خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .
قسمت ۱۴ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
دوروک سراغ مورات می رود تا بداند بحث آنها با مادرش سر چه بوده. مورات با ناراحتی می گوید که دریا خودش را مادر او نمیداند و دوروک از این که مادرش همچین حرفی به مورات زده ناراحت و کلافه می شود. مورات بیشتر از این موضوع را کش نمی دهد و چیز دیگری نمی گوید. ایپک مقابل کرم می نشیند و می گوید که هیچ علاقه ای به او ندارد و دوست ندارد او هم بیخود امیدوار بشود. اما کرم با عشق تمام می گوید: «فقط یک ماه بهم فرصت بده ایپک. اگه نخوای میرم. اما اگه همه چیز عوض شد و تو هم منو خواستی دیگه هرگز دستتو ول نمیکنم… » ایپک لبخند می زند و قبول می کند… دوروک و نژاد و عظیمه به خاطر حرفی که او به مورات زده سرزنشش می کنند. دریا با عصبانیت از جایش بلند می شود و فریاد می زند: «شما اصلا خبر دارین اون چیا به من گفته؟! اگه روش بشه خودش میگه! » و به اتاقش می رود. عظیمه سلطان با ناراحتی می گوید: «آدم به یه بچه یتیم همچین حرفی میزنه…؟ » امینه و فادیک حسابی از کرم برای حیات تعریف می کنند. ایپک برای این که آنها دست از سر کرم بردارند، می گوید که کرم آدم خلافکاری است و تازه هم از زندان برگشته. آنها از این خبر شوکه و حسابی ناراحت می شوند.
دخترها هم بعد از این موفقیت به بیمارستان و پیش آصلی می روند تا همه چیز را برای او هم تعریف بکنند. کرم به خاطر خوشحالی جوابی که ایپک به او داده، با بطری ای شراب به خانه ی مورات می رود تا این را با او جشن بگیرد. کمی بعد دوروک هم به جمع آنها می پیوندد. شب که می شود، رئیس روزنامه به مورات زنگ می زند و خبر میرساند که کسی به اسم جنک باعث پخش شایعه ها بوده. مورات هم فورا به چائلا زنگ میزند و از او می خواهد تا موقعیت مکانی جنک را برایش پیدا بکند. عظیمه سلطان دریا را مقابل خود می نشاند و خیلی جدی می گوید: «میدونم دنبال چی هستی ولی تا وقتی من زنده ام نمیتونی رابطه ی اون دوتا برادر رو خراب کنی. من به خاطر نژاد چیزی بهت نمیگم اما اگه یک بار دیگه همچین کاری بکنی میرم و به نژاد میگم. مواظب حرکتات باش. » مورات به همراه کرم و دوروک به محلی که جنک انجاست می روند. بین راه دوروک که فکر می کند مورات قضیه تجاوز او به حیات را فهمیده این را لو می دهد و مورات را بیشتر عصبی می کند. همین که مورات به محلی که جنک و دوستانش آنجا هستند میرسد، مشت محکمی به او می زند و همه با هم درگیر می شوند…
حیات و ایپک و آصلی کنار هم نشسته اند و آصلی می پرسد: «اگه مورات اینجا بود چیکار میکردی؟ » حیات به فکر فرو می رود و با لبخند تا می خواهد حرفی بزند، مورات در را باز می کند و با سر و صورت زخمی می گوید: «پرستار هست؟ » حیات با تعجب به او خیره می شود. مورات دعوای خودشان با جنک و دوستانش را برای او تعریف می کند و بعد آصلی به دوروک و ایپک به کرم و حیات به مورات رسیدگی می کنند. کمی بعد پلیس به خاطر شکایتی که جنک از آنها کرده، هرسه شان را به پاسگاه می برد. حیات و ایپک فورا خودشان را به اداره پلیس می رسانند و حیات به سمت جنک حمله می کند و به او می گوید: «تو چجور کثافتی هستی؟ تو بودی که به من نزدیک شدی. آقای پلیس مورات هیچ تقصیری نداره. » ایپک هم می گوید: «اینا صورت دوست پسر منو زخمو زیلی کردن باید تاوان بدن! » مورات و کرم از دور و با لبخند به ان دو خیره می شوند! خبر دستگیری پسران سارسلماز در اخبار پخش می شود. نژاد از شنیدن این خبر خیلی عصبانی می شود و حتی به حرف های دریا که از او می خواهد تا دوروک را از آنجا بیرون بیاورد توجهی نمی کند تا پسرانش یک شب را در زندان بمانند و کمی درس عبرت بگیرند.