خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .
قسمت ۱۰ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
شزبرای پروژه عکاسی در باغ، حیات از فادیک اجازه می گیرد و از او می خواهد تا به مادرش در این مورد چیزی نگوید اما فادیک می گوید نمی تواند در اعتماد خواهرش خیانت بکند تا اینکه آصلی با ناراحتی می گوید: «اگه شما قبول نکنید حیات بره، اخراج میشه و مجبور میشه برگرده شهرشون و بدبخت میشه. » فادیک دلش به حال حیات می سوزد و قبول می کند. دریا سراغ دوروک که پکر و ناراحت است می رود و می گوید: «داداشی که انقد بهش اعتماد داشتی مثل یه بچه باهات رفتار کرد و میخواست تورو زیردستش کنه. نذار بهت غلبه بکنه! » دوروک که زیاد حوصله حرف زدن ندارد، سکوت می کند. موارت وقتی می فهمد حیات امروز به جای چائلا قرار است کارها را پیش ببرد، از او می خواهد تا سوار ماشینش بشود و با هم به پروژه عکاسی بروند. در مسیر مورات دچار درد معده می شود و حیات می گوید: «من میدونم به خاطر چیه. به خاطر بحثتون با دوروک. » بعد هم قرص معده و ساندویچی از کیفش بیرون می آورد و از او می خواهد تا آنها را بخورد اما مورات سر لجبازی لب به هیچکدام نمی زند.
کمی که می گذرد مورات نمی تواند درد معده اش را تحمل بکند و قبول می کند تا ساندویچ را بخورد و بعد با شکم پر قرصش را هم بخورد. حیات به خاطر این که او مشغول رانندگی است کمکش می کند تا از ساندویچش بخورد! حیات کمی که به مورات خیره می ماند، ناغافل دستش را به سمت لب مورات می برد تا خرده های نان اطراف آن را تمیز بکند. مورات وقتی این حرکت او را می بیند جا خورده و حیات دستش را عقب می کشد. عظیمه سلطان وقتی حال دوروک را می بیند سعی می کند با او صحبت بکند و به او می گوید که بهتر است با برادرش صحبت بکند و به حرف دریا هم گوش ندهد و مقابل مورات قرار نگیرد. وقتی ایپک و آصلی با هم هستند، باز هم سر و کله ی کرم پیدا می شود. آصلی از توجه او به ایپک خوشش می آید و با کرم گرم می گیرد تا با هم ایگک را اذیت بکنند. دیدم جلوی مورات و بقیه کارمندها خودش را خوب جلوه می دهد و حتی از همه به خاطر زحماتشان تشکر می کند و از مورات و حیات هم می خواهد تا امروز که تولدش است را با هم جشن بگیرند.
آنها هم قبول می کنند. اما دیدم نقشه دارد تا با اوردن جنک به آن تولد، میانه ی حیات و مورات را خراب بکند. حیات قبل از جشن، به دوروک زنگ می زند و از او هم می خواهد تا خودش را برساند اما دوروک اصلا مایل به رفتن نیست. دیدم نقشه کشیده تا بازی ای بچیند و در آن بازی خودش با مورات هم تیمی بشود. اما از شانس او، حیات و مورات هم تیمی شده و طبق بازی دنبال سرنخ هایی می گردند و زودتر از همه با هم فکری هم سرنخ ها را پیدا کرده و حتی سرنخ آخر را که سختتر از بقیه است را به کمک دوروک که تازه به آنجا رسیده حل می کنند. مورات و دوروک از دیدن هم خوشحال می شوند و یکدیگر را در آغوش می گیرند و در آخر برنده بازی حیات و مورات می شوند. دیدم از این که با دستان خودش آن دو را به هم نزدیکتر کرده بیشتر حرص می خورد.