خلاصه داستان قسمت ۲۰۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۲۰۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۲۰۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۲۰۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

همگی سر میز شام در خانه گلبن نشستن و در حال غذا خوردن هستند که حکمت بهشون میگه صفیه خوب بشو نیست. تا زمانی که از اون خونه بیرون نیاد حالش خوب نمیشه! گلبن کلافه میشه و به پدرش میگه میشه نفوذ بد نزنی بابا؟ آبجی حالش خوب میشه اینو من مطمئنم. حکمت به گلبن میگه ببخشید گلبن! تو خودت درد سر کم نداری و ناراحتی واسه صفیه مشکلات منم اضافه شده دیگه گنجایش تحمل کردن منو نداری بهتره دیگه برم خانه سالمندان اونجا بهم خوب رسیدگی می کنند پولم که دارم مشکلی ندارم میرم تا سربار شماها نباشم. گلبن با ناراحتی به پدرش میگه این حرفا چیه میزنی؟ ما هیچ کدوممون نمیخوایم که شما برین. اسد برای اینکه حال و هوای آن ها عوض بشه به حکمت میگه عمو حکمت به نظرم شما دلتون واسه غذاهای اوکشان تنگ شده براتون کلی چیز میز درست کرده، بریم یه سر خونه ممدوح خان؟ حکمت بهشون میگه من حوصله ندارم شما برین من نمیام اما اسد میگه ولی اینجوری که نمیشه ممدوح خان زنگ زد گفت که دلش میخواد باهاتون تخته بازی کنه. حکمت بهش میگه جان من؟ اسد میگه بله.

حکمت بهش میگه ولی اون که از من میبازه واسه چی میخواد با من بازی کنه؟ اسد میگه شاید باورتون نشه ولی ممدوح خان هم همین حرفو بهم زد درباره شما حکمت راضی میشه و بهش میگه بریم تا بهش بفهمونم بازی یعنی چی! آنها وقتی به خانه اوکشان میرن با خانه ای تزیین شده رو به رو میشن. گلبن خشکش میزنه و به اسد میگه این کار توئه اسد؟ او میگه یه جشن و حال خوب سهم ما هست دیگه نه؟ آنها به هم دیگه لبخند میزنند و همدیگر را در آغوش میگیرند. همگی وارد خانه می‌شوند و ازش میپرسن که ماجرا چیه؟ سپس حکمت به اوکشان و بایرام میگه از شما توقع نداشتم فکر میکردم بایرام مظلومه نگو نصفش زیر زمینه! اوکشان میگه بچه مال ما نیست. حکمت میپرسه پس مال کیه؟ سپس به اسرا میگه نکنه تو با آنیل؟؟ همگی می خندند و اسرا بهش میگه نه عمو حکمت. حکمت برمیگرده به نریمان میگه نریمان نکنه تو؟! که بهش میگن نه عمو حشمت جان بچه گلبنه. حکمت جا میخوره که گلبن بهش میگه بابا اصلا من تو ذهنت نبود نه؟ ولی باید بگم که بچه من و اسده. حکمت خوشحال میشه و او را در آغوش میگیره و بهش میگه پس من میتونم نوه‌ام را در آغوش بگیرم قبل از مرگم؟!

سپس بهش میگه من پدر خوبی نبودم گلبن اما همه تلاشمو می کنم که پدربزرگ خوبی باشم. بعد از چند دقیقه هان به اونجا میاد و ازشون میپرسه که ماجرا چیه؟ هان وقتی میفهمه که گلبن بارداره شوکه میشه و با حالت ناباورانه بهش زل میزنه و سپس وقتی میبینه ماجرا جدیه از ته دل خوشحال میشه و بهشون تبریک میگه و اسد را در آغوش میگیره و میگه تو پدر خیلی خوبی میشی. آنها در حال خوش گذرانی و خندیدن هستند که گلبن یک دفعه چشمش به در ورودی میافته و صفیه خواهرش را آنجا میبینه. گلبن حسابی خوشحال میشه و از خواهرش میخواد تا به داخل خانه بیاد و تو این شادی کنارشون باشه اما صفیه بهشون میگه وضعم درست حسابی نیست نمیام خونتون که اونجارو به کثافت نکشم و به واحد حکمت خان برمیگرده. هان که نمیخواد خواهرش صفیه را تنها بزاره به طرف خانه میره. وقتی صفیه اونجا هان را میبینه ازش میخواد که برگرده به مجلس اما هان قبول نمیکنه و میگه می خوام کنار تو باشم. فردای آن روز دکتر به همراه گلبن به دم در خانه حکمت میره و دوباره در میزنند. صفیه باز هم مخالفت می‌کند تو باز کردن در که گلبن بهش میگه آبجی اینو بدون من این بچه را به دور از تو بزرگش نمیکنم باید تو خوب بشی.

صفیه کم کم نرم میشود و در را به روی دکتر باز میکنه و اجازه میده تا دکتر به داخل خانه بیاد. گلبن و خوشحال میشه و با ذوق به طرف خانه برمیگرده سپس دل خانه میگه که آبجی قبول کرد که دکتر بره تو آنها تعجب می کنن و هان بهش میگه چی؟ یعنی دکتر رفت داخل خانه؟ گلبن تایید میکنه. دکتر برای نزدیک شدن به صفیه باهاش درباره نظافت و تمیز کاری حرف میزنه سپس دکتر ازش میپرسه که چرا انقدر به شستشو اهمیت می دهی و چند بار هر چیزی را میشوری؟ صفیه بهش میگه چون میکروب دارم و تو خونه پخش میشه اینجوری خانواده ام مریض میشن. دکتر اونو تشویق میکنه و میگه آفرین چقدر خوبه که به فکر خانواده هستی تا مریض نشن. دکتر با صفیه صحبت میکنه و بهش میگه چرا نمیزاری کسی بیاد تو این خانه؟ چرا خودتو فقط لایق تنهایی میبینی؟ و نمیزاری که کسی کنارت باشه؟

صفیه با ناراحتی بهش میگه چون کسی اصلا نمیخواد که بمونه کنارم چون اگه منو میخواستند و دوستم داشتن تنهام نمیذاشتن و نمیرفتن. دکتر بهش میگه که اصلا اینجوری نیست شما داری اشتباه میکنی و بهش میگه که من فکر میکنم شما ترسو هستید و میترسی که هیچکسیو اجازه نمیدی بیاد داخل. صفیه عصبانی میشه و بهش میگه آره اصلا من ترسو هستم و میخواد که دکتر را از آنجا بیرون کنه اما دکتر اونو آروم میکنه و بهش میگه چرا انقدر با عصبانیت صحبت می کنید؟ نکنه این طرز صحبت کردنو مادرتون بهتون یاد داده؟ صفیه دکتر میگه هیس! چیزی نگو اون میشنوه که درباره‌اش داریم صحبت می کنیم. دکتر ازش میپرسه که کی میفهمه؟ صفیه میگه مادرم. دکتر تعجب میکنه و بهش چشم می دوزد…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا