خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی شعله های آتش

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۷۵ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۷۵ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال

جمره و اثین بعد از به زندان انداختن چلبی، کنار ساحل نشسته اند و اثین از او تشکر می کند و می گوید: «بعد از سالها خیلی حالم خوبه. »
چلبی به وکیلش اردم می گوید که میداند یکی از خانواده اش یعنی اسکندر به او خیانت کرده و نقشه اش را به دورسون یامان لو داده است. به خاطر همین هم قصد دارد اسکندر را به جرم آتش سوزی هفته قلعه و مرگ کنعان به زندان بیندازد! او از اردم می خواهد تا زودتر با رویا یک قرار ملاقات بگذارد تا قاتل پدرش را پیدا کند! و لبخند شیطانی میزند.
چیچک با دیدن گردنبند بولنت در دستان رویا می ترسد و رویا می گوید: «از اطلس که پرسیدم گفت مال باباشه! این چیه چیچک؟ روش خون هست. تو از چیزی خبر داری؟ » چیچک می گوید: «من از کجا باید بدونم. تو مگه بولنت رو نمیشناسی؟ » رویا اصرار می کند تا از او جوابی بگیرد که چیچک فریاد میزند: «من دیگه تحمل ندارم. نمیتونم نفس بکشم. » و زیر گریه میزند و رویا هم عقب می کشد.

جمره با حکم دادگاه و حضانت گونش به خانه ی چلبی می رود و برگه را به هولیا خانم نشان می دهد و گونش را با خود از ان خانه خارج می کند. وقتی همراه اوزان به محله می رسند عمر وسط خیابان همراه عده ای دیگر مشغول رقصیدن است. اوزان جمره و گونش را هم وسط می کشد و همه با هم می رقصند. کمی بعد زینب هم جلو می رود و با عمر همراه میشود. رویا با ناراحتی به انها چشم می دوزد. کمی بعد سحر خانم از انجا رد می شود و نگاه بدی به آنها می اندازد و بدون حرفی به خانه برمی گردد. جمره هم از اوزان می خواهد تا زودتر بند و بساط را جمع کنند. رویا جلو می رود و از جمره می خواهد تا به خانه جدیدشان بروند. او خانه ای که اجاره اش کمی بالا بوده را حالا که درآمد و شغلی دارد اجاره کرده تا همراه جمره و گونش آنجا زندگی کنند. جمره خیلی خوشحال می شود.
چیچک با نگرانی به دیدن اسکندر می رود و به او می گوید که رویا گردنبند بولنت را پیدا کرده و حالا نمی تواند با عذاب وجدان آن کنار بیاید.

اسکندر از او می خواهد آرام باشد چون به هرحال او اشتباهی نکرده است. بعد هم می گوید: «چیچک من میخوام تو خوشبخت بشی، چون که با خوشحالی تو منم خوشحال میشم… » چیچک چیزی نمی گوید و به او خیره می شود بعد آنجا را ترک می کند. وکیل اردم متوجه او می شود از وکیل دیگری که به اسکندر نزدیک است می خواهد تا از اسکندر برایش خبر بیاورد و هر لحظه او را دنبال کند.
اردم به رویا گفته برای پیدا کردن قاتل پدرش بهتر است به چلبی سر بزند، رویا هم همین کار را می کند اما از انجایی که به چلبی اعتمادی ندارد حرفش را باور ندارد که چلبی می گوید: «قاتل بابای تو اسکندره. مدرکی دارم که اینو بهت نشون میده. میتونی بری خونه م. فاطما همه چیزو بهت نشون میده! »
سرکان به رویا پیشنهاد کار در شرکت ازمیرشان با حقوق و سمت بیشتر را می دهد و قصد اصلی اش این است که رویا از انجا و آن مردم و محله دور بشود. رویا از او فرصت فکر کردن می خواهد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا