خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…
خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی تازه عروس
دیلان با بلا درد و دل میکنه و میگه نه داداشم نه آبجیم منو درک نمی کنن هیچیو واسه من نمیدونن آبجیم خودش هرکاری داره میکنه واسه قلندرخان! داداشم این همه سال منتظر عشقش موند! ولی حالا به من میگن از عشقش دست بکش! بلا میگه غصه نخور من هستم دیلان میگه واقعا؟ تو منو دوست داری؟ با اون همه کاری که کردم؟ بلا میگه آره، شیرین هم میاد و میگه منم هستم! تو اولین دوست من بودی از وقتی که چشم باز کردم تو بودی! دیلان میگه واقعا؟ آنها میگن آره و باهمدیگه میخندن و دیلان خوشحال میشه. خان وقتی پاش به زمین میخوره میگه خداروشکر! پام بالاخره خورد زمین سپس باهمدیگه سر اینکه چرا از بالن و هواپیما میترسن حرف میزنن و بحث میکنن. سپس باهمدیگه میرن تو یه رستوران سنگی تا کباب بخورن. آفت و نازگل از اونجا حسابی خوششون میاد. آنجا آسوده را میبینن که با یه مرد نشسته و در حال خوردن غذاشون هستن. خان و گوکان میخوان برن به حسابشون برسن که نازگل میگه نه صبر کنین از فرصت باید استفاده کنیم و شروع میکنن به عکس گرفتن از آنها. خان یه عکس را برای قلندر میفرسته. قلندر درحال ناله کردن است و به هازار و جمیل میگه اگه میدونستم کجاست میرفتم پیشش تا راضیش کنم برگرده ولی چیکار کنم که نمیدونم کجاست! همان موقع عکسی که خان واسش فرستاده را میبینه و میگه وای خدا این آسوده ست! سپس خوشحال میشه. خان بهش زنگ میزنه و میگه دیدی عکسو بابا؟ قلندر میگه آره کجایی؟ آدرس کجاست؟ بگو تا بیام اونجا! خان اسم شهرو میگه که قلندر میگه اونجا چیکار میکنی؟ واسه چی رفتی؟ خان میگه حالا اینش مهم نیست این مهمه که شما اونجا دارین غصه میخورین بعد این خانم اینجا با این مرد داره خوش میگذرونه! قلندر میپرسه اون مرد کیه؟ خان میگه نمیدونم بابا فقط دوتایی دارن غذا میخورن. قلندر میگه همونجا باش چشم از روش برندار من الان هوایی میام اونجا.
هووها با بلا تو آشپزخانه نشستن و عایشه میگه یه چیزی تو سینه ام سنگینی میکنه استرس دارم! معتبر میگه چیزی نیست اون یه سینی باقلواییه که خوردی گیر کرده! و میخندن اما عایشه میگه حس بدی دارم نکنه آسوده پیداش شده؟ بلا بهشون میگه نه مامان عایشه اگه همچین چیزی بود میفهمیدیم! اخبار زود میپیچه! هازار به اونجا میاد و به بلا میگه عشقم میای باهم حرف بزنیم!؟ آسیه میگه خیر باشه پسرم چیشده؟ هازار میگه هیچی میخوام با زنم یه حرف خصوصی بزنم معتبر میگه حرف خصوصیتون درباره آقای ما نیست که! هازار میگه نه سپس هازار با بلا به طرف اتاقشون میرن عایشه بهشون میگه بیاین بریم فالگوش وایسیم تا ببینیم چی میگن. هازار به بلا میگه آماده باش که هر لحظه امکان داره جنگی اینجا رخ بده بلا میگه چرا؟ هازار میگه آسوده پیدا شد الانم بابا قلندر رفت سراغش! هووها میشنون و حسابی بهم میریزن سپس میگن بیا همش زیر سر بلا و هازار بوده اونا رفتن پیداش کردن! اما بعد از چند دقیقه میگن نه زیر سر بلا بوده هازار هم خبر نداشته! سپس عایشه میگه باید یه کاری کنیم که این بلا سرجاش بشینه! آنها میگن چجوری؟ عایشه میگه خوب این عمارت و آدم هاش سپرده شده به بلا حالا اگه دزد بزنه به عمارت چی میشه؟ اعتماد آقا نسبت به بلا سلب میشه و از عروس محبوب بودن کنار میره! آسیه میگه خوب حالا باید چیکار کنیم؟ عایشه میگه بیاین جلو واستون نقشه را بگم. قلندر به رستورانی که آدرسشو خان داده بود میرسد و سراغ آسوده خانم را میگیره خان میگه بالا نشسته ولی الان اون مرد هم کنارشه خودتو کنترل کن فعلا نباید دیده بشیم سپس از دور آسوده را زیر نظر میگیرن.
قلندر وقتی میبینه اون مرد برای آسوده گر خریده ناراحت میشه و با عصبانیت میخواد بره پیششون که خان جلوشو میگیره و قلندر میگه مگه نمیبینی داره جلو چشام از دستم میره! آنها تعقیبشان میکنن که میبینن به اسب سواری تو طبیعت رفتن آنها هم با شهر به دنبالشان نیافتند. از آنجا آسوده با اون مرد به یک کلوپ میرن. انها هم به دنبالشون میرن. آنها اول رو صندلی نشستن تا اینکه اون مرد بلند میشه و کمی میرقصه قلندر با خودش میگه خداروشکر آسوده از این سبک بازیا بدش میاد! سپس همان موقع آسوده را بلند میکنه و باهم شروع میکنن به رقصیدن قلندر میره سراغشون که خان جلوشو میگیره و تز اونجا بیرونش میکنن. آنها بعد از کلوپ به هتل میرن و آسوده به خاطر روز خوبی که واسش رقم زده بود تشکر میکنه اون مرد هم میگه به منم خیلی خوش گذشته باید باهات یه حرف خیلی مهمیو بزنم سپس دستشو میبوسه و میگه سر شام میبینمت و میره. قلندر نفسی راحت میکشه و میگه بالاخره رفت! عایشه و معتبر و آسیه وقتی همگی خوابیدن جمع میشن و عایشه میگه باید عملیاتو کم کم شروع کنیم! یکسری وسایل میدزدیم و از اتاق آفت و نازگل شروع میکنیم اول آسیه میگه اگه گیر افتادیم چی؟ چیکار کنیم؟ عایشه میگه فکر اونجاشو کردم سپس به هرکدومشون یه جوراب میده و میگه بکشین رو سرتون تا شناسایی نشین آنها تایید میکنن و عایشه میگه بریم ببینیم چی پیش میاد!….