خلاصه داستان قسمت ۵۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.
قسمت ۵۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
چاتای به اندر میگه امروز دوعان ضربه اصلیو میخوره و از خانه بیرون میره. از طرف کلانتری تعدادی مامور به خانه دوعان میره و بهش میگن که ازتون شکایت شده باید باهامون به کلانتری بیاین. دوعان ماجرارو میپرسه چیه پلیس بهش میگه اندر خانم ازتون شکایت کردن انگاری امروز به خونشون حمله شده و از اونجایی که قبلاً تهدیدش کرده بودین به شما مظنون هستش. دوعان عصبانی میشه و به کلانتری میره و آنجا مورد بازجویی قرار میگیره. ییلدیز با دیدن این اتفاقات به خانه چاتای میره و به اندر با عصبانیت میگه تو چشم نداری خوشبختی مارو ببینی تمام تلاشتو می کنی تا آرامش و خوشبختی که داریمو ازمون بگیری من که میدونم تو خودت آدم اجیر کردی که به خونه خودتون تیراندازی کنه تا اینجوری بندازی گردن دوعان! اندر می خندد و برای اینکه حرص او را در بیاره بهش میگه به جای اینکه از این فکر و خیال ها بکنی میتونی به زن قبلیش یعنی هاندان شک کنی! بالاخره اون میخواد تمام تلاششو بکنه که به ارث دوعان برسه چون هیچ پولی نداره و وضعیت مالی خوبی هم نداره و برای اموال دوعان نقشه کشیده. او با شنیدن این اخبار شوکه میشه.
ییلدیز و امیر باهم دیگه نقشه کشیدند تا جانر و غمزه را با همدیگه آشنا کنند و وارد رابطه بشن به خاطر همین طبق نقشه کشیدن آنها را با هم دیگه به خرید وسایل دستبندهای سنگی میفرستن. سپس یک نفر را برای اخاذی کردن و دزدی پیش آنها میفرستن تا اینجوری جانر از غمزه محافظت کنه و خودی نشون بده که باعث میشه نظر غمزه را جلب کنه اما آنها بعد از خرید کردن با یه دزد رو به رو میشن که جانر از ترسش هیچ کاری نمیکنه و غمزه برای فراری دادن اون فرد تمام تلاششو میکنه و بعد از رفتن اون پیش جانر برمیگرده و او را سرزنش میکنه که چرا از حق خودش دفاع نکرده و مثل ترسو ها هیچی نگفت! ییلدیز بعد از قرارش با امیر به طرف خانه برمیگرده وقتی میرسد به مادرش ماجرای هاندان را میگه سپس به امیر زنگ میزنه و بهش میگه که از طریق فیش های رستوران و شماره حساب اسم بانک هاندان را پیدا کنه تا درباره زندگی هاندان تحقیق کنه که ببینه حرف های اندر راسته یا نه! سپس امیر هم قبول میکند. چاتای به همراه هالیت جان که در آغوش خودش گرفته با اندر به سمت کارخانه می رود.
چاتای طبق نقشه ای که کشیده هالیت جان را در آغوشش می گیرد و جلوی همه خبرنگار ها خبر وجود پلاستیک در محصولات کارخانجات را تکذیب می کنه و از همان ماستی که از کارخانه خودشان درست شده بود به هالیت جان میده تا بخوره. دوعان با دیدن این کار چاتای عصبانی میشه که چرا از این برنامه شون باخبر نشدن! دوعان با ییلدیز تماس میگیره و بهش خبر میده که چاتای همچین کاری با هالیت جان کرده ییلدیز عصبانی میشه و به سرعت به چاتای زنگ میزنه و بازخواستش میکنه! چاتای بهش میگه که من مواظبشم و از این کارم مطمئن بودم که انجام دادم! اسما هنوز که هنوزه نگران پول نزول خور است و نمیدونه از کجا باید جورش ییلدیز از روی ناچار یکی از سرویس های طلایش را بر میداره و به مادرش میده و میگه برو اینو نقد کن و پول بدهیتو بده، مادرش اول قبول نمیکنه اما بعد چرا. سپس چاتای وقتی به شرکت برمیگرده دوعان را در سالن میبینه سپس پیشش میره. دوعان باهاش بحث میکنه که نمیتونه همچین کاری با هالیت جان بکنه.
چاتای بهش میگه من خودم خوب میدونم که با پسرم چه جوری باید رفتار کنم تو لازم نیست که نگرانش باشی قبل از تو من بودم و الانم هستم و حتی بعد از تو هم در زندگی ییلدیز و هالیت جان خواهم بود. غمزه به همراه جانر به رستوران میرن امیر پیششون میره تا ببینه روزشونو چه جوری گذروندم؟! غمزه شروع میکنه از ترسو بودن جانر صحبت کردن و ماجرارو براش تعریف میکنه. امیر احساس تاسف میکنه و کلافه میشه که جانر همچین کاری کرده. ییلدیز از فیش های بانکی متوجه میشه که هاندان توی بانک جنک میره و بهش میگه می خوام تمام سرمایهام را به این بانک واریز کنم اما می خوام برای انجام کارهای بانکی شخصا با خودتون در ارتباط باشم. جنک قبول می کنه. کومرو به ییلدیز زنگ میزنه و بهش میگه اکین میخواد شام بیاد خونه ما و نمیدونه دوعان چه واکنشی نشون میده و حسابی استرس گرفته. چتین به دوعان میگه از طلافروشی بهم زنگ زدن انگاری مادر ییلدیز خانوم رفته سرویس طلاشونو فروخته دوعان جا میخوره و میگه قطعاً بدون اطلاع ییلدیز همچین کاری نمیکنه.
دوعان به خانه برمی گرده و سرویس طلایی که اسما میخواسته بفروش را به همراه یه انگشتر با نگین بزرگ و یک کارت بانکی بهش میده و بهش میگه اگه جایی گیر کردی و به پول احتیاج داشتی از این استفاده کن احتیاجی نیستش که بخوای چیزیو بفروشی ییلدیز تشکر میکنه و شرمنده میشه و بهش خبر میده که اکین قرار شام بیاد اینجا. دوعان با کلافگی به اتاق کومرو میره و باز خواستش میکنه. کومرو بهش میگه اکین دوست پسر منه و ما باهم حالمون خوبه دوعان بهش میگه تو میگردی هرچی آدم به درد نخوره جمع می کنی؟ کومرو بهش میگه ییلدیزم به درد نخوره! شب وقتی اکین به خانه دوعان میره هاندان نقشه کشیده تا آنها را به جون همدیگه بندازه و سرزده به اونجا میره و آنها را نسبت به هم عصبانی میکنه و از اونجا میره. اکین و دوعان سرمیز شان باهم بحثشون میشه و اکین با ناراحتی اونجارو ترک میکنه. کومرو به دوعان میگه که کارت زشت بوده و باید از دلش در بیاری دوعان همچین چیزیو قبول نداره و کومرو بهش میگه از لج تو هم که شده من با اکین ازدواج می کنم و از اونجا میره. دوعان به سمت خانه اکین میره تا کومرو را برگردانه اما وقتی میره اونجا میبینه کومرو اونجا نیست و با اکین درگیر میشه. کومرو به خانه اکین نرفته و تو پارک شب را سپری می کنه….