خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی شعله های آتش

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۶۲ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۶۲ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال

جمره خودش را مقصر بلاهایی که چلبی سرشان می اورد می داند و خودش را سرزنش می کند و می گوید: «من باید برم. باید از شما دور شم. » اوزان خیلی ناراحت و عصبانی می گوید: «اگه جای دیگه بری فکر میکنی کسایی که دور و برتن رو اذیت نمیکنه؟ اینجوری که مسئله از ریشه حل نمیشه. اون میخواد تو تنها شی. اگه میخوای بری برو اما اون وقت میگم همه چیزهایی که پشت سر گذاشتیم، اون همه مبارزه بیخودی بوده. » رویا هم کنار جمره می نشیند و می گوید: «فقط مرگه که چاره نداره جمره. من همیشه پیشتم. »
اوزان که خیلی عصبانی شده، تصمیم گرفته به روش عمر حساب حکمت را برسد. او همراه عمر به شرکت حکمت می روند و به محض دیدنش به سمتش حمله می کند و مشت محکمی به صورتش میزند. حکمت با ترس می گوید که سند را خیلی وقت پیش به چلبی فروخته. اوزان با نفرت به او چشم می دوزد.
گونش در مدرسه است که چلبی سراغش می رود و گونش با دیدنش می ترسد. چلبی جلو می رود و می گوید: «نیومدم ببرمت دخترم. واسه تو و مامان یه سورپرایز دارم. خونه ای که توش میمونین رو کلا واستون خریدم. » و گونش خوشحال می شود. بعد چلبی همراه او به در خانه ی سحر می رود. سحر با دیدن او با عصبانیت از چلبی می خواهد که برود. جمره به سمتش میرود و دست گونش را می گیرد. چلبی لبخند به لب می گوید: «عشقم نخواستم آواره کوچه و خیابون شی. »

و سند را به او می دهد. اوزان و عمر هم از راه می رسند و وقتی اوزان به سمت چلبی حمله می کند، افرادش مانعش می شوند. اوزان می گوید: «جرئت داری تنها باهام رو در رو شو! » جمره هم سند را پاره می کند و می گوید: «تو و دوست داشتن مریض گونه ات رو نمیخوام. از اینجا گمشو برو! » بعد از رفتن چلبی، اوزان می گوید که حالا باید خانه را تخلیه کنند و به کمک هم این کار را انجام میدهند. اوزان با بغض به همه جای خانه شان خیره می شود و به جمره می گوید: «کسی که با داداشم تصادف کردم مست بود. بعد از مرگ داداشم فقط یک ماه تو زندون موند و بعد آزاد شد. من میخواستم برای عدالت بجنگم اما نشد… » و گریه می کند. جمره به سمتش می رود و او را در آغوش می گیرد و می گوید: «اوزان خوب باش… خواهش میکنم همیشه حالت خوب باشه. » هردو برای چند لحظه به هم خیره می شوند و اوزان به لب های جمره چشم میدوزد که عمر صدایشان میزند و جمره از او جدا می شود… بعد هم تصمیم می گیرند اوزان و مادرش پیش عصمت خانم؛ رویا پیش عمر، و گونش و جمره هم پیش رئیس جمره میروند تا آواره نشوند.

اسماعیل، کسی که بولنت به او مقدار زیادی پول بدهکار است، به تومریس زنگ میزند و می گوید که حاضر است در ازای دریافت مقدار زیادی پول، علیه بولنت شهادت بدهد. تومریس از این بابت خیلی خوشحال می شود.
سر شام اسکندر در مورد مزایده ای که قصد دارد بخرد صحبت می کند. چلبی می گوید: «من جای تو بودم این کارو نمیکردم. چون بعدش از عهده ی بدهیش برنمیای. من دارم به نفع خانواده مون فکر میکنم. » و اسکندر به فکر فرو می رود.
رویا به خانه ی عمر می رود و می بیند که عمر در تراس خانه میز رمانتیکی برایش چیده و منتظر است تا بیاید. رویا با عشق به او خیره می شود و بعد از شام شب پر از عشقشان را ادامه می دهند.
جمره دم پنجره ی خانه ی رئیسش است و به بیرون خیره شده که اوزان از آنجا رد می شود و وقتی او را می بیند اشاره می کند تا پایین بیاید.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا