خلاصه داستان قسمت ۱۷۹ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۷۹ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود.
خلاصه داستان قسمت ۱۷۹ سریال ترکی تازه عروس
عسل میخواد صورت هازار را با تیغ اصلاح کنه که بلا با دیدن اونا مدام سر و صدا میکنه و حواسشونو پرت میکنه تا جلوی کار اونارو بگیره هازار بهش میگه بلا یخورده آرومتر عسل تیغ دستشه خطرناکه! بلا به کارش ادامه میده که هازار عصبی میشه و خمیر اصلاح را از روی صورتش تمیز میکنه و میگه اصلا نخواستم. بلا خوشحال میشه و از عسل میخواد بیاد تا کمکش کنه. معتبر به قسمت کمپ رفته و برای کارگرها سخنرانی میکنه و میگه اگه من رأی بیارم برای همتون خونه های بتنی درست میکنم که از دست این چادرها راحت بشین و همگی تشویقش میکنن همان موقع قلندر با افرادش به اونجا میرن و به معتبر میگه اینجا چخبره؟ داری چیکار میکنی؟ معتبر میگه هیچی دارم با کارگرها صحبت میکنم و بعد از کمی حرف زدن باهمدیگه از اونجا به عمارت برمیگردن. قلندر به اهالی عمارت میگه اونا از کجا فهمیدن که ما میخواستیم بریم کمپ و با کارگرها حرف بزنیم که زودتر رفتن اونجا؟ یعنی کار کی میتونه باشه؟ خان میگه باران به اونجا رفت و آمد داشته. باران میگه چی میگین من رفتم زنمو دزدیدم آوردم اینجا اگه طرف معتبر بودم پس اینجا چیکار میکنم؟ قلندر و بقیه چپ چپ بهش نگاه میکنن و باران را با خودشون به جایی میبرن و شروع میکنن به شکنجه دادنش. بهش شوک برقی میزنن و میگن راستشو بگه اما باران میگه کار من نبوده بعد از کمی شکنجه دادن قلندر زغال داغ را به طرف سیبیلاش میبره و میگه اگه راستشو نگی میسوزونم که باران میگه کار من نبوده قلندر بهشون میگه نه راست میگه کار این نبوده وگرنه به خاطر سیبیلاشم که شده راستشو میگفت آنها جا میخوره و میگن پس یعنی کار کی بوده؟ آنها به عمارت برمیگردن و فکر میکنن که کار کی بوده باران میگه کسی که اونور واسش سود داشته باشه مثل خان.
همگی به طرف خان برمیگردن ولی خان میگه کار من نبوده اما باور نمیکنن و قلندر او را به عمارت دوران ها میفرسته. خان به اونجا میره و دست و پای خواهرش معتبر را میبوسه و میگه من فکرامو کردم دیدم هیچکی مثل لیدی پنبه کاراش درست نیست. آفت بهش میگه اگه به خاطر وعده مدیریت جایی اومدی باید بگیم تموم شده دیگه سمتی نمونده که به تو بدن خان میگه نه من خودم تصمیم گرفتم بیام واسه جایگاهی نیومدم. نازگل به اونجا میاد و میگه چیشد؟ برگشتی دنبالم؟ خان به واسطه معتبر باهاش حرف میزنه و میگه بهش بگو من با تو اصلا هیچ حرفی ندارم و کنی باهم بحث میکنن. بلا به حیاط عمارت میره که میبینه هازار با اوکسانا و عسل تو استخر تو حیاط برای آب درمانی بلا حرص میخوره که اوکسانا بهش میگه اونم بیاد تو آب بلا خوشحال میشه و میخواد بره که هازار میگه نه اوکسانا جون بلا به کارهای خودش برسه بسه شماها کافی هستین بلا حرص میخوره و میگه که اینطور. کامیل و قلندر به اونجا میان و میگن اینجا چخبره دیگه؟ بلا میگه دارن آب درمانی میکنن باباجون سپس برای درآوردن لج هازار به آنها میگه باباهای عزیزم میخواین باهمدیگه بیاین باهام دکتر؟ آنها میگن چیشده دخترم؟ بلا میگه هیچی میخوام صدای قلب بچه مو بشنوم آنها با خوشحالی میگن آره بریم میایم سپس میگن هازار هم بیاد بهتر نیست؟ هازار خوشحال میشه و میخواد از آب بیرون بیاد که بلا میگه نه ایشون به آب درمانیش ادامه بده شما بیاین کافیه و از اونجا میرن که هازار حرص میخوره. قلندر و کامیل با بلا به سونوگرافی رفتن که با شنیدن صدای قلب بچه حسابی ذوق زده و خوشحال میشن بلا میگه ازش یه نسخه میدین یه نفر دیگه هم هست که میخواد بشنوه دکتر قبول میکنه.
بلا وقتی به خانه میره تو اتاقش سی دی سونوگرافی را تو لپ تاپ میزاره و پخش میکنه صداشو و همان موقع که هازار داره میاد اتاق از در پشتی از اتاق بیرون میره و از پشت در نگاه میکنه. هازار با دیدن فیلم سونوگرافی و شنیدن صدای بچه اش گریه میکنه و میگه چقدر قلبت تند میزنه باباجون انگاری خیلی عجله داری بیای ماهم خیلی عجله داریم که زود بیای زود میگذره. هازار چشمش به بلا میوفته که بلا سریعا از اونجا میره و هازار میخنده. قلندر و بقیه تو سالن نشستن و تصمیم میگیرن که کجا برن برای سخنرانی عایشه. وآسیه از پشت در اتاقشان حرف های اونارو میشنون و آسیه چشمش به عایشه میوفته و به خودش میگه میخوای چیکار کنی فسقلی چی تو سرته؟! عایشه به هوای خوابیدن از اونجا میره که آسیه هم تمام حواسشو جمع میکنه. وقتی همه خوابن عایشه از خانه بیرون میره که آسیه تعقیبش میکنه او به عمارت دورانها میره و جا رو به معتبر لو میده آسیه ازشون فیلم میگیره و سریعا به عمارت برمیگرده و فیلمو به قلندر و بقیه نشون میده آنها حسابی جا میخورن که عایشه همان موقع به عمارت برمیگرده و با دید نبقیه تو سالن جا میخوره و میگه هنوز نخوابیدین؟ قلندر به جورابی که رو سرش کشیده و هنوز درنیاورده اشاره میکنه و میگه اون چیه؟ عایشه میگه حواسم نبوده تو سرم مونده همینجوری کشیدم قلندر فیلمو بهش نشون میده و میگه این چیه؟ عایشه حسابی جا خورده و نمیتونه چیزی بگه که قلندر ازش میخواد اونجارو ترک کنه و از عمارت بره پیش معتبر. عایشه با ناراحتی اونجارو ترک میکنه که قلندر میگه میخوام کاری کنم که مجازات بشن آسیه فکر میکنه میخواد بکشتشون که سعی میکنه جلوشو بگیره اما قلندر جلوی آسیه زانو میزنه و میگه با من ازدواج میکنی؟ آسیه شوکه میشه و از خوشحالی عقد دائم او را در آغوش میگیره و همگی دست میزنن و خوشحال میشن…..