خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی داستان یک شب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعههای تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.
قسمت ۴۷ سریال ترکی داستان یک شب
سودا از فرمان میپرسه اینجا چخبره؟ اون انگشتره؟ اینجا چیکار میکنین؟ افسانه سریع میگه راسیتش سودا خانم داداش فرمان واسه شما یه سورپرایزی تدارک دیده بود ازم کمک خواست میخواست واسه سال نو بهتون بده ولی الان فهمیدین دیگه فرمان ناچارا تأیید میکنه و از افسانه تشکر میکنه به خاطر همکاریش سودا حسابی از انگشتر خوشحال میشه و قربون صدقه فرمان میره که افسانه ناراحته و بغضشو قورت میده. فردای آن روز جان افزا و سارا باهمدیگه صحبت میکنن درباره اتفاقات و جان افزا میگه وقتی چشامو بسته بودم ماهر فکر کرد من خوابم سرمو بوسید و گفت این ازدواجو واقعی میکنم سارا خوشحال میشه و میگه بعد تو به عشق این پسر شک میکنی؟ این دیوانه وار دوست داره! از طرفی ماهر با صالح رفتن به طلا فروشی و اونجا برای جان افزا انگشتر میخره و به صالح میگه واسش یه هتلی خونه ای رزرو کنه میخواد با جان افزا تنها باشه. فرمان به ماهر زنگ میزنه و میگه که یه جاییو رزرو کردم برای جشن سال نو خانوادگی خوش بگذرونیم. بعد از قطع تماس افسانه باهاش بحث میکنه و میگه با زنت میخوای سال نورو شروع کنی؟ فرمان میگه خوب چیکار کنم یه جشن خانوادگیه! افسانه میگه خب میتونی منو هم ببری اگه جرات داری منو نبر! و از اونجا میره که فرمان کلافه میشه.
جیلان رفته بوده پیش سلیم تا چیزهایی که واسش فرستاده بود را بهش پس بده تو راه با دوستش حرف میزنه که یک دفعه یه ماشین کنارش وایمیسه و اونو به زور میبرن. آنها طلبکارهای مادرش هستند جیلان بهشون میگه اون گوشیش خاموشه اینجا اصلاً نیست و نمیاد! اون مرد میگه به نفعشه که بیاد سپس بهش زنگ میزنند که تلفن زنگ میخوره و جیلان جا میخوره او به مادرش میگه که هرچی میخوان واسشون بیاره و اونو از اونجا نجات بده وگرنه میکشنش! اما مادرش بهش میگه معذرت میخوام دخترم و تلفنو قطع میکنه. وقتی اسلحه را روی سر جیلان میذارن او بهش میگه میدونم به کی زنگ بزنم تا پولتو بیاره و به سلیم زنگ میزنه. از طرفی سودا رفتارها و کارهای اخیر فرمان را به خاطر میاره و به او و افسانه شک میکنه سپس خودشو کنترل میکنه تا مطمئن بشه. سلیم وقتی به اونجا میره گروگانگیر با دیدنش جا میخوره سلیم بهش میگه تو منتظر من بودی؟ و تو سرش میزنه سپس جیلانو از اونجا میبره. وقتی میرسونتش خونه جیلان ازش تشکر میکنه بابت نجات دادنش که سلیم میگه همیشه رو کمک من حساب کن…