علت فوت رضا بابایی نویسنده و پژوهشگر چه بود؟

در این مطلب، توضیحاتی درباره علت فوت رضا بابایی نویسنده و پژوهشگر خواهیم داشت! با ما همراه باشید. رضا بابایی ، نویسنده نواندیش دین و ادبیات و پژوهشگر فرهنگی، پس از مبارزه ای طولانی با بیماری سرطان، صبح امروز ۱۸ فروردین ماه سال ۱۳۹۹ شمسی در شهر قم درگذشت.

علت فوت رضا بابایی

پژوهش‌ های رضا بابایی در حوزه مثنوی معنوی در جامعه ادبی ایران بسیار مهم و اثرگذار بود. از او به عنوان یکی از سرشناس‌ ترین اساتید ادبیات فارسی در حوزه علمیه قم نام می‌ بردند! رضا بابایی ، پژوهشگر حوزه دین‌ شناسی بود و از جمله آثار او می‌ توان به کتاب‌ هایی چون ” دیانت و عقلانیت ” ، ” آیین قلم ” ، ” بهتر بنویسیم ” ، ” نگاهی به اعجاز بیانی قرآن ” و ” پیوند جان و جانان ” و… اشاره کرد.

رضا بابایی همچنین کانالی در پیام رسان تلگرام به اسم ” یادداشت‌ ها ” داشت که در آن نکات مهمی را در نقد فرهنگ می‌ نوشت؛ وی همچنین در این کانال، نویسندگی و ویراستاری را نیز آموزش می‌ داد. در دی ماه سال ۱۳۹۸ شمسی، به همت برخی نهادهای حوزوی از جمله انجمن‌ های علمی حوزه، آئین نکوداشت او نیز برگزار شده بود.

رضا بابایی ، نویسنده و محقق حوزوی در مصاحبه ای درباره دوره کودکی خود چنین می گوید: “پدر من نانوا بود و در منزل ما کتاب زیاد نبود. کلا در ایل و تبار ما کتاب پیدا نمی‌ شد. آن زمان دسترسی به کتاب سخت بود. در انبار ما یک کتاب بود که من هنوز هم آن را دارم به نام تعلیمات دینی، خوب به خاطر دارم دوران تحصیل راهنمایی بود. شاید قبل از آن هم یک کتاب داستان یا یک کتاب علمی برای تحقیق علوم از طرف معلم پیشنهاد شده بود و من از کتابخانه تهیه کرده و خوانده بودم. اما اولین کتابی که با عشق خواندم و کامل خواندم و در من اثر کرد کتاب تعلیمات دینی بود که در گوشه‌ ای از انبار خانه افتاده بود و تمام برگه‌ های آن نفتی بود و من برگه های آن را یک به یک روی چراغ علاالدین می‌ گرفتم و خشک می شد و کمتر بو می‌ داد.

بعدها نزدیک به خانه ما کتابخانه‌ ای از طرف کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تاسیس شد. شخصی از طرف فرح آمد و آنجا را افتتاح کرد. در خیابان سعدی قزوین نزدیک به خانه ما بود و من هم رفتم عضو شدم. تئاتر و نمایش اجرا می‌ شد و کتاب هم زیاد بود. چون فضای زندگی ما بسیار فقیرانه بود، محیط آن کتابخانه برای من بسیار جالب به نظر می رسید. دکوراسیونی جذاب و میز و صندلی های‌ رنگی داشت. من معمولا صبح ها به آنجا می‌ رفتم و کتاب‌ های داستانی می‌ خواندم.

به یاد دارم یک کتابی به نام علی مرد بی نهایت یا نامی معادل و مشابه با آن می‌ خواندم. بعد از انقلاب هم تا سال ۱۳۵۸ شمسی همین کار را می‌ کردم و با دوستان کتاب‌ های شریعتی را به بحث می گذاشتیم. آن زمان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بسیار موثر بود. از این جهت که فضای بسیار خوب فرهنگی را فراهم می‌ کرد. یادم هست کتابداری داشت که با ملایمت و مهربانی کتاب‌ ها را معرفی می کرد و تحویل می داد. “

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا