کیومرث اولین پادشاه جهان که بود؟

جدول یاب:براساس قصه های شاهنامه در گذشته های دور انسان ها میان کوه ها زندگی می کردند. در آن موقع که کسی لباس پوشیدن بلد نبود و مردم برهنه زندگی می کردند، کیومرث لباس پوشید و لباس پوشیدن را به فرزندانش و بقیه انسان ها یاد داد. کیومرث و یارانش لباسی از پوست پلنگ می پوشیدند. کیومرث برای خودش در کوه مسکنی درست کرد. او اولین کسی در جهان بود که تاج بر سر گذاشت و حکومت تشکیل داد.

کیومرث ،اولین پادشاه جهان که بود؟

 

کیومرث همچنین به زندگی مردم نظم داد. به عنوان مثال غذا خوردن مردم که موقع مشخصی نداشت به صورت وعده های غذایی ناهار و شام تنظیم شد.

کیومرث انسان درستکاری بود و نه تنها انسان ها بلکه جانوران هم از سراسر ایران به سوی او آمدند.

کیومرث ۳۰ سال حکومت کرد. او هیچ دشمنی به جز شیطان نداشت. شیطان به کیومرث حسادت می کرد. شیطان فرزندان زیادی داشت. اما به این نتیجه رسید که یکی از فرزندانش که مثل گرگ قوی و شجاع بود را به جنگ کیومرث بفرستد. شیطان سپاهی از دیوها و جادوگرها برای فرزندش درست کرد. کیومرث هم پسرش سیامک را که خیلی دوستش داشت و از جداییش هم خیلی می ترسید آماده جنگیدن با دیو سیاهی که فرزند شیطان بود کرد.

کیومرث در دلش آگاه بود که چه اتفاقی می افتد. هنوز سپاه سیامک حرکت نکرده بود که سروش ایزدی مانند پری ای در لباس چرم پلنگ ظاهر شد و درباره عاقبت سیامک به کیومرث گفت.

با این حال سیامک به جنگ دیو رفت. او لباسی از چرم پلنگ پوشید. چون در آن زمان زره وجود نداشت. پسر دیو سیامک را بالای سرش برد و او را بر زمین کوبید و با چنگالش سینه او را درید و سیامک از دنیا رفت.

با شنیدن خبر مرگ سیامک، کیومرث عزادار شد و از گریه چشمانش سرخ شد. سپاهش هم همه گریان شدند. کیومرث و بقیه از انسان ها تا جانوران درنده و پرندگان با سوگواری به کوهی که کیومرث در آن زندگی می کرد رفتند. یک سال کیومرث و انسان ها و جانوران از غم سیامک در کوه با هم نشستند تا این که از کردگار پیام رسید:”دیگر زاری نکن. به هوش بیا. سپاهی درست کن و به فرمان من آن دیو بدکار را نابود کن.”

کیومرث ،اولین پادشاه جهان که بود؟

با این پیام کیومرث اشک هایش را پاک کرد و دیگر از فکر گرفتن انتقام سیامک شب و روز خواب و آرامش نداشت.

سیامک نوه ای به نام هوشنگ داشت که بسیار باهوش بود و برای کیومرث یادگار سیامک فرزندش بود.  وقتی کیومرث تصمیم گرفت با دیو بجنگد، چون خودش پیر شده بود هوشنگ را مأمور جنگ با او کرد. تمام موجودات از انسان ها گرفته تا پریان و شیر و پلنگ و پرندگان و حیوانات دیگر دور هوشنگ جمع شدند. هر کدام از جانوران سپاهی درست کردند و هوشنگ فرمانده همه آنها شد.

دیو سیاه با شنیدن خبر آمدن سپاه هوشنگ آسمان را پر از خاک کرد، طوری که توفان خاک همه جا را فراگرفت. بعد دیوان به سپاه هوشنگ حمله کردند. هوشنگ و سپاهش با دیوها درگیر شدند. هوشنگ هم خودش را به دیو سیاه رساند و دست و پایش را گرفت و او را بالای سرش برد و سپس بر زمین کوبیدش. بعد سر دیو را از تنش جدا کرد.

وقتی کیومرث مطمئن شد که دیو سیاه نابود شده و انتقام سیامک گرفته شده است از دنیا رفت. به این ترتیب اولین شاه جهان مرد و هوشنگ به جای او نشست.

منبع: ۰۲۰

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا