خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی داستان یک شب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعههای تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.
قسمت ۳ سریال ترکی داستان یک شب
کورشاد به جام افزا میگه امشب باید بری با اونی که قرار ازدواج کنی شام بخوری تو راه نجات مایی جان افزا میگه یعنی منو میخوای قربانی خودت کنی؟ او میگه این همه سال تو ناز و نعمت زندگی کردی بزرگ شدی که یه روز به دردم بخوری دیگه! الانم برو آماده شو واسه شب جان افزا با گریه میره. شب او آماده شده تا بره سمت رستوران، ماهر با همکارش قربان هم تو همون رستوران قرار دارن. ساواش که برای کورشاد کار میکنه حسابی عاشق جان افزاست و به قربان که نفوذیه بین پلیسها زنگ میزنه و بهش میگه باید کمک کنی یجوری این جنسارو از تو خونه بیرون ببریم اگه موفق بشیم جلوی این عروسی گرفته میشه! قربان میگه اگه قراره جان افزا قربانی بشه بزار بشه واسه ماجرای عشق و عاشقی تو که نمیتونم خودمو به خطر بندازم! و تلفنو قطع میکنه.
او تو دستشویی حرف میزده وقتی میره ماهر از تو دستشویی بیرون میاد و با خودش میگه بیشرف! او که فهمیده قربان نفوذیه و به کورشاد کمک میکنه تصمیم میگیره نقش بازی کنه که چیزی نمیدونه و میره سر میز پیشش. آنها نشستن و باهم حرف میزنن که جان افزا سر میز سلیم میره ماهر اونو میبینه و جا میخوره. سر میز جان افزا بهش میگه که من راضی به این ازدواج نیستم گفتم اگه باهاتون درمیون بزارم خودتون جلوی این ازدواجو میگیرین سلیم میره کنارش میشینه و دستشو میگیره و میگه اصلا واسم مهم نیست من دوست دارم آدمارو رام کنم و دستشو به حدی فشار میده که جان افزا دردش میاد و اشک میریزه ماهر اینارو میبینه. سلیم مثل برده با جان افزا رفتار میکنه که وقتی جان افزا میره تو دستشویی گریه میکنه و خودشو میخواد آروم کنه وقتی سر میز میخواد برگرده ماهر جلوی دهنشو میگیره و میکشه کنار و اونو از اونجا فراری میده.
بعد از کمی کل کل کردن تو جاده جان افزا یه خونه دیگه رو نشون میده و اونجارو خونه خودش نشون میده و پیاده میشه و بعد از رفتن ماهر میره خونه خودشون. اونجا پدرش باهاش دعوا میکنه و سیلی تو صورتش میزنه و میگه به خاطر این کارت فردا صبح عروسیه جان افزا با گریه میره. مادر کورشاد میره اتاق کورشاد و بعد از ۲۱ سال باهاش حرف میزنه و میگه جلوی این عروسیو بگیر اما کورشاد میگه نمیشه تو دردسری افتادم که فقط به دست جان افزا از این مخمصه میایم بیرون وگرنه همه نابود میشیم! مادرش میگه روز تقاص پس دادنت رسیده و میره. فردای آن روز جان افزارو با چشم گریان آماده میکنن. مهمان هم کم کم از راه میرسن و از پنجره جان افزا و سارا میبینن که کمیسر و کمیسر ارشد هم اومدن که با دیدن ماهر جا میخورن….