلیم شروع میکنه به رقصیدن.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۷ سریال ترکی داستان یک شب

جان افزا بعد از حرف زدن با پدرش بهم ریخته و میره پیش مادربزرگش و بقیه سپس منتظر اومدن ماهر میشن. ماهر با صالح رفتن سراغ اورهان که پیداش کرده بوده. اونجا باهاش دست به یقه میشن و جلوی رفتنشو میگیرن ماهر بهش میکه که بوریس تورو دست به سر کرده بهتره همکاری کنی بهت وعده داده ردت میکنه؟.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۶ سریال ترکی داستان یک شب

کورشاد موقع صبحانه میره پیش سلیم و از صبحانه اش میخوره که او عصبی میشه و میگه آخرین باری که یه نفر این کارو کرد اتفاق خوبی نیوفتاد! کورشاد میگه میخوای بکشی منو؟ موفق نمیشی قبلا امتحان کردی! الان ما دیگه شریک سرنوشت همیم نقاب بوریس افتاده فهمیدم همون رئیس رشیده! و سلیم میره تو فکر و باهم صحبت میکنن..…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۵ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۲۵ سریال ترکی داستان یک شب

جان افزا از روی لج ماهر که با دوستش میخواد بره بیرون حاضر شده و به خودش رسیده و به سارا میگه برو حاضرشو تا بریم او بهش میگه آخه کجا بریم؟ جاییو نمیشناسیم بعدشم اگه بریم و اون سلیم دیوونه مارو پیدا کنه چی؟ جان افزا میگه نه اون ما رو به این راحتی پیدا نمی‌کنه اینجا استانبوله سارا میگه از اون هر چیزی برمیاد.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۴ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۲۴ سریال ترکی داستان یک شب

ماهر و جان افزا با همراهاشون رفتن به خرید نامزدی و همه چیز خریدن سپس وقتی برمیگردن جان افزا و سارا باهم با ذوق خریدارو به عزرا مادر بزرگ جان افزا و مادر ماویچ نشون میدن سپس شروع میکنن به حاضر شدن. از طرفی ماهر هم شروع میکنه به حاضر شدن. عفت با فرمان صحبت میکنه و بهش میگه که پدرت عاصف خان میخواد ماهر با اون دختر ازدواج کنه!…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۳ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۲۳ سریال ترکی داستان یک شب

شب وقتی همه خوابن رشید رفته تو خونه که اورهان بهش زنگ میزنه و میگه که کار منو جور کردی؟ من باید سریع از مملکت خارج بشم! وگرنه ماهر منو لو میدهسه شنبه میخواد اعتراف کنه همه چیزو میگه! رشید میگه درستش میکنم سریع بری! اورهان میگه اینو همش میگی نکنه به دردت میخوره که منو نگه داشتی اینجا!.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۲ سریال ترکی داستان یک شب

ماهر از یه نفر دیگه میپرسه که میتونن برن دنبال کشتی که راه افتاد؟ او میگه نه نمیشه نیم ساعت طول میکشه تا راه بیوفته ولی من اون دختر و مادربزرگشو دیدم سوار نشدن هنوز رفتن سمت سرویس بهداشتی ماهر میره اونجا اما پیداشون نمیکنه. جان افزا و مادربزرگش سوار تاکسی میشن و از اونجا میرن.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۱ سریال ترکی داستان یک شب

ماهر دوباره رفته دم در خانه جان افزا و ازش میخواد باهم حرف بزنن اما او میگه من که گفتم نیا اینجا چرا اومدی؟ او باهاش بحث میکنه و با گریه میخواد تا از اونجا بره وقتی ماهر میره جان افزا میره بیرون و ماهر را صدا میزنه اما میبینه او رفته و به خانه برمیگرده و گریه میکنه. شب وقتی میخوابه…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۰ سریال ترکی داستان یک شب

جان افزا تو حیاط نشسته و به خودش و ماهر و خاطراتشون فکر میکنه مادر ماویچ میره پیشش و میگه قهوه ریختم باهم صحبت کنیم سپس ازش درباره پسرش میپرسه که خبری ازش داره یا نه او یاد همون شبی میوفته که بهش زنگ زده بود و صدای شلیک شنید ولی بهش میگه حتما به خاطر این اتفاق ها یه جا قایم شده.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۹ سریال ترکی داستان یک شب

عاصف حالش بد میشه و سریعا میبرنش به بیمارستان. فرمان از تو بیمارستان به سودا زنگ میزنه و خبر میده که جان افزا دختر کورشاده! سودا شوکه میشه و با عصبانیت میره تو حیاط خونه و با جان افزا دعوا میکنه بقیه اونارو از هم جدا میکنن سپس سودا میگه شماها با چه رویی اومدین اینجا؟ واقعا چجوری روتون شد؟.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۸ سریال ترکی داستان یک شب

تو خونه عاصف همه در حال حرف زدنن درباره وضعیت پیش اومده که ماهر بهشون میگه من و سیلا باهم یه تصمیمی گرفتیم امشب یه نامزدی میگیریم بعد عقد میکنیم اونا جا میخورن و میگن واقعا داری راست میگی؟ به خاطر ما این کارو میکنی؟ ماهر تأیید میکنه و میگه بالاخره به ازدواج فرمالیته ست همگی خوشحال میشن و عفت بغلش میکنه.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۷ سریال ترکی داستان یک شب

ماهر با جان افزا حرف میزنه و بعد از کمی صحبت کردن درباره وضعیت پیش اومده تصمیم میگیرن برن بیرون. سودا با دیدنشون عصبی میشه و میره به عفت میگه که دوباره رفتن بیرون اونا عفت میگه خوب برن! دوباره برمیگردن سپس بهش مدارکی میده و میگه برو اینارو بده به عاصف خان او میگه اینا چیه؟…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۵ و ۱۶ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۱۵ و ۱۶ سریال ترکی داستان یک شب

ثریا تو نبود ماهر و جان افزا زنگ میزنه به عفت و بهش میگه که انگشترشو بفرسته تا محمد نیومده او خوشحال شده و میگه ولی نمیتونم بفرستم اگه گم بشه محمد خیلی ناراحت میشه لوکیشن بفرست بیاد دم در خونه تون او قبول میکنه. عفتاز فرصت استفاده میکنه و به سلیم آدرسو میده تا بره اونجا ا.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۴ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۱۴ سریال ترکی داستان یک شب

صالح به ماهر خبر میده که خونه پیدا کرده و باهم میرن تا اونجارو ببینن. ماهر به جان افزا میگه من با صالح میرم بیرون اومدم حرف میزنیم و داستان برج دخترو واست تعریف میکنم. بورسی وقتی از خرید برمیگرده سارا بهش میخواد بگه که مادربزرگ ماهر زنگ زد و همه چیزو گفت بهش که همان موقع رنگ خانه زده میشه.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۳ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۱۳ سریال ترکی داستان یک شب

ماهر و جان افزا به خانه برمیگردن که به عاصف و عفت خبر میدن از طرفی جابر هم با خانواده اش به اونجا میان. ماهر به عاصف میگه پدربزرگ ما وقت زیادی نداریم فردا باید باهم عقد کنیم اونا باهم جا میخورن که همان موقع جابرخان اسم عاصف را جلوی در خانه فریاد میزنه..…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۲ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۱۲ سریال ترکی داستان یک شب

ماهر و جان افزا کنار دریا نشستن و باهم درد و دل میکنن. وقتی به خانه میرن عفت به جان افزا میگه که بره استراحت کنه سپس به ماهر میگه ساعت ۲ شده تا این موقع شب نمیتونی با اون دختر بیرون باشی! این خونه قوانین داره! ماهر میگه بعد از این همه سال پیداتون شده بعد زندگیتو بهم تنگ میکنین خیلی عجیبه! و میره داخل..…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۱۱ سریال ترکی داستان یک شب

سلیم مادربزرگ جان افزا، سارا و مادرشو تو اتاق زندانی کرده تا اگه جان افزا به هرکدومشون خبری داد متوجه و خبردار بشه. کورشاد به هوش اومده و سلیم تماس تصویری میگیره که کورشاد تو آمبولانسه و ازش میپرسه منو کجا دارین میبرین؟ سلیم میگه یه جای خوب بهش فکر نکن سپس بهش میگه که جان افزا دوباره با اون ماهر فرار کرده کورشاد عصبی میشه.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۰ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۱۰ سریال ترکی داستان یک شب

عاصف میپرسه این دختره کیه؟ ماهر میگه مادرم کجاست؟ آنها میگن گفتیم این دختر کیه؟ ماهر میگه کسی که میخوام باهاش ازدواج کنم اونا جا میخورن و همسر عاصف عفت از حال میره همه دور اون جمع میشن که ماهر میگه اینجا چخبره؟ سپس با جان افزا سمت داخل خانه میرن و ماهر مادرشو صدا میزنه که میبینه تو یه اتاقه که در روش بسته ست..…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۹ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۹ سریال ترکی داستان یک شب

سلیم میره پیش ساواش و بهش میگه که جان افزارو ماهر دزدید باید بهم کمک کنی و باهام بیای سارا و مادربزرگ جان افزا با شنیدن این خبر خوشحال میشن. تو مسیر ماهر با جان افزا حرف میزنه و بهش میگه ازت دست نمیکشم جان افزا میگه خدا میدونه وقتی پدرت شهید شد چه عذابی کشیدی! تو چجوری میتونی به من نگاه کنی؟.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۸ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۸ سریال ترکی داستان یک شب

سلیم رفته به کلانتری تا از ماهر شکایت کنه رشید میگه به چه دلیل؟ او میگه برای اینکه زن منو دزدیده بوده! رشید میخنده و میگه چه زنی؟ جان افزا که زنت نیست او میگه یعنی چی؟ چی میگی؟ رشید میگه یعنی اون عقد ساختگی بوده قسمتی از عملیات ما بود سلیم شوکه میشه..…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۷ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۷ سریال ترکی داستان یک شب

بعد از مراسم سلیم و جان افزا با کورشاد میرن. رشید و ماهر اونارو تعقیب میکنن که تو جاده سلیم و بقیه ماشین ها از هم جدا میشن ماهر دنبال سلیم میوفته و به بقیه میگه ماشینارو تعقیب کنند. رشید به ماهر میگه داری چیکار میکنی؟ از هدف داری دور میشی! با اون دختر چیکار داری تو؟.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۶ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۶ سریال ترکی داستان یک شب

اورهان با دیدن فیلم دوربین مداربسته رستوران متوجه میشه که ماهر جان افزارو دزدیده بوده و با خودش میگه این ماهر و رشید دارن چیکار میکنن؟ جان افزا تو حیاط خونه ست که دو نفر یهو دهنشو میگیرن و از اونجا میبرن. او تو ماشین مدام میگه شما کی هستین؟ منو کجا میبرین؟ آنها میگن صبر کن خودت میبینی.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۵ سریال ترکی داستان یک شب

وقتی صبح میشه ماهر جان افزارو از خواب بیدار میکنه و میگه بیدارشو باید بریم جان افزا میپرسه کجا؟ او میگه نمیدونم نمیخوای تا آخر همینجا بمونیم که! سپس راه میوفتن. آنها میرن به پمپ بنزین که جان افزا میگه من برم سرویس او میگه باشه منم تا وقته بنزین میزنم. وقتی جان افزا میره ماهر لوکیشن میفرسته برای کورشاد و میگه دخترتون اینجاست…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۴ سریال ترکی داستان یک شب

ماهر با دیدن کورشاد خودشو کنترل میکنه تا چیزی بروز نده و میرن تو مجلس میشینن. جان افزا با دیدن ماهر جا خورده و منتظر تا سارا بیاد ببینه اون کیه وقتی میاد بهش میگه که کمیسره تازه منتقلش کردن اینجا اسمش ماهر ییلمازه او یاد حرف مادربزرگش درباره ماه و ستاره و خوابی که دیده بود میوفته و خوشحال میشه و میگه یعنی خودشه!.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۳ سریال ترکی داستان یک شب

کورشاد به جام افزا میگه امشب باید بری با اونی که قرار ازدواج کنی شام بخوری تو راه نجات مایی جان افزا میگه یعنی منو میخوای قربانی خودت کنی؟ او میگه این همه سال تو ناز و نعمت زندگی کردی بزرگ شدی که یه روز به دردم بخوری دیگه! الانم برو آماده شو واسه شب جان افزا با گریه میره. شب او آماده شده تا بره سمت رستوران.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۲ سریال ترکی داستان یک شب

تو خونه ییلمازها مراسم عزاداری برای کمال پسر گلزار که جوان مرگ شده برگزار شده. تو آشپزخانه به مادربزرگ کمال خبر میدن که گلزار خانم داره اتاق کمال میریزه بهم او میره پیش گلزار و میپرسه چیشده؟ او میگه هنوز هفتم پسرم نشده دارین اتاقشو خالی میکنین؟ تو چی میدونی از درد من؟ مادربزرگ سیلی تو صورتش میزنه.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۱ سریال ترکی داستان یک شب

پسر بچه ای با مادر و پدرش رفته به کفش فروشی تا خرید عید کنن اون پسر پدرش باهاش حرف میزنه و ازش میخواد تا کفش تو پاشو به اون پسر بچه ای که داره پیده میفروشه عیدی بده او هم همین کارو میکنه و اون پسر حسابی خوشحال میشه و دست اون مادرو پدرو میبوسه و تبریک عید میده و یه پیده به اون پسر بچه میده و میگه اینم عیدی من و بغلش میکنه و میره.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا