خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی معجزه صد ساله + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی معجزه صد ساله را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی معجزه صد ساله ( Yuz Yillik Mucize ) که صد سال معجزه نیز نامیده میشود، به کارگردانی هیلال سارال و نویسندگی نوران اورن شیت، اکین آکچای، لیلا اوسلو اوتر، پلدا الحسینی در ژانری درام و رمانتیک ساخته شده است. بیرکان سوکولو و ابرو شاهین نقش های اول این سریال را برعهده دارن. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.
قسمت ۶ سریال ترکی معجزه صد ساله
کمال از یه راه مخفی به اتاقی میره که اونجا تمام نامه های دوران گذشته را گذاشته بود. اما وقتی صندوق را باز میکنه میبینه خالیه او جا میخوره و میگه پس نامه ها و قلمم کجاست؟ اون اتاق مخفی کنار خانه ثریا عمه هاریکاست که با سر و صدایی که بلند میشه آنها تو خونه یه صداهایی میشنون و احساس میکنن که توهم زدن. تورگوت منتظر کمال هستش که میبینه یه نفر داره از دور ار اون خونه فیلم میگیره و منتظر کمال وایساده او به دنبالش میره و موفق نمیشه که گیرش بندازه. ثریا لباس عروس خودشو به هاریکا میده و میگه که اونو بپوشه هاریکا با دیدن اون حسابی ذوق میکنه و خوشحال میشه و ازش تشکر میکنه. هاریکا لباسو میپوشه که زرین با میرای به اتاقش میرن و با دیدن هاریکا تو اون لباس ذوق زده میشن و ازش تعریف میکنن سپس ازش میخوان تا به حیاط برن تا عکس بگیرن. کمال با شنیدن سر و صدا پشت درخت ها پنهان میشه او با دیدن هاریکا که از اون عمارت بیرون میاد و لباس عروس ثریا تنشه شوکه میشه بعد از چند دقیقه میبینه که ثریا به اونجا میاد که بهت زده بهش نگاه میکنه.
او حسابی شوکه شده که مادر ثریا از پشت سر کمال را صدا میزنه و میگه تو کی هستی؟ اینجا چیکار داری؟ کمال وقتی برمیگرده سر جاش خشکش میزنه که مادر ثریا میگه اشرف؟ بالاخره اومدی پسرم؟ خیلی منتظرت بودیم! و ثریا را صدا میرنه و میگه بیا اشرف اومده سریع بیا! کمال از اونجا سریع بیرون میره که ثریا و بقیه به اونجا میان و میگن چیشده؟ ثریا ازش میپرسه کو مامان؟ او وقتی جای خالی کمال را میبینه جا میخوره و میگه همینجا بود! باهاش حرف زدم! اما اونا جدیش نمیگیرن و فکر میکنن توهم زده. کمال با تو گفت سریعا از اونجا میرن که تورگوت بهش میگه چیشده پاشا؟ چرا چیزی نمیگی؟ از وقتی سوار ماشین شدی هیچی نگفتی! کمال بهش میگه ماشینو نگه داره سپس باهاش حرف میزنه و میگه هاریکا خواهرزاده ثریاست! باهمدیگه تو عمارتی که من به ثریا داده بودم زندگی میکنن! تورگوت هم شوکه میشه و میگه مگه میشه؟ یعنی چی؟ آنها باهم درباره این موضوع حرف میزنن و به طرف خانه خودشون راهی میشن.
ثریا به اتاقش برگشته و یاد روزی در گذشته میوفته که از طرف اشرف واسش نامه اومده بوده و او بهش گفته بود که درسته من یه خانواده دیگه دارم این خونه را واستون میزارم تا به زندگیتون ادامه بدین و امیدوارم یه روزی برسه که منو ببخشی! ثریا با عصبانیت نامه را با لباس های اشرف به حیاط میبره و میخواد آتیش بزنه بعد از اون وسایل میخواد خانه را هم به آتیش بکشه که مادرش جلوشو میگیره و میگه به ما فکر کن! به ما رحم کن! اینجارو بسوزونی کجا زندگی کنیم دیگه؟! سپس ثریا را آروم میکنه. بعد از چند ساعت جم به اونجا میاد و به هاریکا میگهکه واسش یه سورپرایز داره و میخواد تا باهاش به یه جایی بره. آنها راهی میشن که جم با خودش هاریکا را به یک ساختمان اداری میبره سپس وارد یه خانه میشه و کلید را به طرفش میگیره و میگه دفتر جدید کارت مبارکت باشه و ازش میخواد تا اونجا کتابش را بنویسه تا بعد به ازدواج فکر کنن هاریکا به خاطر کمال و بوسیدنش نسبت به ازدواج با جم دو دل شده و بهش میگه من تاحالا بهت دروغ نگفتم و نمیتونم بگم میخوام بهت یه چیزیو بگم!…..