خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی شعله های آتش

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۸۲ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۸۲ سریال ترکی شعله های آتش


خلاصه داستان قسمت ۸۲
سریال

وقتی چیچک به اسکندر می گوید که مادرش نقش بازی می کند تا او را از این واقعیت دور نگه دارد، اسکندر کمی از کوره در می رود و می گوید: «ما نمیتونیم به حرف یه الف بچه پیش بریم و در ثانی جمره خودش هم سلامت عقلی نداره. من زیاد نمیتونم رو حرف های اون حساب باز کنم!» چیچک می گوید: «همه مون میدونیم به خاطر داروهایی که چلبی بهش داده بود مشکل پیدا کرده بود. » اسکندر می گوید: «باشه اما من باور ندارم یکی که با داروها دیوونه شده به این زودی بتونی دوباره زندگی عادی داشته باشه! » و بعد می گوید: «من خودم داداشم رو خاک کردم. الان اگه یکی بیاد بهم بگه نمرده من به این آسونیا باور نمیکنم.» هولیا از این که چلبی از کشور خارج شده باشد یا نه مطمئن نیست. او به دیدن کاپیتان می رود و کاپیتان به او می گوید که چلبی بعد از دیدن عکسی، از رفتن منصرف شده و حالا هم نمیداند کجاست. از طرفی چلبی وارد خانه می شود و گاو صندوق را باز می کند و هرچقدر پول داخل هست را برمیدارد و اسلحه ی کوچکی را هم که پنهان کرده بود توی جیبش می گذارد و خانه را ترک می کند. وقتی هولیا به خانه می رسد با دیدن در باز گاوصندوق و پول ها و اسلحه ای که ناپدید شده مطمئن می شود چلبی نرفته و نگران می شود.

جمره نگران این است که چلبی روی حرف آخری که به او زده بود بماند و زندگی اش را نابود کند. رویا وقتی ترس و دلهره او را می بیند می گوید که باید صدایش را به همه برساند و از جمره ویدیویی می گیرد و در فضای مجازی منتشر می کند. جمره در ویدیو از همه کمک خواسته تا صدای او باشند و دست روی دست نگذارند تا دیر بشود و چلبی او را بکشد! چلبی به دیدن همان کاپیتان می رود و مقدار زیادی پول مقابلش می گذارد و می گوید که همین امشب باید از کشور خارج بشوند ولی اول باید دخترش گونش را هم بیاورد تا بعد بروند. او که میداند عمر و اوزان تمام ساعت از شبانه روی جلوی خانه ی جمره نگهبانی می دهند، با یک پالن بنزین به سمت خانه ی خرابه ی اوزون می رود و در حالی که اوزون هم داخل خانه است انجا را آتش میزند. این خبر به همه در محله می رسد و اوزان و عمر و حتی رویا به سمت آتش سوزی میروند تا اوزون را نجات بدهند. چلبی هم وارد عمل می شود و سعی می کند بی سر و صدا از راهی وارد خانه جمره بشود که دو نفر از پشت به او ضربه میزنند و بیهوشش می کنند! وقتی چلبی چشمانش را باز می کند مادرش را بالای سرش می بیند و با عصبانیت می گوید: «تو همه چیزو خراب کردی! من میخواستم دخترمو بردارم و برم! » هولیا که نگران او است می گوید: «پسرم تو نمیتونی همچین کاری کنی! » چلبی با بغض از مادرش می خواهد کمکش کند تا به گونش برسد. هولیا هم تحت تاثیر او قرار می گیرد….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا