خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی داستان یک شب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعه‌های تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.

قسمت ۲ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۲ سریال ترکی داستان یک شب

تو خونه ییلمازها مراسم عزاداری برای کمال پسر گلزار که جوان مرگ شده برگزار شده. تو آشپزخانه به مادربزرگ کمال خبر میدن که گلزار خانم داره اتاق کمال میریزه بهم او میره پیش گلزار و میپرسه چیشده؟ او میگه هنوز هفتم پسرم نشده دارین اتاقشو خالی میکنین؟ تو چی میدونی از درد من؟ مادربزرگ سیلی تو صورتش میزنه و از بقیه میخواد تا برن از اتاق. سپس باهاش ح ف میزنه و میگه الان ۷ روز از اتاق بیرون نیومدی میخوای مثل ثریا دیوونه بشی؟ من پسرتو بهت برمیگردونم او میگه من پسرم مرده چجوری میخوای برگردونی؟ او میگه سیلا بچه پسرتو حامله ست او جا میخوره و میگه اگه بفهمن میکشنش! مادربزرگ میگه نمیزاریم بفهمن باید سریعا یکی با سیلا ازدواج کنه! گلزار میگه کی؟ ما که پسر مجرد نداریم! او میگن داریم آخرین نوه ییلمازها یعنی ماهر! سپس عاصف به عمارت میاد که مادربزرگ میره پیشش و میپرسه چیشد به ماهر زنگ زدی؟ او میگه هرچی زنگ میزنم جواب نمیده مادربزرگ میگه باید بیاد و با سیلا ازدواج کنه وگرنه نابود میشیم! جان افزا با گوشی ثریا مادر ماهر بهش زنگ میزنه و خبر میده که مادرتونو آوردم پیش پدرتون او تشکر میکنه و خیالش راحت میشه سپس با عمو طاهرش که تو میدان مرکز شهر بهم رسیدن میرن سمت قبرستان.

جان افزا به طرف خانه میره و ماجرارو برای سارا تعریف میکنه او ازش میخواد شب برن آبشار چون ماه کامله اینجوری انگشترشونو بندازن تو آب که نیمه گمشدشون پیدا بشه جان افزا اول مخالفت میکنه اما بعد قبول میکنه و میگه هرچی شد پای خودته جواب بابامو خودت میدی و میره. شب جان افزا برای مادربزرگش ماجرای شب گذشته رو تعریف میکنه مادربزرگش وقتی اسم شوهر ثریا را میشنوه که مهمت ییلماز بوده و رئیس پلیس بوده جا میخوره و به خودش میگه پس بالاخره برگشتین! پس وقتش شده. ماهر با برداشتن مادرش میرن سمت خونه و بعد از خوابیدنش با عموش درباره مرگ پدرش باز حرف میزنه و میگه اون کورشاد بالاخره یه دم به تله میده گیرشون میندازم دیگه من برگشتم! سپس بعد از رفتن عموش میره سمت همان آبشاری که جان افزا و سارا میخوان برن اونجا چون با پدرش اونجا همیشه ماهیگیری میکرده.

او رسیده و اونجا یاد خاطراتش میوفته از طرفی جان افزا و سارا رسیدن و تو دوتا ظرف شمع روشن میکنن و انگشتر میزارن سارا میگه واسه هرکدوم خاموش نشه یعنی امسال ازدواج میکنه مال سارا خاموش میشه اما واسه جان افزا نه آنها از یه جایی به بعد رد شمعو گم میکنن و میگردن دنبالش. پایینتر ماهر شمعو میبینه و برمیداره اونجا آنها همدیگرو دوباره میبینن و جان افزا باهاش دعوا میکنه وقتی میخواد بره جلو تا انگشترشو بگیره ماهر میبوستش که او سیلی میزنه بهش در آخر ماهر میگه هروقت اسمتو گفتی بهم انگشترتو میدم و میره. آنها به خانه برمیگردن و پدر جان افزا اونو میبینه و میگه کجا بودی؟ او میگه رفته بودیم دم آبشار انگشتر بندازیم جایی نرفتیم، کورشاد باهاش دعوا میکنه و میگه سه روز دیگه قرار ازدواج کنی جان افزا میگه چی؟ با کسی که نمیشناسمش؟ و مخالفت میکنه که کورشاد میگه ازت نظر خواستم. او میره پیش مادربزگش که بهش میگه تمام تلاششو بکنه خودشو نجات بده. فردای آن روز ماهر رفته به محل کار عمو طاهر و ازش میخواد پرونده های مربوط به کورشاد بیاره تا بررسی کنه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا