خلاصه داستان قسمت ۱۳۵ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۳۵ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۱۳۵ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۱۳۵ سریال ترکی حسرت زندگی

غمزه با پسرش در حال بازی کردنه که عمر میره پیششون و میگه منم راه میدین به بازی؟ تونا میگه بیا جای من، من خیلی بازی کردم. بعد از کمی حرف زدن تصمیم میگیرن برن بخوابن که شوکران به عمر زنگ میزنه و میگه زنی که بچه هارو دزدیده بودو ما دزدیدیم آوردیم خونه عمر جا میخوره که غمزه فکر میکنه شعله زنگ زده دوباره بهش میگه چیه؟ دوباره کارت داره؟ نکنه پیژامه شو نمیتونه بپوشه! عمر میگه بابام بود گفت برم اونجا کارم داره غمزه که باور نکرده میگه آره برو حتما همینطوره برو نخواستیم نیا مهم نیست عمر که جا خورده و چاره ای نداره از اونجا میره سمت خونه شوکران. طاهر به اتاق عزت رفته که او بغلش میکنه و میگه تو دیگه برادرزاده ام نیستی همه چیزمی و بغلش میکنه طاهر خنجری برمیداره و میگه به خاطر همین عکس های دخترمو پخش کردی؟ عزت جا میخوره و میگه چی؟ طاهر میخواد با خنجر بهش حمله کنه که حسن با آدم‌ها میرن داخل که طاهر خنجرو مخفی میکنه و حسن میگه که عالیه انگاری دزدیده شده نیستش اصلا!

اونجا طاهر با عزت دعوا میکنه و با خنجر تهدیدش میکنه و میگه دخترامو بگین بیان اینجا اما آنها طاهر میگیرن و عزت میگه میبینی دختراتو ولی واسه آخرین بار! سپس میندازنش تو اتاقی که ادا و نیلوفر اونجا زندانین آنها جا میخورن از پدرشون که طاهر بغلشون میکنه سپس بهشون میگه که از اینجا نجاتتون میدم. عمر رفته پیش شوکران و وجدان و با عالیه صحبت میکنه و تصمیم میگیرن که عالیه جای بچه هارو بگه در عوضش اونو آزاد کنن تا بره. عمر باهاش میره به سمت جایی که بچه ها اونجا زندانین و کلید میده بهش و میگه برو ولی نگو من بهت کمک کردم٬عمرم میره و اول همه ی بچه هارو آزاد میکنه و گوشیشو میده تا به پلیس زنگ بزنن بیان اونجا سپس خودش میره پیش ادا و نیلوفر که با باز کردن در اتاق میبینه که طاهرم اونجاست سپس باهم از اونجا فرار میکنن. وقتی عزت در حاله فرار کردن طاهر جلوشو میگیره تا به پلیس تحویلش بده اما عمر میگه بزار فرار کنه تو هم گیر میوفتی! و عزت فرار میکنه آنها هم برمیگردن به خانه پیش حاجی. شوکران و وجدان هم اونجان و با دیدن بچه ها خوشحال میشن و بغلشون میکنن حاجی به طاهرم میگه بیا داخل که شوکران میگه بعد از اونهمه بلا واقعا میگی بیاد داخل؟ ادا میگه مامان بابا هم کمک کرد تا فراریمون بده سپس باهم میرن داخل….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا