خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۳۵ سریال ترکی مروارید سیاه
کنعان با عزیز توپراک صحبت میکنه و درباره ابرو و کاری که کرده بود حرف میزنه که احمد حرفای آنها را میشنوه عزیز به کنعان میگه باید جلوی احمدو بگیریم که به این دختر نزدیک نشه! خیلی خطرناکه! احمد به اونجا میره و میگه لازم نیست جلومو بگیرین خودم حرفاتونو شنیدم و از اونجا میره. او دم در خانه وورال میره تا ابرو را ببینه و باهاش حرف بزنه ابرو جلوی در با احمد حرف میزنه و او بهش میگه اومده بودم تا بهت پیشنهاد ازدواج بدم اما دیدم که اشتباه میکردم انقدر عاشقت بودم که چشمام کور شده بود و چیزهایی که بقیه میدیدنو نمیدیدم! همه چیزو فهمیدم میدونم که چیکار کردی با ایرماک ابرو جا میخوره و بهش میگه خب الان توقع داری من چیکار کنم؟ مگه من بهت قول و قراری داده بودم؟ احمد میگه نه ولی پیش خودم همه چیز دیگه تموم شد و از اونجا میره. تو حیاط سینان با ابرو حرف میزنه و میگه دیدم چه جوری با احمد رفتار کردی دلم خنک شد و بهش پیشنهاد میده تا دوست دختر خودش بشه ابرو بهش یادآوری میکنه که من نمیتونم زن شما را فراموش کنم یادتون نره که شما متاهلین و از اونجا میره.
جانان با ایرماک تو خونه در حال حرف زدنن درباره مراسم ازدواج و ایرماک به جانان میگه من به کنعان نگفتم چیزی که حقیقتو میدونم حواست باشه کنعان نفهمه ابرو داره حرفاشونو میشنوه که یک دفعه تلفنش زنگ میخوره. او وانمود میکنه که اصلاً حرفاشونو نشنیده و تازه از راه رسیده و به اتاقش میره. خلیل پدرش بهش زنگ زده و ازش آدرس عزیز توپراک را میخواد که ابرو بهش میگه تو به اون چیکار داری؟ و ازش میخواد تا فاصله بگیره از عزیز اما وقتی اصرار پدرشو میبینه بهش میگه پس اگه بلایی سرت اومد به مشکل خوردی سمت من نیا و تلفنو قطع میکنه. غزال بعد از رفتن وورال با کنعان تو کافه قرار میذاره و بهش میگه که از شرکت امنیتی به وورال زنگ زدم و تمام ماجراهای دیروزو واسش گفتم. کنعان میگه بهش گفتن که تو رو هم اونجا دیدم؟ و رفته بودی طلب فیلمو کرده بودی؟ غزال میگه نمیدونم چیزی بهم نگفت اما رفتارش یه جوری شده انگار از چیزی خبر داره!….