خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی داستان یک شب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعه‌های تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.

قسمت ۳۱ سریال ترکی داستان یک شب

سلیم عزرا را تو اتاقی زندانی میکنه و بیرون با جان افزا بحث میکنه و بهش میگه که باید لباسی که بهت دادم را بپوشی و به زور میخواد اونو متقاعد کنه که بپوشه و میگه من تا الان بدون خواسته کسی بهش دستم نزدم تو هم زن میشی جان افزا میگه من الانشم زن ماهرم! سلیم میگه سند کو؟ و جان افزا باهاش دعوا میکنه و بهش میگه ولم کن! تو اون کش مکش ماهر از راه میرسه و سلیم کتک میزنه سپس دست جان افزارو میگیره و میبره جلوی در خانه سلیم از پشت سر با اسلحه صداشون میکنه و میگه که وایسن کورشاد وقتی میبینه میخواد شلیک کنه از پشت سر بهش شلیک میکنه آنها شوکه میشن که کورشاد به جان افزا میگه برو دخترم اینبار با ماهر برو و پشت سرتم نگاه نکن نگران ما هم نباش! آنها از اونجا میرن و کورشاد سلیم را به بیمارستان میبره. تو ماشین جان افزا گریه میکنه و میگه فکر کردم دیگه برنمیگردی منو ول کردی رفتی و میخواد ماجرای شب عقدو بهش بگه که ماهر بهش میگه الان نمیخوام هیچی بشنوم چیزی نگو و میره سمت همون کلبه جنگلی که همه چیز از همونجا شروع شده بود.

ماهر اونجا باهاش حرف میزنه و از دلخوریش بهش میگه که من با اینکه یه قبر بینمون بود تورو جدا از پدرت حساب کردم و به خاطر تو از خیلی کارها دست کشیدم ولی تموم شد من دیگه اون ماهر سابق نیستم به قولم عمل میکنم که گفته بودم باهات ازدواج میکنم ولی با یه ماهر دیگه طرفی کسی که به کارش برگشته و یه هدف داره. نمیگم واست کم میزارم نه از همه چیز بی نیازت میکنم تو عمارت زندگی میکنی ولی نه تو دیگه شهرزادی نه من اون ماهر عاشق پیشه تصمیمتو بگیر تا صبح وقت داری فکر کنی. جان افزا گریه میکنه و از عشقش بهش میگه ولی تأثیری نداره دیگه. صبح وقتی ماهر از خواب بیدار میشه جان افزا میگه ازدواج میکنم باهات و همه چیزو درست میکنم دوباره میشن شهرزادت. رشید میره بیمارستان پیش کورشاد که حال سلیمو میپرسه او میگه وقتی ماهر و جان افزا داشتن میرفتن میخواست بهشون شلیک کنه ولی خودش تیر خورد رشید میگه کار ماهر بود؟ او میگه نه از یه جای دیگه بهش تیر زدن!…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا