خلاصه داستان قسمت ۷۴ سریال ترکی شعله های آتش

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۴ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۷۴ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۷۴ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۷۴ سریال

اسکندر که از مردن بولنت مطمئن شده، به چیچک نگاه می اندازد. چیچک وحشت می کند و دستپاچه می شود. اسکندر از او می خواهد آرام باشد تا خودش این مسئله را حل کند و چیچک را بیرون می فرستد و به چند تا از افرادش دستور می دهد تا جسد بولنت را از خانه خراج کنند.
چلبی و دورسون را دست بسته به کلانتری می برند. خبرنگاران زیادی انجا جمع شده اند و از جمره دلیلش را می پرسند. جمره لبخند رضایتی میزند و می گوید: «میشه گفت قاچاق آثار تاریخی. ایشون تو دوره ای که شهردار بودن تو مناطقی که دارای آثار تاریخی بوده با یک گروهک که قاچاق آثار رو به خارج از کشور میبرده، همکاری کرده. البته مطمئن نیستیم اینا همه یه ادعاست! » چلبی و دورسون با دیدن عدنان که او هم گرفتار شده، عصبی می شوند و کمی می ترسند.

چیچک وقتی داخل خانه برمی گردد، اطلس با ناراحتی منتظر او است و سراغ پدرش را می گیرد. چیچک چیزهایی سرهم می کند و با گریه از خانه بیرون میزند و با دیدن اسکندر او را در آغوش می گیرد. اسکندر از او می خواهد نگران چیزی نباشد و فقط انبار را چک کند که اگر چیزی بود، تمیز کند. چیچک که ترسیده می گوید: «این راز منو توئه اسکندر. » اسکندر قطره ای اشک می ریزد و پیش آرزو می رود و می گوید: «من امشب قاتل شدم آرزو. بولنت رو کشتم. » آرزو شوکه می شود و وقتی می فهمد اسکندر به خاطر چیچک این کار را کرده، ناباورانه به او چشم می دوزد.
جمره به خانه ی چلبی برمی گردد تا گونش را از ان خانه خارج کند اما هولیا خانم، مادر چلبی مانعش می شود و می گوید: «حضانت هنوز با چلبیه. کافیه گونش رو از در این خونه بیرون ببری تا پلیسو خبر کنم! »

چیچک تی و سطل برمیدارد تا انباری را تمیز کند که با رویا روبرو می شود. رویا آمد تا در مورد دستگیری چلبی با او صحبت کند. چیچک تو حال خودش نیست و از او چشم می دزدد و بعد هم طاقت نمی اورد و به بهانه خوابیدن به اتاقش برمی گردد.
اوزان و عمر به میخانه می روند و همان اول، اوزان در مورد رابطه اش با رویا می پرسد. عمر می گوید: «جدا شدیم داداش. معلومه که دوستم نداشته! ما از اول هم مناسب هم نبودیم. » اوزان می گوید: «کی مناسبه توئه؟ زینو؟ » عمر مکث می کند و بعد می گوید: «چه ربطی داره برادر؟! » بعد هم به اوزان می گوید که باید از زینو به خاطر رفتاری که در گذشته با او داشته معذرت بخواهد و صحبت کند!

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا