خلاصه داستان قسمت ۳۱۹ سریال ترکی سیب ممنوعه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۱۹ سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل چهارم این سریال پر طرفدار هر دوشنبه ساعت ۲۰:۰۰ پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۳۱۹ سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۳۱۹ سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان سریال سیب ممنوعه

زینب و ییلدیز(ستاره) دو خواهری هستن که خیلی به هم وابسته ان ولی آرزوهاشون کاملا متفاوته.. زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف،اندر آرگون تغییر میکنه..اندر برای رهایی از شوهرش،هالیت آرگون، ییلدیز رو به کار میگیره ، وقتی این اتفاقا در زندگی ییلدیز میفته شرکتی که زینب در آن کار میکنه از طرف علیهان تاش دمیر خریداری میشه. علیهان یه کارمند خشن،پررو و ثروتمندی هست..تضادهای زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل میشه..و چیزی که زینب نمیدونه اینه که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت هست…

قسمت ۳۱۸ سریال ترکی سیب ممنوعه

در خانه چاتای، حسنعلی با عصبانیت ماجرای تابلو را برای چاتای تعریف می‌کند و می‌گوید که ییلدیز و اندر همدستی کرده تا از او کلاهبرداری کنند. ییلدیز شوکه و هول می شود. چاتای ناگهان عصبانی شده و فریاد می زند و از حسنعلی میخواهد که بس کند. او می‌گوید که از اینکه آنها مدام از زن او ایراد می‌گیرند خسته شده است. ییلدیز کمی خیالش راحت می شود. چاتای از خانه بیرون می رود. شاهیکا و عمر، آن دختر را به درمانگاه برده و سرش پانسمان می شود. سپس او را به خانه می رسانند. شاهیکا با کلافگی به او می‌گوید که چیزی بین او و عمر نیست. همان لحظه جانسو با عمر تماس می‌گیرد. آن دختر شماره جانسو را به اسم مروه میبیند و وارد گوشی عمر می شود و عکس جانسو را باز میکند و از اینکه عمر با جانسو به او خیانت کرده حرص میخورد. شاهیکا با دیدن عکس جانسو به اسم مروه، جا می خورد. او بعد از پیاده شدن آن دختر، به عمر می‌گوید که مروه، جانسو است و به او دروغ گفته تا از طریق عمر به آنها نزدیک بشود و حتما نقشه ای دارد. عمر نسبت به حرف شاهیکا تردید دارد. شاهیکا از او میخواهد که با جانسو قرار بگذارد تا خودش نیز آنجا بیاید و همه چیز مشخص بشود. شاهیکا قبول میکند.
امیر پیش چاتای می رود تا او را به خاطر کار ییلدیز آرام کند. چاتای از ییلدیز عصبانی است و هنوز تصمیمی در مورد او نگرفته است. امیر به خانه پیش ییلدیز می رود و می‌گوید که چاتای عصبانی است. ییلدیز مضطرب شده و دنبال نقشه ای است که چاتای او را ببخشد. او فکری به سرش می زند و از امیر برای نقشه اش کمک میخواهد.
کایا و اندر برای شب با هم قرار میگذارند تا یکدیگر را ببیند و صحبت کنند. اندر به خانه پیش کایا می رود. او به کایا می‌گوید که به خاطر نحوه ترک کردن کایا با یک نامه و تهمت زدن به او، دلش ای کایا شکسته است و ناراحت است. کایا می‌گوید که او به گذشته کاری ندارد و تمام حرفی که با اندر داشته این است که بگوید نمی‌خواهد در شرکت با یکدیگر تنشی داشته باشند. اندر از او میخواهد که دشمنی های گذشته را کنار بگذارند.
عمر با جانسو قرار گذاشته و به رستوران می روند. او به جانسو می‌گوید که یکی از دوستانش قرار است به آنجا بیاید. جانسو نگران می شود که از آشنایان نباشد. کمی بعد شاهیکا پیش آنها می رود. جانسو با دیدن شاهیکا شوکه می شود. شاهیکا به جانسو می‌گوید که نقشه اش را فهمیده و میداند که قصد داشته از طریق عمر به چاتای نزدیک بشود. سپس با تحقیر و طعنه به او میفهماند که نه پول و نه قدرتی برای مقابله با آنها ندارد. جانسو به شدت عصبی شده و در پی انتقام، بیرون می رود.
شب چاتای به خانه می رود و میخواهد ساک خود را جمع کرده و به هتل برود. ییلدیز سعی دارد دل چاتای را به دست بیاورد و از او معذرت خواهی میکند،اما فایده ای ندارد. او به چاتای می‌گوید که باردار است. چاتای شوکه و خوشحال می شود و ییلدیز را بغل میکند.
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا