خلاصه داستان قسمت ۳۳۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۳۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.
قسمت ۳۳۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
فکرت گریه می کند و به تکین می گوید که من واسه انتقام و تسویه حساب کردن با دمیر به چکوروا اومدم. فکرت برای تکین توضیح می دهد و میگه عدنان یامان قبلا به مادرم تجاوز کرده و مادرم هم باردار می شود. وقتی مادرم میره پیشش و ماجرای بارداریش را بهش می گوید، عدنان یامان بهش میگه من مسئولیت این بچه را قبول ندارم. وقتی با مادرم میرفتیم به دم در خانه اش تا یه کمکی کنه بهمون، عدنان نه تنها کمکی نکرد بلکه ما رو از خانه اش بیرون انداخت، من جزء به جزء این اتفاقارو هنوز به خاطرم دارم. تکین با شنیدن این داستان ها عصبانی می شود و با ناراحتی از فکرت می پرسد که این داستان ها را از کجا میدونی؟ فکرت بهش میگه مادرم قبل از مرگش یه روز برام تعریف کرد. فکرت درباره ی تمام نامه هایی که عدنان برای مادرش فرستاده بود را برای تکین می گوید. تکین که دیگه از شدت عصبانیت خونش به جوش اومده سرش را می گیرید و فریاد می زند که چرا بدبختی های ما تموم نمیشه. تکین میفهمد که پس به خاطر این موضوع بود که موسی از خانه اش بیرونشان کرده بود. تکین از فکرت میپرسد که موسی چجوری ماجرارو فهمیده؟ فکرت بهش می گوید که اینو دیگه منم نمی دونم. دمیر بعد از وقت گذراندن و هم خوابی با امید حاضر می شود تا برود.
امید ازش می خواد که نره و تنهاش نزاره ولی دمیر بهش میگه به زلیخا گفتم برمیگردم نمیتونم بمونم مجبورم. سودا وقتی نامه را باز می کند می بیند که نوشته من قصد اخاذی و پول گرفتن ازت نیستم فقط خواستم بفهمی که پدرت چجور آدمی بوده. اگه قبول کنی که پدرت یه آدم کثیف بوده واسم کافیه چیزی نمی خوام. سودا با خواندن اون نامه حسابی شوکه شده و به گریه می افتد. همان موقع دمیر به خانه میرسد و وقتی حال سودارو میبیند نامه را ازش میگیرد و با خواندنش عصبانی می شود و میگه باز دوباره نامه فرستاده. سودا با شنیدن این حرف جا می خورد و متوجه می شود که نامه دیگه ای هم در کار بوده . دمیر برایش تعریف می کند که یک نفر پیداش شده و به عدنان تهمت زده که پسر عدنان است، ولی این موضوع حقیقت ندارد. زلیخا از سر و صداها بیدار می شود و وقتی به سالن می آید ماجرا را می فهمد. سودا بهشون میگوید من این نامه را لای در خانه پیدا کردم. دمیر خیلی عصبانی می شود از اینکه آن شخص آنقدر بهش نزدیک است که به شرکت و خانه اش آمده. زلیخا تمام سعیش را می کند تا دمیر را آرام کند.
تکین با فکرت حرف میزند و ازش میخواهد که کینه و نفرتی که از عدنان پدرش دارد را سر دمیر خالی نکند چون او این وسط گناهی ندارد. فکرت بهش میگوید من هم گناهی نداشتم ولی به خاطر عدنان او هم ضربه خورده پس الان باید پسرش هم ضربه بخورد. تکین تلاش می کند تا فکرت را قانع کند ولی میبیند که فایده ای ندارد و نفرت را تو چشمان فکرت می بیند.
تکین به سمت خانه بر می گردد. فردای آن روز مژگان سر میز صبحانه از تکین سراغ فکرت را میگیرد. تکین به دروغ بهش میگوید که کامیونهای باریشان خراب شده و فکرت هم مجبور شد برای رسیدگی به آنجا برود.
دمیر سر میز صبحانه هنوز عصبانی است و درباره نامه ها حرف می زند. همان موقع شرمین پیششان می رود و حرفهای آنها را می شنود. شرمین که جا خورده میگوید همچین چیزی اصلا امکان نداره. عموی من اینجور آدمی نبوده .
امید به خانه دمیر زنگ می زند. وقتی دمیر گوشی را بر می دارد میبیند امید است و بهش میفهماند که نمیتواند صحبت کند. امید میگوید زنگ زدم برای تشکر کردن بابت شب گذشته. سپس گوشی را به زلیخا می دهد تا باهاش صحبت کند. امید از زلیخا تشکر می کند و سودا با حرص بهش نگاه می کند.
وقتی دمیر از خانه بیرون می رود ، زلیخا بهش می گوید که با عصبانیت هیچ کاری نکند و فعلا صبر داشته باشد اول باید درباره آن شخص تحقیق کنیم. دمیر زیر بار اون حرف ها نمی رود و میگه اون فرد تهمت زده و اصلا همچین چیزی امکان ندارد و می رود.
دمیر سریعا پیش تکین می رود و نامه ها را بهش میدهد تا او هم آنها را بخواند…