خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی معجزه صد ساله + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی معجزه صد ساله را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی معجزه صد ساله ( Yuz Yillik Mucize ) که صد سال معجزه نیز نامیده میشود، به کارگردانی هیلال سارال و نویسندگی نوران اورن شیت، اکین آکچای، لیلا اوسلو اوتر، پلدا الحسینی در ژانری درام و رمانتیک ساخته شده است. بیرکان سوکولو و ابرو شاهین نقش های اول این سریال را برعهده دارن. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.
قسمت ۲۴ سریال ترکی معجزه صد ساله
کمال هاریکارو باخودش به دل طبیعت برده و درباره مادر و پدرش باهاش حرف میزنه و از خاطرات قشنگش باهاشون به هاریکا میگه. هاریکا میپرسه چیشد که مادرت فوت کرد؟ مریض بود؟ کمال به خاطر میاره که وقتی برگشته بود و پرسیده بود چجوری مادرش مرده اونا بهش گفته بودن که مادرتون یواشکی برای خط جنگ کمک میکرد وقتی اونا فهمیدن یه روز اومدن خونه و برای عبرت گرفتن بقیه مادرتونو کشتن. هاریکا کمال را صدا میزنه و میگه چیشد؟ او میگه هیچی و به دروغ میگه آره مریض بودی سپس از اونجا میرن به طرف خانه وارث. عدنان پدر جم با چند نفر به اونجا میان و شروع میکنن به متر کردن عمارت و نگاه کردن به اونجا ساجده از ثریا میپرسه اینجا چخبره؟ سپس باهمدیگه به حیاط عمارت میرن. ثریا میگه چخبر شده آقا عدنان؟ عدنان میگه هیچی اومدیم یخورده از کارهارو جلو بندازیم ثریا میگه ببخشید کدوم کارها؟ عدنان میگه طبق توافقی که امضاء کردین اگه حتی نتونین یه قسط از پولی که بهتون دادم را برنگردونین به جاش این عمارت مال من میشه اونا شوکه میشن و ثریا میگه چی؟ شما منو گول زدین؟ عدنان میگه نه گول چرا؟ شما خودت توافق نامه را امضاء کردین!
ثریا با عصبانیت بیرونش میکنه آیسل وقتی میفهمه ثریا با عدنان دعوا کرده سریع به مژده خبر میده. هاریکا و کمال به دم در خانه ای میرن که یه زن بیرون میاد و میگه شخصی که دنبالشین قبلا اینجا زندگی میکرده حالا از اینجا رفته ولی علاقه زیادی به ماهیگیری داشت شاید رفته ماهی بگیره از ماهیگیرها بپرسین. آنها وقتی به اونجا میرسن و میپرسه یه نفر بهشون میگه از اینجا رفته و خیلی دیر به دیر میاد دیگه اینجا هاریکا وقتی میبینه کمال زیاد تعجب نکرد بهش میگه تو میدونستی آره؟ چرا منو آوردی پس اینجا؟ کمال میگه که یخورده هوا بخوری واست خوب بود هاریکا اول کمی غر میزنه سپس میگه حالا بریم یه چیزی بخوریم من خیلی گرسنمه. به جانان خبر میدن که هاریکا نیومد برخلاف چیزی که تورگوت گفته بود و بهش میگه تورگوت میگه من چیکار کنم؟ اون فهمیده حتما اونجا نرفته. جانان تورگوت را پیاده میکنه از ماشین و میگه من خودم تنهایی میرم و اگه میخوای بهت اعتماد کنم هاریکارو واسم بیار و میره. تورگوت به کمال پیام میده که نقشه خراب شده مراقب باشین. جم وقتی میفهمه پدرش چیکار کرده عصبی و کلافه میشه.
آیسل رفته دم مغازه تورگوت که وقتی میخواد بره جلوی در با تورگوت روبرو میشه و میگه اومده بودم اینجا سر بزنم بهتون که نبودین تورگوت میگه بریم داخل یه چیزی بخوریم اما آیسل میگه دیر وقت شده دیگه باشه یه روز دیگه باید برم خونه تورگوت میگه پس بزارین با همین تاکسی برسونمتون حرفم بزنیم همان موقع جانان میاد و برای تورگوت بوق میزنه و میگه نمیای عزیزم؟ تو گفت اونو همکارش معرفی میکنه اما آیسل که ناراحت شده از اونجا میره. سر میز شام ثریا و ساجده ماجرای عمارت را برای اونا تعریف میکنن آنها تعجب میکنن و سرای تیکه میندازه و میگه حتما یکی از ماهارو میدی تا عمارتو حفظ کنی دیگه مگه نه؟ ثریا میگه چی میگی؟ میفهمی خودت اصلا؟ سرای ماجرای پدرشو میگه و در آخر با ناراحتی به اتاقش میره ثریا بعد از کمی بحث داد میزنه و میگه چه بخواین چه نخواین تو این خونه طبق قوانین من باید رفتار کنین! هاریکا و کمال تو رستوران نشستن که کمال متوجه میشه میز پشتیشون اونارو زیر نظر داره و آدم جانانه. او وقتی به سرویس میره کمال پشت سرش میره و اونو بیهوش میکنه و بعد از برداشتن گوشی و اسلحه اش به سر میزش برمیگرده. بعد از خوردن شام به هاریکا میگه یه چیز دیگه واست تعریف کنم میتونی کتابتو تموم کنی سپس میگه از اینجا بریم یه جای دیگه؟ هاریکا قبول میکنه…..