خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی مروارید سیاه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران این سریال خلاصه داستان تمام قسمت های سریال ترکی مروارید سیاه را قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال ترکی «مروارید سیاه» به کارگردانی بنال طیری، داستانی احساسی و پرهیجان از عشق، فداکاری و انتقام را روایت می کند. این مجموعه با بازیگران برجستهای همچون هانده ارچل، تولگاهان ساییشمان، برک هاکمان و ملیس سزن زندگی شخصیت های اصلی را به تصویر می کشد. هر یک از این بازیگران با ارائه بازی های قدرتمند، عمق و جذابیت خاصی به داستان می بخشند. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. داستان در یک شهر ساحلی در ترکیه اتفاق می افتد و نشان دهنده چالش ها و پیچیدگی های روابط عاشقانه است. این سریال ترکی توسط شرکت گلد یاپیم تولید شده و به زیبایی در استانبول تصویربرداری شده است.
خلاصه داستان سریال ترکی مروارید سیاه
داستان سریال «مروارید سیاه» حول محور عشق بین هازال و کنان شکل می گیرد. هازال (با بازی هنده ارچل) دختری زیبا و ساده است که در یک خانواده فقیر در شهری ساحلی زندگی می کند. او با کنعان (تولگاهان ساییشمان)، یک ماهیگیر جوان و خوش اندام، نامزد کرده و آرزو دارند زندگی سادهای در کنار هم بسازند. عشقی عمیق و واقعی بین آن ها شکل گرفته است و کنعان توانسته است با شکار یک مروارید سیاه، نمادی از عشقش به هازال را ابراز کند. اما تقدیر این دو عاشق را به سمت دیگر می کشاند؛ وورال (برک هاکمن)، یک تاجر ثروتمند و کارفرمای هازال، به طور ناگهانی وارد زندگی آن ها می شود. وورال که به خاطر شباهت هازال به همسر سابقش ناز، که درگذشته است، تحت تأثیر قرار گرفته، تصمیم می گیرد که او را به ازدواج خود برساند. این اتفاق زندگی هازال و کنعان را تحت تأثیر قرار می دهد و تنش های جدیدی را به وجود می آورد.
قسمت ۳۹ سریال مروارید سیاه
خلیل وقتی فهمیده ملک رفته خونه عزیز توپراک عصبی شده و سریعا به اونجا میره او با ملک دعوا میکنه و میگه که تو توی خونه یه مرد غریبه چیکار داری و به زور میخواد اونو از اونجا ببره ملک مقاومت میکنه آنها با هم بحثشون میشه که در آخر ملک چاقو بهش میزنه و عقب میره ملک از ترس گریه میکنه و نمیدونه باید چیکار کنه..…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۳۸ سریال مروارید سیاه
خبر دستگیری کردن وورال به جرم مفقود شدن ناز همه جا پخش شده و کنعان و غزال هم از تو اخبار میبینن. غزال میگه خوب دیگه الان میتونم برم اما کنعان میگه نه آدم زیاد داره تو زندان بودنش با بیرون بودنش فرقی نداره! غزال میگه خوب چیکار کنیم؟ همیشه میخوای منو اینجا نگه داری؟ .…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۳۷ سریال مروارید سیاه
ابرو رفته رستوران پیش غزال و بهش میگه که پدر واقعیش خلیل نیست و یه عمر مادرش بهش دروغ گفته او بهم میریزه و میگه تو چی داری میگی؟ ابرو میگه واقعا دلم به حالت میسوزه و میره که غزال میشینه و شروع میکنه به گریه کردن. وورال به قنبر زنگ میزنه و میگه چی شد؟.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۳۶ سریال مروارید سیاه
سینان و دافنه وقتی میفهمن که ویلارو فروختن جا میخورن و گلگی میکنن که چرا همچین کاری کردین؟ و با وورال دعوا میکنه که جانان میاد و میگه که منم خبر داشتم حتما صلاح میدونستم سینان از اینکه او فقط در جریان نبوده ناراحت میشه و وقتی جانان میگه ایرماک و کنعان به زودی عقد میکنن گفتم بدونین.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۳۵ سریال مروارید سیاه
کنعان با عزیز توپراک صحبت میکنه و درباره ابرو و کاری که کرده بود حرف میزنه که احمد حرفای آنها را میشنوه عزیز به کنعان میگه باید جلوی احمدو بگیریم که به این دختر نزدیک نشه! خیلی خطرناکه! احمد به اونجا میره و میگه لازم نیست جلومو بگیرین خودم حرفاتونو شنیدم و از اونجا میره..…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۳۴ سریال مروارید سیاه
ابرو پیش همان مردی میره که تونسته مخشو بزنه تا فیلمهای دوربین مداربسته خونه وورال را ازش بگیره وقتی آنها تو اتاق امنیت هستند ابرو میخواد فیلمو ازش بگیره که همون موقع مافوقش از راه میرسه و بهش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ ورود افراد متفرقه اینجا ممنوعه! و بیرونش میکنه..…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۳۳ سریال مروارید سیاه
عزیز رفته پیش ملک و داره باهاش صحبت میکنه و میگه بهم قول بده اگه یه روزی نبودم تو با غزال حرف بزنی و بهش بگی که من پدرشم همان موقع غزال از راه میرسه و با دیدنش عصبی میشه و میگه تو دوباره واسه چی اومدی اینجا؟ تو چی میخوای از جون خانواده من؟ میای اینجا با حرفات مامانو اذیت میکنی چشماش همش اشکیه!.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۳۲ سریال مروارید سیاه
شب وورال به غزال میگه ذهنم درگیر شده نمیتونم بخوابم او میپرسه درباره چی؟ وورال میگه اون شب کشیدن دوشاخه میتونه کار کنعان باشه؟ یعنی کنعان میتونه برای انتقام گرفتن جون کسیو بگیره؟ غزال میگه نه امکان نداره کار اون نیست! وورال میگه چطور؟ چیزی میدونی که من نمیدونم؟.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۳۱ سریال مروارید سیاه
کنعان و ایرماک در حال آماده شدن واسه مراسم نامزدی هستن ابرو حسابی حرص میخوره و به ایرماک حسادت میکنه دافنه وقتی اونو میبینه پیشش میره و بهش میگه واقعا خیلی دلم به حالت میسوزه و میره پیش ایرماک سپس ازش تعریف میکنه..…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۳۰ سریال مروارید سیاه
ابرو با کمال رفته به رستوران و اونجا بهش ماجرای شب گذشته رو میگه که چه اتفاقی افتاده بوده کمال میگه کی میتونه همچین کاری کنه آخه؟ ابرو میگه من یه حدسی دارم ولی نمیتونم به کسی بگم کمال میگه کی؟ ابرو میگه غزال کمال باور نمیکنه که ابرو میگه بالاخره کنعان نامزد قبلیش بوده بهش حسودی کرده!.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲۹ سریال مروارید سیاه
خلیل با کتک هایی که خورده رفته خونه ملک که او با دیدن ظاهرش جا خورده و بهش اجازه میده اونجا استراحت کنه. فردای آن روز وقتی ملک برمیگرده خونه به خلیل میگه که میخوام ازت طلاق بگیرم او جا میخوره و باهاش دعوا میکنه و میگه همش زیر سر اون عزیز آره؟ آنها باهم بحث میکنن که در آخر ملک میگه بخوای یا نخوای همینه ازت جدا میشم!.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲۸ سریال مروارید سیاه
کنعان رفته خونه جانان و اونجا قرار میشه تو اتاق ایرماک بمونه. وقتی میره آشپزخانه با غزال روبرو میشه که بعد از کمی حرف زدن، به هم نزدیک میشن و کنعان غزال را میبوسه وورال که متوجه نبود غزال تو اتاق شده در حال رفتن به سمت آشپزخونه هست که قبل از اینکه آنها را ببینه خدمتکار اتاق ایرماک داد.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲۷ سریال مروارید سیاه
جانان رفته شرکت و میره پیش کنعان. او بهش میگه میدونم واسه ایرماک اومدین خیالتون راحت من ازش فاصله میگیرم جانان میگه اتفاقا اومدم برعکسشو بخوام کنعان میگه چی؟ ابرو حرفاشونو از پشت در میشنوه و فالگوش وایمیسته. جانان به کنعان میگه دخترم ایرماک خیلی مریضه او میگه یعنی چی؟…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲۶ سریال مروارید سیاه
ملک و عزیز حرفهای دلشونو به همدیگه میزنن و عزیز اعتراف میکنه که همیشه به فکرش بوده و هنوزم دوستش داره. ابرو با پدرش صحبت میکنه تو خونه وورال و بهش میگه به من فرصت بده بزار وقتش که برسه به حسابشون میرسم تو رو میکنم آقای خودت که تا آخر عمرت بینیاز باشی. سپس ابرو میره پیش غزال و با همدیگه گرم صحبت میشن.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲۵ سریال مروارید سیاه
ملک هنوز نتونسته موضوع غزال را هضم کنه و به عمه اش میگه نمیتونم هیچ کاری نکنم! او بهش پیشنهاد میده تا به کنعان قضیه رو بگه او میگه نمیشه میره وورالو میکشه! عمه اش میگه جلوی اونو میتونی بگیری! تو درد نرسیدن به عشقو کشیدی نزار اونا بکشن! ملک با خودش فکر میکنه که چیکار کنه همون موقع کمال میره…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲۴ سریال مروارید سیاه
مادر غزال وقتی قضیه رو میفهمه شوکه شده و با گریه به غزال میگه من نمیزارم که دیگه تو به اونجا برگردی! من اون وورالو میکشم! اما غزال ازش میخواد تا کاری نکنه و میگه وورال به من صدمه نمیزنه چون من معنیه زندگیشم خیالت راحت باشه و همدیگرو بغل میکنن.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲۳ سریال مروارید سیاه
غزال خیلی خوشحاله که کنار مادرشه و بهش میگه دلم واسه اینجا تنگ شده بود! در خانه را میزنن که ملک میره و با دیدن عزیزتوپراک جا میخوره و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ غزال اینجاست الان ببینتت بد میشه! از اینجا برو! عزیز میگه بهتر میاد حرف میزنیم بعد از چند دقیقه خلیل بیرون میره و میگه تو اینجا چیکار میکنی مرتیکه؟…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲۲ سریال مروارید سیاه
عزیز توپراک میره به سمت خونه ملک تا باهاش صحبت کنه که خواهر خلیل بهش میگه خونه نیست او ازش میپرسه کجاست که وقتی متوجه میشه رفته رستورانی کنار دریا سر قرار با دخترش سریعاً به اون سمت میره. از طرفی کنعان با ایرماک قرار گذاشته و با همدیگه صحبت میکنند…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲۱ سریال مروارید سیاه
همه خبردار شدن که وورال با جانان رفته به اسکله برای شناسایی جسد که خودشونو با عجله به اونجا میرسونن. اونجا ملک با دیدن جانان دعوا میکنه و اونو مقصر میدونه اجه با گریه ازشون میخواد بس کنن و میگه اصلا به این فکر میکنین که شاید اونا زنده نباشن…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲۰ سریال مروارید سیاه
غزال هرچی کنعانو صدا میزنه تا درو باز کنه او بهش اعتنایی نمیکنه و به راهش ادامه میده. غزال احساس خلجی بهش دست میده و میره میشینه که چشمش به حلقه ی خودشون میوفته که کنعان تو گردنش انداخته بوده او لبخند میزنه و حلقه رو تو انگشتش میکنه که همان موقع کنعان میره داخل اتاق قایق و باهم کمی صحبت میکنن.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۹ سریال مروارید سیاه
تو مراسم کنعان میره به عنوان شریک جدید پشت تریبون و سخنرانی میکنه و ماکت ناو جدیدو نشون میده که غزال با دیدن اون ماکت که اسمش مروارید سیاهه جا میخوره کنعان میگه میخوام از زنی که باارزشترین فرد تو زندگیمه و باعث شده این اسمو انتخاب کنم معرفی کنم به همتون…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۸ سریال مروارید سیاه
ایرماک حاضر شده تا بره پیش کنعان که مادرش ازش میپرسه کجا میری؟ هنوز باید استراحت کنی! او میگه حالم خوبه میرم پیش دوستم جانان میگه همون دوست مرموزت؟ کی مارو باهم آشنا میکنی؟ او میگه به زودی تو یه فرصت باهم آشنا میشین و از اونجا میره. کنعان رفته به رستورانی که ملک اونجا کار میکنه و…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۷ سریال مروارید سیاه
خانواده ایرماک وقتی متوجه میشن که ایرماک بیمارستانه و بهش حمله تنفسی دست داده سریعاً به اونجا میرن دختر عزیز اجه با دیدن آنها مدام به کنعان زنگ میزنه تا بهش خبر بده از اتاق ایرماک بیرون بیاد اما او جواب نمیده. خانواده ایرماک به اتاقش میرن و با دیدنش حسابی نگرانش میشن و حالشو میپرسن.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۶ سریال مروارید سیاه
غزال میره به اتاق کنعان تو شرکت و بهش میگه که این بازیارو تموم کن دست از این بچه بازیا بردار و برگرد! من شوهرمو دوست دارم زندگیمو دوست دارم ما دیگه باهم کاری نداریم! کنعان بعد از کمی بحث کردن بهش میگه…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۵ سریال مروارید سیاه
ایرماک با غزال رفتن به یک کافه اونجا در حال صحبت کردن با همدیگه هستند که غزال درباره ناز ازش میپرسه که این کیه هر وقت اسمش میاد همه تعجب میکنند و میترسن! ایرماک میگه کسس خاصی نیست تو الکی حساس شدی سپس کنعان به ایرماک زنگ میزنه و بهش میگه که جلسه ام خیلی خسته کننده بود اگه ببینمت حالم خوب میشه.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۴ سریال مروارید سیاه
غزال از سر میز شام بلند میشه و میره طبقه بالا که دافنه جلوشو میگیره و بهش میگه من درکت میکنم وضعیت خیلی سختی داری نامزد سابقت با شوهر فعلیت شریک شدن سپس باهاش صحبت میکنه و بهش میگه که میتونه روش حساب کنه و باهاش درد و دل کنه اما غزال چیزی بروز نمیده و میگه چیزی که میگی درسته ولی کنعان تموم شده است.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۳ سریال مروارید سیاه
خانواده وورال به استانبول رسیدن ایرماک خواهر وورال به استقبالشون میره و به غزال خوش آمد میگه. خدمه وقتی غزال را میبینند جا میخورن اما خودشونو زود جمع و جور میکنن وورال میره اتاق غزال را بهش نشون میده و وقتی میخواد کمی کنارش بمونه غزال ازش میخواد تا تنهاش بزاره.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۲ سریال مروارید سیاه
خواهر وورال با غزال صحبت میکنه و بهش میگه تو اگه برادر منو دوست نداشتی چرا باهاش ازدواج کردی؟ بهت نمیاد دختری باشی که تن به ازدواج زورکی بده! غزال بهش میگه بهتره اینو بری از برادرت بپرسی. فردای آن روز وورال به همراه مادرش سر قرار کاری میرن تا درباره قرارداد صحبت بکنن.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۱ سریال مروارید سیاه
ملک با ابرو صحبت میکنه و میپرسه که دیشب چطور بود غزال حالش خوب بود یا نه؟ ماجرای اون تیراندازی چی بود؟ برای غزال اتفاقی افتاد یا نه؟! ابرو میگه دروغ چرا وقتی تیراندازی شد خیلی ترسید اما وورال رفت پیشش و آرومش کرد بعد دیگه حالش خوب شد نگران غزال نباش اون حالش خوبه خوشحاله.…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۰ سریال مروارید سیاه
کنعان موقع رفتنش به غزال میگه این ماجرا اینجا تموم نمیشه بعد از رفتن کنعان مادر غزال باهاش صحبت میکنه و میگه بیا از خر شیطون پایین بیا زندگی خودت و اون پسرو به هم نریز! اما بعد از چند دقیقه وورال با افرادش به دنبال غزال اومدند که غزال با وورال راهی میشه. پدر غزال به همسرش میگه تو حاضر نمیشی؟…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۹ سریال مروارید سیاه
ابرو به خودش رسیده و لباسی که برداشته بود را میپوشه و میره پیش کنعان. کنعان که حسابی داغونه و به یه گوشه فقط خیره شده ابرو بهش میگه خودتو جمع و جور کن خداروشکر کن که دم عروسی غزال نقابش افتاد! اون راهشو انتخاب کرده پیش گرفته تو هم راه جدید زندگیتو پیش بگیر سپس دستشو میگیره و میگه…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۸ سریال مروارید سیاه
وورال رفته به دم در خانه پدر غزال و میخواد غزالو ببینه او میره صداش بزنه که مادر غزال بهش میگه چیشده؟ او بهش میگه هیچی وورال اومده او عصبی میشه و میگه واسه چی اومده؟ او میگه خوب اومده غزالو ببینه دیگه این چه سوالیه! غزال میره با وورال حرف بزنه که مادرش میره پیششون و بهشون میگه چخبره؟…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۷ سریال مروارید سیاه
کنعان وقتی میخواد دست غزالو بگیره او عقب میره و بهش میگه به من دست نزن کنعان میپرسه خوبی؟ چیشدی؟ او بهش میگه که تمومه من دیگه نمیتونم اینو ادامه بدم هرچی بود تموم شد کنعان میگه چی میگی؟ حتما به خاطر اینکه شب گذشته نیومدم اینجوری میکنی آره؟ بزار واست توضیح بدم اما او میگه…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۶ سریال مروارید سیاه
مادر غزال از ابرو میپرسه که غزال چش شده؟ ابرو بهش میگه چیزی نیست یه بگو مگو ساده سر خونه بوده او میخواد با کنعان حرف بزنه که ابرو میگه نه نمیخواد همه ی اینا بهونه ست چون میخواد ازت جدا بشه اینجوری میکنه او میگه امیدوارم همینجوری باشه که میگی. وورال به دم در خانه پدر غزال میره و با ابرو صحبت میکنه…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۵ سریال مروارید سیاه
غزال به خونه رفته و با یادآوری بلایی که سرش اومده گریه میکنه و بعد از آب رو سرش میره تو اتاقش و درو قفل میکنه سپس میخواد با تور لباس عروسش خودشو دار بزنه که ابرو و پدرش همون موقع به خونه میرن و سعی میکنن درو بشکنن وقتی میرن داخل غزالو نجات میدن و دعواش میکنن به خاطر کاری که کرده…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۴ سریال مروارید سیاه
کنعان وقتی عزیز آقا را میخواد به جزیره برگردونه در حال آماده کردن کشتی هست که متوجه میشه یه نفر از دور میخواد بهش شلیک کنه کنعان که متوجه میشه به طرف عزیز آقا میدوئه و صداش میزنه اونو رو روی زمین میندازه که باعث میشه تیر زخمیش کنه. اون شخص فرار میکنه عزیز آقا کنعان را به سرعت به خانه خودش میبره…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۳ سریال مروارید سیاه
وورال تو همان هتل مونده و غزال را از دور نگاه میکنه. عزیز توپراک که از زندان آزاد شده با افرادش رفتن به هتل که به استقبالش میان و خوش آمد میگن. سپس بهش میگن که کنار استخر براتون ضیافتی ترتیب دادن آنها به کنار استخر میرن که دخترش با کلافگی بهش نگاه میکنه. عزیز آقا ازش میپرسه که چی شده چی میخوای بگی؟ بگو! …. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲ سریال مروارید سیاه
غزال و کنعان رفتن برای گرفتن وقت عقد که زودتر از اون چیزی که فکر میکردن بهشون وقت میدن که استرس میگیرن به همه جیز میرسن یا نه. آنها میرن خونه میبینن که از یکی غزال خوشش میاد و میگه فقط باید باهم تمیز و تعمیرش کنیم کنعان میگه خیلی خرابه اینجا!…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱ سریال مروارید سیاه
غزال آماده شده و صبحانه برمیداره تا بره بیرون که خلیل پدرش میگه کجا میری این موقع صبح؟ ملک مادرش میگه داره میره پیش دوستش جایی نمیره که و بعد از رفتنش خلیل باهاش دعوا میکنه که اگه رفته پیش اون پسر ماهیگیر کلاهمون میره تو همدیگه! ملک باهاش دعوا میکنه که کنعان بارها خواسته بیاد خواستگاری تو نذاشتی بیاد!…. برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.