خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی معجزه صد ساله + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی معجزه صد ساله را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی معجزه صد ساله ( Yuz Yillik Mucize ) که صد سال معجزه نیز نامیده میشود، به کارگردانی هیلال سارال و نویسندگی نوران اورن شیت، اکین آکچای، لیلا اوسلو اوتر، پلدا الحسینی در ژانری درام و رمانتیک ساخته شده است. بیرکان سوکولو و ابرو شاهین نقش های اول این سریال را برعهده دارن. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۰ سریال ترکی معجزه صد ساله
ثریا به کمال میگه شما از کجا میدونین که قدمت این عمارت چقدره؟ هاریکا میگه من که گفتم عمه جون کار آقا کمال همینه متوجه میشه. ثریا میگه تو این عمارت اتفاق های قشنگی هم افتاده درباره این چه نظری دارین؟ کمال میگه قطعا اتفاق های خوب و به یاد ماندنی داشتین که تونستین این همه سال اینجا بمونین. ثریا یاد خاطره ای در گذشته میوفته و به گذشته میره کمال صداش میزنه و میگه حالتون خوبه؟ ثریا ازش میپرسه امکان داره ما قبلا آشنا شده باشیم؟ هاریکا میگه عمه جون من که گفتم آقا کمال سالها استانبول نبوده شما هم که از استانبول بیرون نرفتین! ثریا میگه درسته پس حتما یادآور کسی شدین واسم کمال میگه امیدوارم فرد خوبیو یادآور شده باشم. مژده به اونجا میاد و میپرسه اینجا چخبره؟ چرا به جای ما یه مهمون دیگه دعوت کردین؟ سپس رو به هاریکا میگه راستشو بگو از کی این آقارو میشناسی؟ ثریا باهاش دوعا میکنه و میگه این طرز حرف زدن اصلا قشنگ نیست و ازش میخواد از اونجا بره، کمال وقتی میبینه وضعیت اوکی نیست میگه بهتره من برم اما هاریکا بهش میگه تو بمون خواهش میکنه سپس رو به مژده خانم میگه شما برین! هاریکا بدرقه اش میکنه و در آخر مجبور میشه به مژده بگه من و جم از هم جدا شدیم او جا میخوره و میگه یعنی چی؟ شوخیتون گرفته؟ سپس بعد از کمی بحث از اونجا میره.
هاریکا وقتی برمیگرده از همه عذرخواهی میکنه. مژده به پسرش زنگ میزنه و میگه که رفته بوده اونجا و فهمیده که از هاریکا جدا شده جم با عصبانیت میگه چرا بدون اینکه به من بگی رفتی اونجا؟ مادرش میگه به جای اینکه بدهکار بشی به ما طلبکار شدی؟ جم میپرسه اون کی بود اونجا؟ مزده میگه نمیدونم یکی به اسم کمال و ازش میخواد به باباش فعلا چیزی نگه که بلایی سرش نیاد. جم به هاریکا زنگ میزنه که میبینه گوشیش خاموشه او به خودش میگه این کارو با من نکن هاریکا و با عجله به طرف خانه ی اونا راهی میشه. ثریا از میرای میخواد بره مادرشو حاضر کنه بیاره خوش با ساجده به آشپزخانه میره. کمال از ثریا اجازه میگیره که هاریکا عمارتو بهش نشون بده او قبول میکنه. کمال با دیدن عمارت میگه باور نمیشه این همه سال انقدر خوب مونده باشه! کمال به هاریکا در گوشه ای از عمارت بهش میگه من اومدم اینجا تا گذشتمو فراموش کنم تو چی میتونی؟ هاریکا بهش میگه من رهاش کردم دیگه! همان موقع همدیگرو می بوسند که جم به عمارت رسیده و از پنجره آنها را میبینه و با کلافگی از اونجا میره.
همگی دوباره سر میز جمع شدن تا قهوه بخورن مزیّن با دیدن کمال میگه خوش اومدی چه عجب اومدی این همه سال کجا بودی؟ سپس کمی با کمال حرف میزنه که هاریکا میگه ببخشید مامان بزرگم بعضی وقتا حواس پرتی میگیره! سپس کمال میخواد بره که مزیّن نمیزاره و میگه تو هر یه قرن یکبار پیدات میشه هنوز نه رقصیدیم نه خوندی بشین! زرین آهنگ میزاره و همگی میرقصن و ثریا به کمال میگه میخواین منو به. قرص دعوت کنین؟ کمال میگه البته و باهمدیگه شروع میکنن به رقصیدن. آنها درباره کسی که ثریا او را بهش شباهت داده بود حرف میزنن. ثریا میپرسه مادر و پدرتون کجان؟ کمال میگه مادرم خیلی سال پیش فوت کرد و پدرم وقتی به دنیا اومدم. ثریا تسلیت میگه و کمال میگه که منو خیلی به پدرم شباهت میدن ثریا میپرسه اسم پدرتون چی بوده؟ کمال میگه اشرف. ثریا وقتی اسم و فامیل پدرشو میشنوه سرجاش میمونه و با عصبانیت ازش میخواد از اون عمارت بره بیرونتونیم جا میخورن و کمال بعد از تشکر میره. جم وقتی میبینه کمال از عمارت بیرون اومد اسلحه اس تو کمرش میزاره و به دنبالش میره….