خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال نیکان از شبکه سه سیما (قسمت آخر) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال نیکان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال‌ نیکان ملودرامی اجتماعی در ۳۰ قسمت به کارگردانی علی سراهنگ و تهیه‌کنندگی کامران مجیدی محصول جدید مرکز سیمافیلم است که از ۱۲ خرداد ماه پخش خودش را از شبکه سه سیما آغاز کرده است. این سریال هر شب ساعت ۲۰:۳۰ بروی آنتن شبکه سه می رود و تکرار آن ۰۰:۰۰ بامداد، ۰۹:۳۰ صبح و ۱۴:۱۰ ظهر می باشد.

قسمت ۳۰ سریال نیکان
قسمت ۳۰ سریال نیکان

خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال نیکان

نیکان با دیدن آزاد شدن پدرش نمیتونه بره خودشو نشون بده بهش و باهاش حرف بزنه. مسعود به یک مسافرخونه میره و اونجا میمونه، او به تمام ویس هایی که نیکان واسش گذاشته بود گوش میده و تک تک به همشون جواب میده و از حس شرمندگیش بهش میگه که چقدر احساس بدی داره و ازش معذرت میخواد. بعد از گذشت چند روز سیامک به اتاق مسعود تو مسافرخانه میره و بهش میگه وقتی اومدی با خواهرم ازدواج کردی من اندازه نیکان بودم اون موقع ازت خیلی خوشم میومد دوست داشتم شبیه تو باشم از همه نظر الانم چیزی تغییر نکرده و باهاش شروع میکنه به صحبت کردن در آهر ازش میخواد تا بیاد خونه مامان پری زشته اینجا مونده اما مسعود میگه نمیخواد میخوام اینجا تنها باشم و فکر کنم سیامک میگه باشه حداقل بیا خونه حامد اینا بمون کلید خونشون دست منه بهتر از اینجاست! مسعود قبول میکنه و به اونجا میره. یه روز نیکان به اونجا میره و با دیدن پدرش به طرفش می دود و همدیگرو در آغوش میگیرن. نیکان بهش میگه خیلی دلم واست تنگ شده بود بابا مسعود هم میگه منم همینطور سپس میپرسه اون کیه؟ نیکان میگه کی؟ مسعود میگه همونی که جرات کرده به دختر من دل ببنده!

نیکان میگه کسی چیزی بهتون گفته؟ مسعود میگه خودت ویس داده بودی بهم گفتی نیکان تایید میکنه و میگه که حسام برادر حدیث از کاراش یه چیزهایی فهمیدم مسعود میگه فقط باید ببینی تو چه شرایطی کنارته و پشتت وایمیسته. آنها باهم رفتن به دم در زندان و سیما از زندان ازاد میشه نیکان او را در آغوش میگیره اما سیما با دیدن مسعود از اونجا میره و به مهتاب میگه میشه من با تو بیام؟ مهتاب قبول میکنه نیکان میپرسه چیشد مامان؟ سیما میگه الان نمیتونم با پدرت روبرو بشم باید تنها باشم فکر کنم و میره. آنها باهم حرف میزنن و سیما میگه من اول فکر میکردم که تو برای تلافی کردن واسه مهیار این کارو کردی مهتاب جا میخوره در آخر مهتاب بهش میگه که من دارم بچه دار میشم سیما خوشحال میشه. او به خانه مامان پری رفته و کیان را در آغوش میگیره مسعود از دور اونارو میبینه. تو بیمارستان مهتاب بچه اش داره به دنیا میاد که جهان به اونجا رفته و ازش میخواد تا باهمدیگه حرف بزنن و حرفاشو بشنوه مهتاب میگه نمیتونم دیگه باهات زندگی کنم و میره.

ارژنگی در حال فرار کردنه و با یکی تو کارواش قرار گذاشته که او بهش میگه قراره چجوری از مرز خارج بشه پلیس ها او را تعقیب میکنن تا توی یه فرصت مناسب دستگیرش کنن. نیکان داره کارگاهشو به نام خودش تاسیس میکنه و مراسم افتتاحیه واسش گرفته. همگی اومدن و مامان پری پیش مسعود میاد و بهش میگه فکر نکنم سیما بیاد بهتره مراسمو شروع کنیم اما مسعود میگه یخورده دیگه منتظر بمونیم بهتره. او با دیدن حسام پیشش میره و میگه شنیدم میخوای از اینجا بری! حسام میگه هنوز ۱۰۰٪ نیست چون کارهامو نکردم هنوز ببینیم چی میشه مسعود با طعنه بهش میگه مطمئنی؟ و از اونجا میره. بعد از چند دقیقه کیان به اونجا میاد و میگه مامان اومد! همگی خوشحال میشن و پیش سیما میرن. نیکان با دیدنش بغلش میکنه و میگه که خوشحالم کردی مهتاب به اونجا میاد که نیکان ازش تشکر و بغلش میکنه مسعود با دیدن سیما بهش میگه خوشحال شدم اومدی خیلی منتظرت بودم سیما لبخند میزنه و باهم وارد کارگاه میشن. جهان به اونجا میاد و مسعود با دیدنش لبخند میزنه و میگه خوش اومدی و همدیگرو در آغوش میگیرن. پایان.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال نیکان از شبکه سه سیما

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا