خلاصه داستان قسمت ۱۲۹ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲۹ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۱۲۹ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۱۲۹ سریال ترکی حسرت زندگی

غمزه سر قرار با صاحب کار جدیدش رفته که عزته ولی غمزه اونو نمیشناسه. آنها باهم حرف میزنن که غمزه از حرف های عجیب غریب اون مرد جا میخوره و وقتی میفهمه که او از بچه تو شکمش خبر داره ازش میپرسه شما از کجا میدونین؟ او میگه از وجودت از ذهن و روحت میتونم بفهمم. شب نساء به امینه میگه که باهم یکم حرف بزنیم؟ از طرفی هاکان میگه مدرسه ات چطور بود؟ امینه عصبی میشه و میگه به من کار نداشته باشین! بزارین تو حال خودم بسوزم وقتی که بود اجازه ندادین الان که نیست بزارین تنها باشم! و میره تو اتاقش و اونجارو بهم میریزه سپس یاد قرص میوفته و دو دل میشه. شب عمر وقتی به خانه میره میبینه غمزه هنوز نیست و نگران میشه همان موقع غمزه میاد که اونا باهم دعوا میکنن سر اینکه بی خبر از اون هرکاری میکنه. تونا میاد و با ناراحتی میره تو اتاقش که غمزه میره پیشش. بعد از کمی حرف زدن با تونا میره بیرون و با عمر به خاطر وارد کردن شعله تو زندگیشون دعوا میکنه که انقدر نزدیکمون شده که تونا میره باهاش نقاشی میکشه و به من میگه به پسرت خوب رسیدگی نمیکنه! دعوا و بحث اونا بالا میگیره و عمر از خونه میزاره میره.

او به حاجی رشاد زنگ میزنه و میره کلانتری تا با مأمور برن به خونه ای که طاهر اونجاست و بچه هارو نگه داشته. بعد از رفتن عمر غمزه دردش میگیره و رو زمین میوفته او صداش در نمیاد که تونارو صدا کنه. عمر و حاجی با مأمورها به اون خونه رسیدن و پلیس میره داخلو بگرده. ادا و امینه را عالیه برده به جایی دیگه و میگه بهشون به خونه جدیدتون خوش اومدین اونا با ترس به هم نگاه میکنن. غمزه با موبایل به عمر میخواد زنگ بزنه که از حال میره. عمر وقتی میرسه خونه میبینه افتاده رو زمین او سریعا به اورژانس زنگ میزنه و وقتی میبینه قلبش نمیزنه شروع میکنه به ماساژ قلبی دادن. آمبولانس میاد و میبرنش به بیمارستان همه اوجا جمع میشن. وقتی به هوش میاد از عمر میپرسه بچه ام؟ و وقتی میفهمه بچه اش سقط شده گریه میکنه عمر سعی میکنه آرومش کنه. وقتی میره بیرون او با نوران به خاطر پنهان کاریش دعوا میکنه، دکتر میاد بیرون و میگه نگران نباشین همه چیز تحت کنترله…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا