خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی داستان یک شب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعه‌های تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.

قسمت ۷ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۷ سریال ترکی داستان یک شب

بعد از مراسم سلیم و جان افزا با کورشاد میرن. رشید و ماهر اونارو تعقیب میکنن که تو جاده سلیم و بقیه ماشین ها از هم جدا میشن ماهر دنبال سلیم میوفته و به بقیه میگه ماشینارو تعقیب کنند. رشید به ماهر میگه داری چیکار میکنی؟ از هدف داری دور میشی! با اون دختر چیکار داری تو؟ از طرفی سلیم تو ماشین میگه که ماهر دنبالمونه جان افزا خوشحال میشه و میگه بزن کنار! سلیم میگه به خاطر تو نیومده تو یه مهره بودی دنبال کورشاد اومده! کورشاد میگه دنبال من؟ سلیم ماجرای کشته شدن پدر ماهر را میگه که مقصرش کورشاد بوده چون به ساواش گفته بود بکشتش جان افزا جا خورده و با شنیدن اسمش یاد زنی میوفته که برده بودتش سر قبر شوهرش و میفهمه اون زن مادر ماهر بوده. سلیم به جان افزا میگه کمربندتو ببند و با سرعت بالایی رانندگی میکنه جان افزا و کورشاد ازش میخوان آروم بره به کشتنشون میده اینجوری! ماهر سر راه آنها وایساده و رشید هرکاری میکنه که بره اونور نمیره و میگه اون واینمیسته! سلیم ماشینو منحرف میکنه و تو اون وضعیت سریع کمربند کورشادو باز میکنه تا پرت بشه.

آنها به بیمارستان میرن و سلیم تو بیمارستان به جان افزا میگه کسی که باعث این اتفاق بود ماهر بود نه من! من میخواستم از دستش فرار کنم تا پدرت گیر نیوفته! فردی به اسم مصطفی میره سراغ مادربزرگ ماهر و میره باهاش حرف میزنه و خط و نشون میکشه درباره ازدواج ماهر با سیلا و بعد از کمی کری خوندن از اونجا میره. او وقتی عاصف میرسه باهاش حرف میزنه و میگه تو اگه میخواستی ماهرو میوردی چرا نیاوردیش؟ او بهش میگه همه چیزش شبیه مهمت پسرمون بود به خودم گفتم مگه پسرمون چیکار کرده بود که از خودمون روندیمش؟ در آخر زنش بهش میگه یا ماهر میاد اینجا ازدواج میکنه یا هممون نابود میشیم عاصف میگه اون ماهری که من دیدم نمیاد! ماهر رفته پیش مادرش و بهش سر میزنه سپس میره پیش جان افزا که او با دیدنش دعواش میکنه و میگه اومدی چیکار؟ دلت هنوز خنک نشده؟ او میگه واسه تو اومدم و بهش میگه که اون عروسی ساختگی بوده جزء نقشه بوده جان افزا میگه ساختگی بود؟ ولی قول من الکی نبود ماهر میگه چه قولی؟ جان افزا میگه که چه قولی با سلیم گذاشته بوده و میگه من مثل تو نیستم قولم قوله حرف یه بار از دهنم میاد بیرون و با سلیم میرم و میره پیش مادربزرگش که ماهر با کلافگی از اونجا میره…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا