خلاصه داستان قسمت ۲۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.
قسمت ۲۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
صبح زود جانر وقتی اندر را میبینه ماجرای دیشب را تعریف میکنه و بهش میگه که وقتی فیضا را تعقیب کردم به یک ساختمانی رسیدم که نگهبان خیلی زیادی داشت و خیلی تاریک بود از تاکسی های آنجا پرسیدم که این ملک شخصی یا نه و متعلق به چه کسی هست؟ آنها گفتند فردی به نام محمود یردن و از اندر میپرسه که این اسمو میشناسه یا نه؟ او با کمی فکر کردن به نتیجه ای نمی رسه و میگه نه واسم آشنا نیست تحقیق کن ببین این چه کسیه و ارتباطش با فیضا و شرکت ما چیه؟ اندر به شرکت به اتاق دوعان میره و سعی میکنه به صورت کاملاً نامحسوس ازش بپرسه که محمود یردن را میشناسه یا نه اما دوعان احضار بی اطلاعی می کنه و میگه برام اصلا آشنا نیست نمیشناسمش. چاتای با کومرو در هتل قرار میزاره تا درباره موضوعاتی با هم صحبت کنند وقتی به اونجا میره خیلی حق به جانب ازش میپرسه که چرا در رستوران انقدر با عمر صمیمانه رفتار میکردی؟
کومرو بهش میگه سعی کن اصلا درباره رابطه من با عمر حرف نزنی و هر وقت خواستی چیزی بگی قبلش رابطه خودت با زنت ییلدیز را به یاد بیار مثل این که خودت هم خیلی صمیمانه با زنت رفته بودی رستوران و با عصبانیت او را از آنجا بیرون میکنه و میگه هر وقت زنتو طلاق دادی اون وقت بیا منو بازخواست کن، اون وقت میتونیم دربارهاش صحبت کنیم. عمه عمر به کومرو زنگ میزنه و بهش میگه ما رسم و رسومات خیلی برامون مهمه پس حاضر شد تا با هم دیگه برای تهیه بقچه عروس. کومرو وقتی هیچ بهونه ای پیدا نمی کنه تا از زیر خرید در بره ناچارا قبول میکنه و با همدیگه به طرف همان مزون همیشگیش میره و لباسهایی که خوشش میاد را بهش نشون میده و میگه اینا رو دوست دارم. اول عمه عمر کمی غر میزنه به خاطر باز بودن و زیاد لختی بودن اون لباسها اما سپس بهش میگه عیبی نداره بالاخره یه عمر که بیشتر نداریم زنش هم برای ما عزیزه و آنها را میخره.
چاتای به سادایی میگه هر وقت این کومرو عصبانی میشه کارهای نامعقولی انجام میده ازت می خوام مراقبش باشی. جانر هرچی در اینترنت درباره محمود یردن تحقیق می کنه چیزی دستگیرش نمیشه. امیر به جانر میگه بهتره یه نگاهی هم به لیست تاجرهای موفق که مردن بندازی شاید اون اصلا مرده و اون ساختمون رو کسه دیگه ای اداره میکنه! او اسم محمود یردن را در لیست فوتی ها پیدا میکنه کومرو وقتی به خانه می رسه از عمر میخواد تا پیشش بره تا درباره مسئله مهمی باهاش صحبت کنه سپس به عمر میگه نظرت چیه یه عقد خیلی فوری انجام بدیم؟ عمر جا میخوره و میگه حالا چرا با این عجله؟ او بلاتکلیفی و خسته شدن از این رابطه را بهونه میکنه و میگه اینجوری یه عقد سریع تو استانبول انجام میدیم سپس به پاریس میریم و آنجا مراسم عروسیمونو میگیریم. عمر ابتدا مخالفت میکنه اما بعدش با خوشحالی قبول میکنه سپس با همدیگه به طرف رستوران راهی میشن.
وقتی به اونجا میرسند از روی قصد به امیر ماجرای عقد فوریشان را میگه سپس ازش میخواد تا به کسی هیچی نگه چون نمیخوان کسی باخبر بشه اما در واقع این کارو کرد چون میدونست به گوش ییلدیز میرسونه. جانر پیش اندر میره و بهش میگه محمود یردن حدود ۱۵ سال پیش مرده اما هنوز که هنوزه از اسمش استفاده می کنند قبلاً هم شریک سامی بوده. ییلدیز وقتی ماجرای عقد فوری کومرو و عمر را از امیر میشنوه ازش میخواد تا از کنسولگری استانبول سوال کند تا متوجه بشه آنها واقعاً برای عقد وقت گرفتن یا نه؟ اندر شب با دوعان قرار کاری در رستوران گذاشته و از طرفی به جانر می سپارد تا خبرنگارها را مطلع کند و جلوی رستوران منتظر آن ها باشند و درباره رابطه ییلدیز و دوعان صحبت کنند و ازشون سوال کنند. اندر و دوعان وقتی از رستوران میخوان بیرون بیان با تعداد زیادی خبرنگار روبرو میشن و آنها از دوعان می پرسند که حقیقت داره شما با ییلدیز رابطه دارین؟ اندر نمیزاره دوعان صحبت کنه و قبل از حرف زدن او به سرعت میگه این حرفا همش شایعه هست همچین چیزی امکان نداره چون مدتی من با دوعان وارد رابطه شدیم و سریع سوار ماشین میشن.
تو ماشین اندر به دوعان میگه ببخشید ولی مجبور شدم همچین حرفی بزنم چیز دیگه ای به ذهنم نرسید. دوعان میگه نه کار خوبی کردی تو اون وضعیت بهترین کار بود اما برای اینکه دروغگو جلوه داده نشیم باید یه مدتی تظاهر کنیم به این رابطه اندر که از خداشه قبول میکنه. فردای آن شب وقتی به شرکت میره فیضا را به اتاق صداش میزنه و بهش میگه که من فهمیدم اطلاعات محرمانه شرکت را به شرکت رقیب ما یعنی سامی میدی فیضا انکار میکنه و میگه اصلا همچین چیزی حقیقت نداره اما اندر حرفش را باور نمیکنه و او را اخراج میکنه و به نگهبانی اطلاع میده تا نزاره هیچ چیزی را از شرکت به بیرون ببره. اندر به سمت اتاق دوعان میره و او را از این ماجرا مطلع میکنه. دوعان حسابی شوکه می شه و ازش می پرسه که به چه شرکتی اطلاعات مارو می داده؟ اندر به دروغ میگه اینو دیگه نفهمیدم هنوز اما هر وقت فهمیدم بهت اطلاع میدم. امیر به ییلدیز زنگ میزنه و بهش اطلاع میده که من تحقیق کردم و عقد عمر و کومرو واقعیه. او حسابی خوشحال میشه و به وکیلش میگه تا پیشش بره سپس ازش می خواد تا وقت دادگاه روز دوشنبه را عقب نندازه و برگه توافق نامه ازدواج را ازش میگیره.
وقتی چاتایی به خونه برمیگرده برگه را بهش میده و میگه می خوام توافقی از هم جدا بشیم او که از خداش بود قبول می کنه. روز دوشنبه فرا می رسه و آنها به صورت توافقی از هم جدا میشن اما از آنجایی که چاتای به کومرو اطلاع داده بود کومرو عمر را در فرودگاه تنها میزاره و پیش چاتایی برمیگرده. ییلدیز و چاتای وقتی در خانه هستند کومرو به اونجا میاد که ییلدیز با دیدن او حسابی شوکه میشه و ازش میپرسه که تو اینجا چیکار می کنی؟ او با پوزخند میگه تو هر بازی که یه طرفش من باشم برنده منم. چاتای او را در آغوش می گیره و ییلدیز از دیدن این صحنه حسابی حرص میخوره….