خلاصه داستان قسمت ۳۱۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۱۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.

قسمت ۳۱۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۳۱۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

قسمت ۳۱۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

زلیخا به سمت جلسه انجمن راهی می شود. در جلسه هرکی بهش می رسید ازش درخواست میکند که رییس بشود و زلیخا وقتی درخواست مردم را میبیند قبول می کند. بهیجه با کمال خونسردی و بی تفاوتی به همه می‌گوید که به زودی قرار است آنها از آنجا بروند. شرمین بهش می‌گوید که فکر نکنم تکین بگذارد نوه اش ازش دور شود. بهیجه که عصبی شده با حرص به شرمین می‌گوید که به تکین هیچ ربطی ندارد، وقتی او ایلماز را پسر قانونی خودش نمی دونست و نکرد پس الان هم حق اظهار نظر ندارد. زلیخا بهش می‌گوید که هرچیزی به قانون وصل نمیشه و قانونی نیست، خیلی چیزها به قلب و احساس آدم ها وصله و ارتباط دارد. بهیجه با کمال خونسردی به زلیخا می‌گوید که اینجور چیزها اصلا برایش اهمیتی نداشته و ندارند.

شب هنگام، نظیره میز شام را درست می کند و می چیند که بهیجه ازش ایراد می گیرد و باهاش اصلا خوب حرف نمی زند. نظیره از این رفتار بهیجه عصبی می شود و با او بحث و دعوا میکند. مژگان پایین می آید تا ببیند چی شده که نظیره بهش می‌گوید که بهیجه عمه تو زنی بد ذات و بدجنس است که از همان موقعی که اومده روی تو هم اثر گذاشته و تو را هم مسموم کرده. بهیجه دوباره شروع به توهین کردن به نظیره میکند. همان موقع تکین از راه می رسد و نظیره بهش می‌گوید که من دیگه نمی تونم تو این خانه بمانم. تکین با تعجب بهش می‌گوید که باید حرف بزنیم، ولی نظیره زیر بار نمی رود و میگوید که دیگه خسته شده و سپس بهش می‌گوید که بهیجه قصد دارد مژگان و کرمعلی را با خودش به استانبول ببرد. تکین شوکه و متعجب می شود و از بهیجه میپرسد که نظیره راست میگه؟ بهیجه هم تایید میکند و مژگان هم که تحت تاثیر بهیجه است تایید میکند. بهش می گوید که دیگه دلیلی ندارد برای ماندن در چکوراوا.

قسمت ۳۱۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۳۱۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

بهیجه رو به تکین بهش می‌گوید از آنجایی که تو ایلماز را از نظر قانونی پسر خودت نکردی پس کرمعلی نوه تو نیست در نتیجه حقی نداری روی ما و کرمعلی. تکین که به شدت از دست آنها عصبانی شده بهشون میگه همین حالا از آنجا بروند. مژگان تلاششو میکنه تا جو را آرام کند، ولی بهیجه به مژگان می‌گوید که شب باید بروند و شروع به جمع کردن لوازم خود را می کنند. مژگان کرمعلی را بر میدارد و پیش تکین می برد تا باهاش خداحافظی کند. بعد از اینکه آنها می روند، تکین نظیره را نگه می دارد و باهاش درد و دل و گریه میکند. مژگان و بهیجه به مرسین می روند در یک هتل مجلل و لوکس به صورت موقت مستقر می شوند تا زمانیکه که تکلیف میراث ایلماز مشخص شود‌. وقتی تو اتاقشان مستقر می شوند بهیجه بلافاصله به وکیل زنگ می زند و ازش لیست تمام دارایی های ایلماز را میخواهد.

بعد از چند روز وکیل به هتل می رود بهیجه از دیدنش خیلی خوشحال می شود و فکر میکند که الان آنها دیگه خیلی پولدار شدند و قرار است پول زیادی از ایلماز به آنها ارث برسد. وکیل بهشون میگه فقط هشتاد هزار لیره بهشان می رسد که شامل عمارت کوچک است و به غیر از آن ایلماز دیگه هیچ دارایی و مالی ندارد چون قبل از مرگش همه ی مال و اموالش را فروخته. بهیجه از شنیدن این حرف شوکه و عصبانی می شود.
دمیر در شهر امید را میبیند و امید بهش می‌گوید که دوست دارم این شهر را کامل ببینم با یک نفر که چکوراوا را خوب بشناسد.‌ دمیر بهش می‌گوید که به زودی بهش شهر را نشان می دهد.
امید به طرف دفتر کار فکرت می رود. فکرت از آنجایی که منتظرش بوده، در را به رویش باز میکند. فکرت و امید همدیگرو میشناسند و مثل اینکه باهم همدست بودن تا با نقشه قبلی به دمیر نزدیک شود. باهم درباره سختیه این کار که سعی کرده بودند به روی خود نیاورند که همدیگر را می شناسند حرف می زنند و همدیگر را می بوسند.

بیشتر بخوانید:

(بخش دوم) خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی روزگاری در چکوروا + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا