خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی داستان یک شب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعه‌های تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.

قسمت ۱۸ سریال ترکی داستان یک شب

تو خونه عاصف همه در حال حرف زدنن درباره وضعیت پیش اومده که ماهر بهشون میگه من و سیلا باهم یه تصمیمی گرفتیم امشب یه نامزدی میگیریم بعد عقد میکنیم اونا جا میخورن و میگن واقعا داری راست میگی؟ به خاطر ما این کارو میکنی؟ ماهر تأیید میکنه و میگه بالاخره به ازدواج فرمالیته ست همگی خوشحال میشن و عفت بغلش میکنه جان افرا که از پشت در حرفاشونو شنیده اشک میریزه و میره تو حیاط. ماهر میره پیشش که جان افزا بهش میگه حرفاتو شنیدم میخوای باهاش ازدواج کنی؟ ماهر میگه خودت گفتی فراریش بدم! جان افزا میگه گفتم فراریش بده کمکش کن نه اینکه عقدش کن! ماهر میگه فرمالیته ست واقعی نمیشه و باهاش حرف میزنه. ثریا با ماهر قهر میکنه که ماهر وقتی میفهمه به خاطر ازدواجش با سیلا قهر کرده بهش میگه که این فرمالیته ست واقعی باهاش ازدواج نمیکنم که خود جان افزا هم میدونه بهش گفتم ثریا خیالش راحت میشه و آماده اش میکنه.

سیلا و ماهر در حال آماده شدن هستن و جان افزا تو اتاقش گریه میکنه که ماهر میره پیشش و سعی میکنه آرومش کنه و میگه که خیالت راحت چیزی واقعی نیست! سپس از اونجا میره تو سالن. یه نفر به مادربزرگ جان افزا زنگ میزنه و بهش میگه که بیاد اونجا دنبال دخترش او با سارا سریعا راه میوفتن به سمت آدرس. بعد از رفتن ماهر عفتمیره پیش جان افزا و بهش میگه که امشب ماهر عقد میکنه این ازدواج باید سر بگیره تو انقد خودخواهی که به خاطر احساس خودت جون سیلا و بچه اش و پسر فرمان و عاصف خان را به خطر بندازی؟ ندیدی جابر خان چجور آدمیه! سپس بهش میگه یه نامه بنویسه و بره او میگه احتیاجی به نامه نیست انگشترو بدین بهش خودش دیگه نمیاد و میره. تو سالن همه نشستن که ماهر با دیدن عاقد میگه اینجا چخبره؟ و به پدربزرگش نگاه میکنه که همان موقع از خدمه پیشش میرن و انگشترو بهش میدن و میگه که جان افزا خانم رفت او جا میخوره و میره تو حیاط که میبینه جان افزا با مادربزرگش روبرو شده. اونجا عفت مادر کورشاد را میبینه و میشناستش و جا میخوره…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا