خلاصه داستان قسمت شانزدهم سریال از سرنوشت ۳ از شبکه ۲ + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت شانزدهم سریال از سرنوشت ۳ را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. از سرنوشت سریالی درباره مشکلات زندگی و مسائل اجتماعی دو کودک است که در پرورشگاه زندگی میکنند وسرنوشت آن ها تا دوران نوجوانی و جوانی در سریال از سرنوشت به تصویر کشیده میشود. امیررضا فرامرزی و راستین عزیزپور دو بازیگر اصلی سریال از سرنوشت هستند که نقش نوجوانی آنها را دارا حیایی و کیسان دیباج بازی می کنند.

قسمت شانزدهم سریال از سرنوشت ۳

هاشم به بیمارستان منتقل میشه و بعد از جراحی به بخش منتقل میشود وقتی به هوش میاد میبینه که اسماعیل، سهراب، نغمه و خاله پوری به ملاقاتش اومدن از دیدنشون خوشحال میشه. بعد از رفتن آنها اسماعیل به هاشم میگه خیالت تخت داداش من پشتتم میدونم چیکار باید بکنم و میره. بازپرس پرونده برای بازجویی پیش هاشم میره و میگه چرا دعوا کردی که هاشم میگه دیدم کسی که باعث تمام بدبختیامه جلوم داره راست راست میگرده رفتم چسبیدم بهش. بازپرس میگه دیدیش کی بود؟ یا احتمال میدی کار کی باشه؟ هاشم میگه نه. بازپرس درباره درگیری اخیرش تو زندان میپرسه که هاشم براش توضیح میده و میگه من دیگه نمیخوام اونجا برم من اونجا امنیت ندارم. اسماعیل پیش شعبان میره و میگه زنگ بزن به شریکت بگو من زدم دیگه به اون سیم آخر، من گوشام تیزه سری بعد کوچکترین خبری از زندان بشنوم که بلایی سر هاشم اومده فیلمو میدم به قاضی پرونده خودش میدونه چیکار کنه، پولیم که بهش داده بود را پس میده و میگه ۸ تومنه ۲ تومنشو خرج کردم نوش جونم میزنم به حساب دعوا و درمان هاشم و میره. بعد از رفتن اسماعیل، شعبان سریعا زنگ میزنه به نگهدار و حرفهای اسماعیلو میگه بهش.

سهراب به آرزو میگه که پدرش افشاره و بهش میگه برو فکراتو بکن ببین مشکلی نداری با من ازدواج کنی یا نه. فردای آن روز آرزو که به ملاقات هاشم رفته بود در حیاط سهراب بهش میگه فکراتو کردی؟ که آرزو در جوابش میگه با فهمیدن این که پدرت افشاره هیچ تاثیری تو انتخابم نذاشت چون با شناختی که از قبل دارم ازت اونقدر با ارزش هستی که تو انتخابم شکی وارد نشه. اسماعیل میره تو سوپر مارکت تا برای هاشم کمپوت بگیره وقتی میاد بیرون با نقشه ای که نگهدار کشیده بود تصادف میکنه. نغمه و خاله پوری و آقا قناد موقع بیرون اومدن از اتاق هاشم به مامور میگن اسم داداشم اسماعیل کلهره داره میاد اومد بزار ۲،۳ دقیقه بره پیش شوهرم وقتی اینارو میگه از اونطرف نگهدار که گوش وایساده بود میشنوه و بعد از رفتن آنها با معرفی کردن خودش به اسم اسماعیل کلهر به داخل اتاق میره. هاشم که پشتش به در بود فکر میکنه پرستاره ولی بعد از چند دقیقه حس میکنه کس دیگه ای تو اتاقه تا میخواد برگرده، نگهدار دستش را روی دهانش میزاره و با یه آمپول بالاسرشه…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا