خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی شعله های آتش

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۷۷ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۷۷ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال

هولیا با عصبانیت به ملاقات چلبی می رود و می گوید: «نمیخوام دیگه اشتباه کنی. از این که به اسکندر اتهام بزنی دست بردار. » چلبی با ناراحتی می گوید: «نمیبینی چطور اینجا گیر کردم؟ نمیتونم نفس بکشم. یکم دیگه اینجا بمونم دیوونه میشم. » هولیا می گوید: «به حرف من گوش بده چلبی. تمام اتهامات رو قبول کن. » چلبی می گوید: «میدونی اگه اتهامات رو قبول کنم چه مجازاتی برام تعیین میکنن؟ » هولیا می گوید: «چاره ی دیگه ای نداری. تبرئه شدنت غیرممکنه. حداقل بذار اسکندر آزاد باشه به فکر خانواده من و آینده مون باش. »
رویا تمام وسایل را جمع می کند و از جمره خداحافظی کرده و همراه سرکان می رود. عمر از پشت دیوار با غصه به رویا چشم می دوزد که جمره متوجه او می شود و به سمتش می رود و می گوید: «عمر منم نمیدونم شما میتونین با هم باشین یا نه. اما اگه الان بودن رو با هم امتحان نکنین تا آخر عمرتون نمیتونین خوشبخت بشین. چیزی که در درون همدیگه پیدا کردین رو در آغوش بگیرین دیگه! چرا انقدر برات سخته برای زنی که دوستش داری مجادله کنی؟ اگه الان بهش بگی بمون و اون بازم بره یعنی ترکت کرده… انقدر گفتی تو میری، تو میری اخرش دختره رو از اینجا فراری دادی! رویا رفته یا تو اونو از اینجا فرستادی بره؟ یه بارم بگو بمون ببینیم چی میشه. » عمر تحت تاثیر حرف های او فورا ماشینی گیر می آورد تا دنبال رویا برود.

چلبی موقع دادگاه همه جرم ها را گردن می گیرد اما عدنان را بی گناه معرفی می کند. بعد از دادگاه عدنان آزادی مشروط می گیرد و از چلبی تشکر می کند. چلبی می گوید: «لازم به تشکر نیست. باید یه کاری واسم کنی. کار اوزان رو یکسره کن. جوری رفتار میکنن که من وجود ندارم با این کار میخوام منو بهشون یاداوری کنی! » عدنان هم قبول می کند.
در ترافیک مسیر فرودگاه، عمر به رویا زنگ میزند و از او می خواهد که از ماشین پیاده شود. رویا هم همین کار را می کند که ناگهان با عمر روبرو می شود. عمر می گوید: «نرو رویا. » رویا می گوید: «برای گفتن این دیر نکردی؟ » و بعد می گوید: «یه دلیل بگو تا بمونم. » عمر به فکر فرو می رود و سکوت می کند. رویا لبخند تلخی میزند و می گوید: «حدس میزدم. » و به سمت ماشین برمی گردد که عمر می گوید: «تو بری من خیلی سردم میشه پرنسس… » و بعد می گوید: «یادته وقتی از محزن آب زیرزمینی اومدیم بیرون یه داستان برات تعریف کردم. » رویا لبخند میزند و می گوید: «یادمه. اگه زنه چشماش رو میبست از هم جدا میشدن. » عمر می گوید: «ولی من داستان رو یکم تغییر داده بودم.. مرده جلو بود زنه هم پشت سرش. به مرده گفته بودن اگه برگردی زنه رو نگاه کنی دیگه هیچ وقت بهم نمیرسین.

منم میخواستم همیشه منو نگاه کنی… میدونم عمری که تو چشماته یه شانس داره. بخدا داره. اون شانس دوست داشتن و دوست داشته شدن رو داره. » و دستش را به سمت رویا دراز می کند و می گوید: «دستمو بگیر. » رویا دستش را می گیرد و هردو همدیگر را می بوسند و در آغوش می گیرند. اسکندر برای چیچک موقع خوردن صبحانه با خوشحالی خاطرات کودکی اش را تعریف می کند. بعد با ذوق می گوید: «قبلا هیچ وقت اینجوری نشده بود جلوی یکی انقدر خودم باشم. همینقدر صاف و پاک و تمیز. چیچک تو چیکارم کردی؟ » چیچک معذب سر به زیر می اندازد.
رویا و عمر دست در دست پیش جمره می روند که کمیسر به جمره خبر می دهد عدنان آزاد شده. جمره با نگرانی به یاد اوزان می افتد و عمر دوان دوان می رود تا پیش اوزان باشد. اوزان جعبه ی حلقه ای خریده تا به جمره پیشنهاد ازدواج بدهد. عدنان هم او را تعقیب می کند. در یک کوچه ی خلوت درست وقتی که عدنان اسلحه اش را به سمت اوزان گرفته، عمر خودش را می رساند و عدنان هم گلوله را به سمت انها شلیک می کند. عمر و اوزان هردو به زمین می افتند.
خبر مرگ اوزان در مجازی پخش می شود و عدنان هم خبرش را به چلبی می رساند. چلبی زیرلب می گوید: «وقتی بفهمن کار عدنانه معلوم میشه من بهش دستور دادم. قرار نیست تا آخر عمرم زندون بمونم! امکان نداره عاقبت چلبی کایابیلی این باشه. » و به اتاقش می رود و با کمربندش خودش را حلق آویز می کند….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا