خلاصه داستان قسمت ۳۵۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۵۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.
قسمت ۳۵۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
غفور در حال جابجایی بسته های کاه است و مدام با خودش گلایه میکند. او راشید را میبیند و به زور به او میگوید که کاه ها را او جابجا کند. سپس خودش به عمارت کوچک می رود. او با دیدن وام حمام، ترغیب می شود که آنجا حمام کند.او لباسهای خود را درآورده و داخل وان دراز میکشد.
کمی بعد مژگان به عمارت کوچک آمده و با دیدن خانه به هم ریخته، شوکه می شود. او ناگهان غفور را نیمه برهنه و با حوله مقابل خودش می بیند و فریاد میکشد. سپس با عصبانیت غفور را دعوا میکند. گولتن به آنجا رفته و با دیدن غفور عصبانی می شود و میفهمد که غفور در این مدت در آنجا زندگی میکرده است. زلیخا با شنیدن سر و صدا به آنجا می رود. مژگان با عصبانیت میگوید که میتواند از غفور شکایت کند زیرا کار او جرم است. غفور میگوید که ثانیه او را به خانه راه نداده و او فقط برای آب زدن به تن خود به آنجا آمده است ، زیرا کاه ها را جابجا کرده و عرق کرده بود. مژگان داد و فریاد میکند و با زلیخا نیز دعوا میکند. زلیخا از مژگان میخواهد که بس کند و میگوید که خودش غفور را تنبیه خواهد کرد و خدمتکاران خانه را نیز تمیز میکنند.
مژگان با عصبانیت از خانه می رود. گولتن نیز با غفور دعوای شدیدی کرده و به خانه می رود. او با فادیک درد و دل میکند و ماجرای سند زمین خودش را تعریف میکند. چتین که به آنجا آمده، از پشت در حرفهای گولتن را می شنود. او داخل آمده و از گولتن توضیح میخواهد. سپس با دلخوری و عصبانیت بیرون می رود.
چتین پیش اسماعیل می رود و بدهی غفور را پرداخت کرده و سند گولتن را پس میگیرد.
دمیر با امید تماس میگیرد و با عصبانیت از اینکه او دستبند را به عمد داخل ماشین گذاشته، او را دعوا میکند و سپس می پرسد که او به زلیخا چه گفته است. امید با حرص میگوید که از خود زلیخا سوال کند. سپس تماس را قطع میکند. ظهر، دمیر در جاده مسیر امید را می بندد. امید پیاده شده و آنها با هم صبحت میکنند. امید دوباره به دمیر از عشق خودش میگوید، اما دمیر میگویدکه عشقی وجود ندارد و او زنش را دوست دارد و از او میخواهد که دیگر مزاحم زندگی آنها نشود، و گرنه برای او گران تمام می شود. سپس از آنجا می رود. امید عصبانی شده و در پی انتقام است.
غفور به گولتن التماس میکند که چیزی به دمیر نگوید، اما وقتی دمیر به خانه می رود، گولتن همه چیز را برای او تعریف میکند و ماجرای سند را نیز میگوید. دمیر اجازه توضیح به غفور نمیدهد و او را کتک می زند. سپس او را از عمارت بیرون کرده و میگوید که حق ندارد آنجا بماند. شب وقتی امید به خانه می رود، با دیدن فکرت جا میخورد. فکرت میگوید که او به خاطر تکین از انتقام خود گذشته بود، اما با دیدن اعلامیه ها از رفتن منصرف شده است. امید میگوید که از دمیر عصبانی است و تصمیم دارد زندگی او را خراب کند و میخواهد با فکرت همدستی کند تا زندگی دمیر را تبدیل به جهنم کند. فکرت خوشحال می شود.
امید با خانه دمیر تماس میگیرد و به او میگوید که به خاطر رفتارهای معذرت خواهی میکند و میخواهد برای آخرین بار صدای او را بشنود و بعد بمیرد. دمیر که می فهمد امید قصد خودکشی دارد، سریع به سمت خانه او می رود. زلیخا و سودا و شرمین از رفتن ناگهانی دمیر نگران می شوند.
غفور به آشپزخانه می رود و از گولتن غذا میخواند، اما گولتن به زور او را بیرون میکمد. غفور به ناچار به کپر ها رفته و آنجا میخوابد.
بیشتر بخوانید: