خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .
قسمت ۴ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
مورات برای عکس برداری پروژه جدید به باغی می رود و نظاره گر کار توال، طراح شرکت و دیدم می شود. دیدم جلو می رود تا با مورات روبوسی بکند اما مورات خودش را عقب می کشد و فقط به دست دادن با او بسنده می کند. دوروک دلیل حال بد دیدم را می پرسد و دیدم در مورد دستیار منشی جدید می گوید. دوروک می گوید: «اصلا جلوی برادرم در مورد اون دختره بد نگو. اون عشق بچگی داداشمه.» دیدم با شنیدن این حرف از پیش هم ناراحتر می شود. بعد هم برای عکاسی روی تابی می نشیند و ژست می گیرد. همان موقع هم حیات وارد باغ می شود و از دور طناب تاب را می بیند که در حال پاره شدن است. او دوان دوان سعی می کند خودش را به دیدم برساند تا مانع افتادن او بشود. اما قبل از رسیدن او طناب تاب پاره می شود و حیات هم که هول کرده برای اینکه زودتر به دیدم برسد، از روی حوض می پرد اما داخل آن می افتد! مورات متوجه او شده و خنده اش می گیرد اما بعد به سمت حیات می رود و دست او را می گیرد تا بیرون بکشد. دیدم از دیدن این صحنه بیشتر دلخور می شود. کمی بعد توال، حیات را به اتاق پرو خودش می برد و لباس زیبایی به او می دهد تا به تن بزند. اما حیات می گوید که لباس ها زیادی لختی و باز است و در اخر مجبور می شود به حرف توال گوش بدهد.
وقتی لباس زیبا و کوتا قرمز را می پوشد و و از اتاق بیرون می آید همه مات و مبهوت او می مانند. مورات و دوروک به او خیره می شوند و حتی دیدم هم از این که انقدر دختر معمولی ای مثل او تغییر کرده متعجب می شود. بالاخره مورات و حیات سوار ماشین می شوند تا به جلسه شان با عرب ها برسند. در مسیر، مورات از محل تحصیل و رزومه ی حیات می پرسد و حیات هم که از قبل رزومه سونا را حفظ کرده جواب تمام سوالاتش را می دهد. بعد هم با استرس وارد جلسه می شود. ایپک از قبل با سونا هماهنگ کرده تا از طریق هندزفری بتواند حرف های عرب ها را ترجمه بکند و به گوش حیات برساند. ولی از طرفی هم چون سونا جایی خارج از شهر است وسط مکالمه صدایش قطع و وصل شده و باعث می شود حیات کمی من و من کنان صحبت بکند. بالاخره وقتی مکالمه با عرب ها تمام می شود، مورات به سمت عرب ها رفته و از انها به زبان انگلیسی تشکر می کند. حیات به خاطر اینکه تمام مدت مورات می توانسته با آنها انگلسی مذاکره کند اما او را به امتحان کشیده نگران می شود و فکر می کند که حتما مورات کمی به او شک کرده است.
دریا مدام در گوش دوروک می خواند که برادرش مشغول زیراب زدن او است تا شرکت را مال خود بکند. دوروک ابتدا به حرف های مادرش توجه نشان نمی دهد اما وقتی دریا در مورد این که مورات درست موقعی که نژاد تصمیم گرفته شرکت را به یکی از انها واگذار بکند تصمیم به توسعه ی شرکت گرفته، صحبت می کند کمی دوروک را به فکر فرو می برد. بعد از جلسه، مورات تصمیم می گیرد حیات را از آنجایی که خانه اش در همان نزدیکی و بالاشهر است برساند. حیات با نگرانی قبول می کند و از طرفی وقتی امینه پشت سر هم به او زنگ می زند، مضطرب می شود. اما از شانس خوبش، ایپک به صورت اتفاقی پشت سر ماشین کرم، راننده مورات می رود و حیات با دیدن او فورا از مورات خداحافظی کرده و سوار ماشین ایپک می شود تا با خیال راحت به خانه برود. وقتی بالاخره شب، ایپک و حیات به خانه می رسند، امینه با دیدن سر و وضع حیات شوکه شده و می گوید: «اخه این چه شغلیه… » و غش می کند.