خلاصه داستان قسمت ۳۲۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۲۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.

قسمت ۳۲۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

قسمت ۳۲۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

از آنجایی که ثانیه میداند شوهرش غفور کاری بی دلیل برای کسی انجام نمی دهد ازش میپرسد که چرا به بهیجه کمک کردی؟ غفور بهش میگه بهیجه کمرش درد می کرد دلم واسش سوخت واسه همین کمکش کردم. ثانیه میفهمد که غفور داره دروغ میگه به خاطر همین کلافه ی شود. دمیر به تکین زنگ می زند و از مژگان پیش تکین گلگی می کند. تکین از آنجایی که خبر نداشته مژگان چتین و گولتن را از خانه بیرون کرده جا می خورد و میگه اگه من این موضوع را می دانستم اصلا همچین اجازه ای بهش نمیدادم و به دمیر میگوید که خودم باهاش حرف می زنم. در خانه بهیجه با حرص شروع به بدگویی به دمیر و زلیخا می کند و به شدت عصبانی است. مژگان به بهیجه می گوید که ایلماز واسه کرمعلی پول گذاشته کنار دیگه لازم نیست حرص بخوریم و میگه که دیگه من ناراحت نیستم از دست زلیخا و ایلماز. بهیجه که این موضوع را می شنود به شدت خوشحال می شود. مژگان در ادامه می گوید که الانم پول تو حساب شخصیه خود کرمعلیه و در سن بیست و یک سالگیش می تواند برداشت کند.

بهیجه با شنیدن این حرف جا می خورد و با عصبانیت شدید داد می زند که پس تکلیف من این وسط چی میشه؟من باید چه شکلی زندگیمو بچرخونم؟ مژگان که بهم ریختگی بهیجه را میبیند متوجه می شود که بهیجه اصلا به فکر کرمعلی نبوده بلکه بنا به گفته تکین او فقط به فکر منافع خودش بوده به خاطر همین عصبانی می شود و بهش می گوید که دیگه باهاش کاری نداره و از این به بعد هم دوست ندارد که چشمش به چشم بهیجه بیافتد و از عمارت بیرون می رود. تکین به بیمارستان می رود تا با مژگان صحبت کند. وقتی می رسد ازش گلگی می کند که چرا گواتن و چتین را از عمارت بیرون کرده؟ مژگان که پشیمان و ناراحت است بهش می گوید که بله درسته حق با شماست ولی من مجبور شدم این تصمیم را بگیرم چون بهیجه از خانه ناراضی بود.

قسمت ۳۲۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۳۲۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

مژگان به تکین می گوید که شما درست می گفتین بهیجه فقط به فکر خودش بوده نه به فکر کرمعلی. مژگان که خجالت زده ست می گوید قصد دارد به استانبول برود که تکین می گوید تو مثل دختر منی، تا خانه من هست حق نداری به جایی دیگه بری اون خانه متعلق به خودته و دلداریش می دهد و می گوید که همیشه پشتتم و رو من حساب کن. فادیک با ثانیه تو آشپزخانه هستند که یکدفعه راشید وارد آشپزخانه می شود و آنها جا می خورند. راشید برای معذرت خواهی و دلجویی از فادیک هدیه واسش خریده که وقتی فادیک به خودش میاد عصبانی می شود و بهش میگه نمی خوام ببینمت از اینجا برو. راشید از فادیک عذر خواهی می کند و توضیح می دهد که روز وقتی عمو و زن عموش از روستا در حال آمدن به مراسم بودن که تصادف می کنند و چاره ای نداشته که بره پیششون و ازشون مراقبت کنه. ثانیه به راشید میگه میتونستی یه زنگ بزنی خبر بدی که راشید در جواب میگه روستای ما تلفن نداره واسه همین نتونستم زنگ بزنم. فادیک که باور نکرده او را بیرون می کند و هدیه اش را هم روی زمین پرت می کند.

بهیجه غفور را صدا می زند و بهش میگه زباله ها را از روی زمین جمع کن. غفور بهش میگه با من دیگه کاری نداشته باش دمیر گفته دیگه نبینمت وگرنه واسم بد میشه. بهیجه که اعتنایی نمی کند به حرفش، حرفش را با تهدید بهش تکرار می کند. غفور که به شدت عصبانی شده، با حرف زباله های دم در خانه بهیجه را تمیز می کند که بهیجه با یه لیست خرید میره پیش غفور و بهش می گوید برود و تهیه کند. غفور میگه من واسه ای خریدها پول ندارم، که بهیجه اعتنایی می کند و میگه من سفارشامو می خوام. عمو شادی پیش زلیخا به شرکت می رود و بهش می‌گوید خیلی عجیبه که هیچکس اصلا از راننده تاکسی ها نپرسیده که بفهمیم کی اصلا هولیا را به خرابه ها برده! عمو شادی میگه من خودم این کار را انجام می دهم. سپس به زلیخا می‌گوید که یکسری چیزهای عجیب و مشکوک درباره بهیجه متوجه شدم هروقت مطمئن بشم که درسته میگم بهتون…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا